شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۷ فروردین ۱۴, چهارشنبه

سید غلامرضا روحانی

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏سید غلامرضا روحانی (تفرشی) / شاعر فکاهی سرای معاصر
https://www.facebook.com/ajenneh?ref=stream
سید غلامرضا روحانی (۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ خورشیدی تا ۸ شهریور ۱۳۶۴) شاعر طنز پرداز ایرانی است که تخلص مستعار اشعار طنزش اجنه می‌باشد. استاد محمدعلی جمال‌زاده او را رئیس طایفه فکاهی سرایان می‌نامد.
پدرش میرزا سید شکرالله متخلص به آزادی و جدش میرزا سید محمد تفرشی متخلص به علی، از شاعران دوره قاجار بودند. غلامرضا روحانی در بیست و یکم اردیبهشت سال ۱۲۷۶ شمسی در مشهد به دنیا آمد. انتشار اشعارش در سال ۱۲۹۸ در حالی که بیش از ۲۲ سال از عمر وی نمی‌گذشت در جرائد و نشریات مختلف تهران از قبیل: گل زرد، امید، نسیم شمال، ناهید و توفیق آغاز گردید.
در سال ۱۳۱۳ مجموعه‌ای از شعرهایش با نام «طلیعه فکاهیات روحانی» با مقدمه سید محمد علی جمال‌زاده چاپ شد که در سال ۱۳۱۴ تجدید چاپ ولی مجدداً پس از مدت کوتاهی در بازار نایاب گردید. بعد از آن مجموعه کاملتری از اشعار و فکاهیات او در سال ۱۳۴۳ تحت عنوان «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه» در انتشارات سنائی به چاپ رسید.
مردم امروزه بسیاری از اشعار وی را به عنوان ضرب المثل بکار می‌برند بدون آنکه بدانند سراینده آنها که بوده است. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره نمود:
یکی یه پول خروس
ماشین مشتی ممدلی - نه بوغ داره نه صندلی
حلوای تن تنانی - تا نخوری ندانی
افاده‌ها طبق طبق - سگها به دورش وق و وق
سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد

سید غلامرضا روحانی سرانجام در شهریور سال ۱۳۶۴ شمسی در هشتاد و هفت سالگی در تهران درگذشت. استاد جمال‌زاده او را «رئیس طایفه فکاهی سرایان» می‌نامد و ملک الشعرای بهار نیز در شعر خود، به دنبال ایرج میرزا و سید اشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) از وی یاد می‌کند.
http://bit.ly/NHS2dp
_____________________________________________

