سید غلامرضا روحانی (تفرشی) / شاعر فکاهی سرای معاصرhttps://www.facebook.com/ajenneh?ref=stream
سید غلامرضا روحانی (۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ خورشیدی تا ۸ شهریور ۱۳۶۴) شاعر طنز پرداز ایرانی است که تخلص مستعار اشعار طنزش اجنه میباشد. استاد محمدعلی جمالزاده او را رئیس طایفه فکاهی سرایان مینامد.
پدرش میرزا سید شکرالله متخلص به آزادی و جدش میرزا سید محمد تفرشی متخلص به علی، از شاعران دوره قاجار بودند. غلامرضا روحانی در بیست و یکم اردیبهشت سال ۱۲۷۶ شمسی در مشهد به دنیا آمد. انتشار اشعارش در سال ۱۲۹۸ در حالی که بیش از ۲۲ سال از عمر وی نمیگذشت در جرائد و نشریات مختلف تهران از قبیل: گل زرد، امید، نسیم شمال، ناهید و توفیق آغاز گردید.
در سال ۱۳۱۳ مجموعهای از شعرهایش با نام «طلیعه فکاهیات روحانی» با مقدمه سید محمد علی جمالزاده چاپ شد که در سال ۱۳۱۴ تجدید چاپ ولی مجدداً پس از مدت کوتاهی در بازار نایاب گردید. بعد از آن مجموعه کاملتری از اشعار و فکاهیات او در سال ۱۳۴۳ تحت عنوان «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه» در انتشارات سنائی به چاپ رسید.
مردم امروزه بسیاری از اشعار وی را به عنوان ضرب المثل بکار میبرند بدون آنکه بدانند سراینده آنها که بوده است. از آن جمله میتوان به این موارد اشاره نمود:
یکی یه پول خروس
ماشین مشتی ممدلی - نه بوغ داره نه صندلی
حلوای تن تنانی - تا نخوری ندانی
افادهها طبق طبق - سگها به دورش وق و وق
سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد
سید غلامرضا روحانی سرانجام در شهریور سال ۱۳۶۴ شمسی در هشتاد و هفت سالگی در تهران درگذشت. استاد جمالزاده او را «رئیس طایفه فکاهی سرایان» مینامد و ملک الشعرای بهار نیز در شعر خود، به دنبال ایرج میرزا و سید اشرفالدین گیلانی (نسیم شمال) از وی یاد میکند.
http://bit.ly/NHS2dp
_____________________________________________
سه پلشک آید و زن زاید و مهمان برسد / عمّه از قم برسد خاله ز کاشان برسد
تلگراف خبر مرگ عمو از تبریز / کاغذ مردن دائی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال گذر از دو طرف / این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد
هربلائی به زمین می رسد از دور سپهر/ بهر ماتم زده ای بی سر و سامان برسد
اکبر از مدرسه با دیده گریان آمد / عقبش فاطمه با ناله و افغان برسد
این کند گریه که من کفش ندارم در پای / آن کند ناله که کی چادر و تنبان برسد
گاه از عدلیه آید پی جلبم مأمور / گاه از نظمیه آژان پی آژان برسد
من در این کشمش افتاده که ناگه میراب / وسط معرکه چون غول بیابان برسد
پول خواهد ز من و منکه ندارم یک غاز / هر که خواهد برسد این برسد آن برسد!
_____________________________________________
شب عید است و گرفتار زن خویشتنم / داد از دست زنم
اوست جفت من و من جفت ملال و محنم / داد از دست زنم
خود نه شلوار بپایم نه قبائی به تنم / داد از دست زنم
گیوه ام پاره شده وین زن بدتر از دیو / کفش خواهد از گیو
پای من مانده چو خر در گل و دل گشته پریش / او به فکر قر خویش
گویدم عطر کتی خر که به زلفم بزنم / داد از دست زنم
مشهدی باقر هیزم شکن امروز زنش / رخت نو کرده تنش
من نه کمتر ز زن باقر هیزم شکنم / داد از دست زنم
گفت بهر سر طاسم تو کله گیس بخر / مُد پاریس بخر!