سه پلشک آید و زن زاید و مهمان برسد / عمّه از قم برسد خاله ز کاشان برسد
تلگراف خبر مرگ عمو از تبریز / کاغذ مردن دائی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال گذر از دو طرف / این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد
هربلائی به زمین می رسد از دور سپهر/ بهر ماتم زده ای بی سر و سامان برسد
اکبر از مدرسه با دیده گریان آمد / عقبش فاطمه با ناله و افغان برسد
این کند گریه که من کفش ندارم در پای / آن کند ناله که کی چادر و تنبان برسد
گاه از عدلیه آید پی جلبم مأمور / گاه از نظمیه آژان پی آژان برسد
من در این کشمش افتاده که ناگه میراب / وسط معرکه چون غول بیابان برسد
پول خواهد ز من و منکه ندارم یک غاز / هر که خواهد برسد این برسد آن برسد!
_____________________________________________
شب عید است و گرفتار زن خویشتنم / داد از دست زنم
اوست جفت من و من جفت ملال و محنم / داد از دست زنم
خود نه شلوار بپایم نه قبائی به تنم / داد از دست زنم
گیوه ام پاره شده وین زن بدتر از دیو / کفش خواهد از گیو
پای من مانده چو خر در گل و دل گشته پریش / او به فکر قر خویش
گویدم عطر کتی خر که به زلفم بزنم / داد از دست زنم
مشهدی باقر هیزم شکن امروز زنش / رخت نو کرده تنش
من نه کمتر ز زن باقر هیزم شکنم / داد از دست زنم
گفت بهر سر طاسم تو کله گیس بخر / مُد پاریس بخر!
گفتمش از همه کس لات تر امروز منم / داد از دست منم
گفت اگر پول نداری ز چه هستی زنده / من شدم شرمندم
گفتمش زنده از آنم که نباشد کفنم / داد از دست زنم
منکه از دست زنم حوصله ام تنگ شده / کلّه ام سنگ شده
میکنم پاره ز دستش یخه ی پیرهنم / داد از دست زنم
گفته بودم که نگیرم زن تا گردم پیر / پدرم گفت بگیر
گفتم این لقمه بزرگ است برای دهنم / داد از دست زنم
خواست جوراب فرنگی که برایش بخرم / نبود سیم و زرم
وطنی گر بخرم دور کند از وطنم / داد از دست زنم
سر جوراب کرم معرکه بر پا کردیم / جنگ و دعوا کردیم
موی من کند و تف افکند به ریش پهنم / داد از دست زنم
گشت از خانه ما شیون و فریاد بلند / داد و بیداد بلند
مشت زد بر دهنم آخ دهنم واخ دهنم! / داد از دست زنم
_______________________________________________
دیوان عدالت
دوش دیوان عدالت یافت تشکیل از وحوش
از جفای گربه پیش سگ تظلم کرد موش
گفت بستان داد ما زین موذی حق ناشناس
ای به مهر و حق شناسی شهره در بین وحوش
گربه دائم از پی کشتار ما دارد کمین
تا یکی آید برون از لانه اش افتد به روش
سگ پی تحقیق از او نام و نشان خانه خواست
گفت نامم موش و منزل دکه یخنی فروش
گفت شغلت چیست ؟ موش از شرم سر افکند پیش
چون که دزدی بود کارش ، ماند از پاسخ خموش
پس ز شغل گربه پرسش کرد ، گفتا دزدی است
گوشت را آرد برون از دیزی پر آب جوش
سگ بدو گفتا که یخنی پز مرا داد استخوان
تا نفس باقی است بار منتش دارم به دوش
بارها دیدم که آن بیچاره در دکان خویش
گه ز دست گربه می نالید و گاه از دست موش
گوشت را گر گربه بد فطرت از دیزی ربود
تو نخود دزدیده ای ای موشک بی عقل و هوش
می کنی تا کی حکایت از گناه دیگران
عیب خود را بین و در رفع خطای خود بکوش
موش گفتا در جهان یک تن نباشد بی گناه
خواه رند جرعه نوش و خواه شیخ خرقه پوش
حق خود را هر یکی از دیگری خواهد ولی
بین این حق ناشناسان نیست گوش حق نیوش
موش می نالد زگربه ، گربه می نالد ز سگ
در جهان هر ظالمی از ظالمی دارد خروش
عاقبت هر کس رسد بر کیفر اعمال خویش
این سخن نقش است روحانی به قصر داریوش

علی اكبر امینی - موسیقى دان و نوازنده ویولن


‏علی اكبر امینی - موسیقى دان و نوازنده ویولن و كمانچه 

 على اكبر امینى كه سالیان دراز در رادیو به خدمت فرهنگى و هنرى بخصوص موسیقى فعالیت داشته در سال 1298 قمرى در شهرستان تفرش متولد شد. پدر وى از ملاكین تفرش بود كه منزلش محل آمد و شد آنان بود.
بیش از یك سال از سن على اكبر نمى گذشت كه همراه خانواده به تهران آمد و ساكن این شهر بى دروازه شد. منزل ایشان در تهران مثل تفرش محل رفت و آمد و نشست اشخاص شد با این تفاوت كه در تفرش آن اشخاص ملاكین و خانها بودند ولى خانه آنها در تهران محل آمد و شد موسیقى دانانى مثل: حسینخان اسماعیل زاده، ابوالحسن صبا، مرتضى خان محجوبى، رضا محجوبى، قمرالملوك وزیرى، ملوك ضراى و تنى چند از بزرگان موسیقى ایران و شعرایى نظیر: ایرج میرزا، ملكالشعراء بهار و میرزاده عشقى شد.
آمد و شد این هنرمندان بزرگ به خانهى ایشان موجب شد تا پدر على اكبر نزد اسماعیل زاده به فراگیرى كمانچه پردازد و على اكبر كه شش سال از سنش مى گذشت به یادگیرى ویولن نزد رضا محجوبى رفت. وى مدت چهار سال از محضر مرحوم رضا محجوبى بهره گرفت و مدت سه سال هم نزد شادروان ابوالحسن صبا جهت یادگیرى موسیقى سنتى ایران و ردیفها و مقامهاى آن به شاگردى پرداخت. سپس مدت یك سال و نیم نزد آساطور هنرمند بزرگ و سرشناس وقت كار كرد تا هارمونى، آهنگسازى و آرانژه (قسمت بندى نت براى اركستر) آموخت.
پدر و مادر وى به قدرى مشوق على اكبر در یادگیرى موسیقى بودهاند كه مادر او، وى را در صندوقخانه (از اتاقهاى عقبى ساختمانهاى قدیمى) حبس مىكرده و مىگفته به جاى بازىگوشى و وقت تلف كردن تا آمدن پدرت باید موسیقى را تمرین نمایى و او ساعتها به تمرین اجبارى مى پرداخته كه همین امر موجب پیشرفت سریع او در موسیقى شد ولى وى بیشتر به ساختن ساز راغب بود تا نواختن.
به همین سبب در تمام طول فعالیتهاى هنرى خود بیش از دوازده آهنگ نساخت ولى در قسمت سازسازى بیش از پانزده كمانچه، چهارصد و دوازده ویولن و چهل و سه تار ساخته و هم اكنون هم مشغول ساختن این سازها مىباشد.
على اكبر امینى، از سال 1325 به سمت نوازندهى ویولن، همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و یكى از بهترین نوازندههاى اركستر شادروان مهدى خالدى گردیده و در رادیو كار دومى داشت كه آن تعمیر سازهاى زهى این مركز زیر نظر وى بود. وى با نواختن اكثر سازها آشنایى كامل دارد و كار ویولنسازى را طبق گفتهى خودش، همراه استاد ابراهیم قنبرى نزد مسیو آراكلیان فراگرفته و در حال حاضر كارمند بازنشسته شركت مخابرات ایران مىباشد.

منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)‏ على اكبر امینى كه سالیان دراز در رادیو به خدمت فرهنگى و هنرى بخصوص موسیقى فعالیت داشته در سال 1298 قمرى در شهرستان تفرش متولد شد. پدر وى از ملاكین تفرش بود كه منزلش محل آمد و شد آنان بود.
بیش از یك سال از سن على اكبر نمى گذشت كه همراه خانواده به تهران آمد و ساكن این شهر بى دروازه شد. منزل ایشان در تهران مثل تفرش محل رفت و آمد و نشست اشخاص شد با این تفاوت كه در تفرش آن اشخاص ملاكین و خانها بودند ولى خانه آنها در تهران محل آمد و شد موسیقى دانانى مثل: حسینخان اسماعیل زاده، ابوالحسن صبا، مرتضى خان محجوبى، رضا محجوبى، قمرالملوك وزیرى، ملوك ضراى و تنى چند از بزرگان موسیقى ایران و شعرایى نظیر: ایرج میرزا، ملكالشعراء بهار و میرزاده عشقى شد.
آمد و شد این هنرمندان بزرگ به خانهى ایشان موجب شد تا پدر على اكبر نزد اسماعیل زاده به فراگیرى كمانچه پردازد و على اكبر كه شش سال از سنش مى گذشت به یادگیرى ویولن نزد رضا محجوبى رفت. وى مدت چهار سال از محضر مرحوم رضا محجوبى بهره گرفت و مدت سه سال هم نزد شادروان ابوالحسن صبا جهت یادگیرى موسیقى سنتى ایران و ردیفها و مقامهاى آن به شاگردى پرداخت. سپس مدت یك سال و نیم نزد آساطور هنرمند بزرگ و سرشناس وقت كار كرد تا هارمونى، آهنگسازى و آرانژه (قسمت بندى نت براى اركستر) آموخت.
پدر و مادر وى به قدرى مشوق على اكبر در یادگیرى موسیقى بودهاند كه مادر او، وى را در صندوقخانه (از اتاقهاى عقبى ساختمانهاى قدیمى) حبس مىكرده و مىگفته به جاى بازىگوشى و وقت تلف كردن تا آمدن پدرت باید موسیقى را تمرین نمایى و او ساعتها به تمرین اجبارى مى پرداخته كه همین امر موجب پیشرفت سریع او در موسیقى شد ولى وى بیشتر به ساختن ساز راغب بود تا نواختن.
به همین سبب در تمام طول فعالیتهاى هنرى خود بیش از دوازده آهنگ نساخت ولى در قسمت سازسازى بیش از پانزده كمانچه، چهارصد و دوازده ویولن و چهل و سه تار ساخته و هم اكنون هم مشغول ساختن این سازها مىباشد.
على اكبر امینى، از سال 1325 به سمت نوازندهى ویولن، همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و یكى از بهترین نوازندههاى اركستر شادروان مهدى خالدى گردیده و در رادیو كار دومى داشت كه آن تعمیر سازهاى زهى این مركز زیر نظر وى بود. وى با نواختن اكثر سازها آشنایى كامل دارد و كار ویولنسازى را طبق گفتهى خودش، همراه استاد ابراهیم قنبرى نزد مسیو آراكلیان فراگرفته و در حال حاضر كارمند بازنشسته شركت مخابرات ایران مىباشد.

منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)

معدن آهن تفرش

‏معدن آهن تفرش

اراک - خبرگزاری مهر: معاون امور معدنی سازمان صنعت، معدن و تجارت استان مرکزی از کشف اولین معدن سنگ آهن پلاستری استان مرکزی خبر داد و گفت: این معدن به مرحله بهره برداری رسیده و با وجود معادن مختلف آهن در استان، چرخه آهن روند تکمیلی به خود گرفت. 