گفتمش از همه کس لات تر امروز منم / داد از دست منم
گفت اگر پول نداری ز چه هستی زنده / من شدم شرمندم
گفتمش زنده از آنم که نباشد کفنم / داد از دست زنم
منکه از دست زنم حوصله ام تنگ شده / کلّه ام سنگ شده
میکنم پاره ز دستش یخه ی پیرهنم / داد از دست زنم
گفته بودم که نگیرم زن تا گردم پیر / پدرم گفت بگیر
گفتم این لقمه بزرگ است برای دهنم / داد از دست زنم
خواست جوراب فرنگی که برایش بخرم / نبود سیم و زرم
وطنی گر بخرم دور کند از وطنم / داد از دست زنم
سر جوراب کرم معرکه بر پا کردیم / جنگ و دعوا کردیم
موی من کند و تف افکند به ریش پهنم / داد از دست زنم
گشت از خانه ما شیون و فریاد بلند / داد و بیداد بلند
مشت زد بر دهنم آخ دهنم واخ دهنم! / داد از دست زنم
_______________________________________________
دیوان عدالت
دوش دیوان عدالت یافت تشکیل از وحوش
از جفای گربه پیش سگ تظلم کرد موش
گفت بستان داد ما زین موذی حق ناشناس
ای به مهر و حق شناسی شهره در بین وحوش
گربه دائم از پی کشتار ما دارد کمین
تا یکی آید برون از لانه اش افتد به روش
سگ پی تحقیق از او نام و نشان خانه خواست
گفت نامم موش و منزل دکه یخنی فروش
گفت شغلت چیست ؟ موش از شرم سر افکند پیش
چون که دزدی بود کارش ، ماند از پاسخ خموش
پس ز شغل گربه پرسش کرد ، گفتا دزدی است
گوشت را آرد برون از دیزی پر آب جوش
سگ بدو گفتا که یخنی پز مرا داد استخوان
تا نفس باقی است بار منتش دارم به دوش
بارها دیدم که آن بیچاره در دکان خویش
گه ز دست گربه می نالید و گاه از دست موش
گوشت را گر گربه بد فطرت از دیزی ربود
تو نخود دزدیده ای ای موشک بی عقل و هوش
می کنی تا کی حکایت از گناه دیگران
عیب خود را بین و در رفع خطای خود بکوش
موش گفتا در جهان یک تن نباشد بی گناه
خواه رند جرعه نوش و خواه شیخ خرقه پوش
حق خود را هر یکی از دیگری خواهد ولی
بین این حق ناشناسان نیست گوش حق نیوش
موش می نالد زگربه ، گربه می نالد ز سگ
در جهان هر ظالمی از ظالمی دارد خروش
عاقبت هر کس رسد بر کیفر اعمال خویش
این سخن نقش است روحانی به قصر داریوش









هوشنگ فراهانی در سال 1346 در فراهان بدنیا آمد.تحصیلات ابتدائی و متوسطه
را در تهران و کرج گذراند .ودر رشته علوم تربیتی و روانشناسی فارغ التحصیل
شد. از همان سنین نوجوانی علاقه وافری به هنر موسیقی و ادبیات داشته و همین
علاقه باعث شد که بزودی به فراگیری نوازندگی تار وسه تار بپردازد و سپس با
مبانی واصول آهنگسازی آشنا بشود. فعالیّت حرفه ای خود را در زمینه موسیقی
از حدود سالهای 1368 با آهنگسازی برای دو اثر نمایشی آغاز کرد و






















![گویش وفسی - تاتی
کاسی ها نیاکان تاتی ها هستند که دریای کاسپین یا قزوین به نام آنان است .
زبانهای تاتیتبار (Tatic) از دستهٔ زبانهای ایرانی شاخه شمالغربی و بازماندهٔ یکی از گویشهای مادی هستند. گویشهای این زبان روزگاری از قفقاز تا شمال خراسان گسترده بود ولی امروزه با ترکزبان و فارسزبان شدن بخشی از شمالغربی ایران تنها جزیرههایی از گویشهای تاتی در منطقه به جا ماندهاست. بزرگترین این جزیرهها در شهر اشتهارد استان تهران و تاکستان و بوئینزهرا استان قزوین دیده میشوند. در خارج از ایران، بیشتر تاتزبانها در منطقهٔ قفقاز زندگی میکنند.
پیشینه این زبان و سخنوران آن
تاتی یکی از کهنترین زبانهای ایرانی است که از دیدگاه زبان شناسی، ارزش ویژهای دارد. بیشترین آمار جمعیتی تاتهای ایران متعلق به شهر اشتهارد وتاکستان و بوئینزهرا میباشد. تاتهای این منطقه که به تاتهای جنوب شهرت یافتهاند ...
گویش های تاتی - وفسی
این گویش در منتهی الیه حدود مرزی استان مرکزی با استان همدان، در شمال شهرستان اراک استفاده میشود؛ در روستای وفس و سه روستای همجوار، یعنی چهرقان در غرب و فرک و گورچان در شرق. این مناطق تقریباً در یک خط فرضی واقعند که احتمالاً حدود ۲۵۰۰۰ نفر از مهاجرین و ساکنین این روستاها به این لهجه سخن میگویند؛ البته در گویش این روستاها به طور جزئی تفاوتهایی مشاهده میشود ولی اصل و مبنای آنها یکی است. این روستاها که جمعیت ساکن فعلی آنها حدود ده هزار نفر است، به مثابه نگینی نشسته بر حلقه انگشتری هستند که حلقه آن ترک زبانان در استان مرکزی و همدان است.
لهجه وفسی که به «وُوسی» موسوم است بنا به آنچه پژوهشگران گفتهاند، لهجهای از تاتی است. ابراهیم دهگان در کتاب فقه اللغه در ضمن معرفی وفس و واقعه کشتار جمعی آن، گویش وفس را ‹‹ یکی از لهجههای قدیم پارسی باستان و شاخهای از تاتی ›› مینامند.[دهگان، ابراهیم، فقه اللغه، ص ۲۳۵] دکتر معین در جلد چهارم فرهنگ خود تحت عنوان ‹‹ وفسی ››(Vafsi) منسوب به وفس، لهجه اهالی وفس نام میبرند.[معین، محمد، فرهنگ] آقای افتخار زاده در کتاب گزیدهای بر دیوان همافر عراقی وفسی از قول نامبرده مینویسد: «نامبرده زبان خویش را تاتی خوانده است.» [افتخارزاده، نادر، گزیده دیوان همافر عراقی، مقدمه] و همچنین در مجله «ایران کوده» م. مغدم که درباره گویش دلیجان، آشتیان و وفس بحث کرده، لهجه وفس را تاتی خوانده است.
در فهلویات باباطاهر همدانی کلمات مشابه زیادی با گویش وفسی وجود دارد که به نمونههایی اشاره میشود:
«دیرم» (دارم) : تن محنت کشی دیرم خدایا، دل حسرت کشی دیرم خدایا «ته» (تو) : بی ته یارب به بستان گل مرویا «وینم» (ببینم) : گرم دسترس نبی آیم ته وینم «بَسُم» (بشوم، بروم) : بسم آنان بوینم که ته وینند «بوره» (بیا) : دمی بوره بوین حالم ته دلبر «سوته» (سوخته) : بوره سوته دلان با ما بنالیم «واتنی» (گفتنی) : به کس درد دل مو واتنی نه.
http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/326
http://vafs.blogfa.com/post-193.aspx
Facebook - Vafs :
http://on.fb.me/1qtG4CK
https://www.facebook.com/photo.php?v=771991812830666&set=vb.175057345857452&type=2&theater](https://fbcdn-sphotos-e-a.akamaihd.net/hphotos-ak-prn1/t1.0-9/q81/s480x480/553946_10203319307608143_1960151933_n.jpg)