 محمد مهدی حسنی در گفتگو با خبرنگار مهر با اعلام این خبر افزود: این معدن آهن در تفرش قرار دارد و پیش بینی های اولیه حاکی از وجود حدود دو میلیون تن آهن در این معدن است.

معاون بهره برداری  معادن استان مرکزی خاطرنشان کرد: با استقرار تجهیزات مورد نیاز بهره برداری، این معدن آهن پلاستری اکنون در مدار تولید قرار گرفته و پیش بینی می شود ماهانه حدود هزار تن آهن از آن برداشت شود.

وی با بیان اینکه آهن این معدن در سطح زمین قرار دارد اضافه کرد: از ویژگی های این معدن آمیخته بودن آهن با خاک است که باعث شده فرآیند استخراج آسانتری نسبت به معادن دیگر آهن داشته باشد.

حسنی با بیان اینکه تا پیش این استان دارای معدن سنگ عمارت به عنوان یکی از معادن قدیمی کشور بود اضافه کرد: علاوه بر این دو معدن، معدن آهن دیگری در اراک فعال بوده و معدن آهن دلیجان نیز در مرحله بهره برداری قرار دارد و پیش بینی ها حاکی از وجود میلیون ها تن آهن در استان است که می تواند ما را در زمره استانهای آهن خیز کشور قرار دهد.

معاون بهره برداری معادن استان مرکزی با بیان اینکه اشتغالزایی معدن جدید حدود 20 نفر است گفت: با راه اندازی فازهای دیگر بهره برداری این معدن پیش بینی می شود اشتغالزایی بیشتری در منطقه ایجاد شود.

http://bit.ly/1eZtHov‏
اراک - خبرگزاری مهر: معاون امور معدنی سازمان صنعت، معدن و تجارت استان مرکزی از کشف اولین معدن سنگ آهن پلاستری استان مرکزی خبر داد و گفت: این معدن به مرحله بهره برداری رسیده و با وجود معادن مختلف آهن در استان، چرخه آهن روند تکمیلی به خود گرفت.
محمد مهدی حسنی در گفتگو با خبرنگار مهر با اعلام این خبر افزود: این معدن آهن در تفرش قرار دارد و پیش بینی های اولیه حاکی از وجود حدود دو میلیون تن آهن در این معدن است.
معاون بهره برداری معادن استان مرکزی خاطرنشان کرد: با استقرار تجهیزات مورد نیاز بهره برداری، این معدن آهن پلاستری اکنون در مدار تولید قرار گرفته و پیش بینی می شود ماهانه حدود هزار تن آهن از آن برداشت شود.
وی با بیان اینکه آهن این معدن در سطح زمین قرار دارد اضافه کرد: از ویژگی های این معدن آمیخته بودن آهن با خاک است که باعث شده فرآیند استخراج آسانتری نسبت به معادن دیگر آهن داشته باشد.
حسنی با بیان اینکه تا پیش این استان دارای معدن سنگ عمارت به عنوان یکی از معادن قدیمی کشور بود اضافه کرد: علاوه بر این دو معدن، معدن آهن دیگری در اراک فعال بوده و معدن آهن دلیجان نیز در مرحله بهره برداری قرار دارد و پیش بینی ها حاکی از وجود میلیون ها تن آهن در استان است که می تواند ما را در زمره استانهای آهن خیز کشور قرار دهد.
معاون بهره برداری معادن استان مرکزی با بیان اینکه اشتغالزایی معدن جدید حدود 20 نفر است گفت: با راه اندازی فازهای دیگر بهره برداری این معدن پیش بینی می شود اشتغالزایی بیشتری در منطقه ایجاد شود.
http://bit.ly/1eZtHov

آتشکده آذرگشست فردقان - فردجان


روستاي كوچك "فردجان" در شمال غربي فراهان قرار دارد و آتشكده بر روي تپه اي مجاور فراهان ديده مي شود. تمام آتشكده و بخشي از ديوارهاي قلعه خراب شده است. ارتفاع ديوار اصلي باقي مانده حدود نه متر، قطر پي هاي آن حدود پنج متر و همه از سنگ و ساروج است. در وسط قلعه، تعدادي پي هاي سنگي به قطر پنج متر وجود داردكه مي توان بازمانده تالارهاي متعدد و آتشگاه و نيايشگاه باشد. احتمالاً اين آتشكده به عصر ساساني تعلق دارد. در ضلع شمالي قلعه، در زيرزميني كه در حال حاضر آغل گوسفندان و انبار علوفه است، تعداد چهار ستون به قطر حدود دو و نيم متر از آجر و ساروج ديده مي شود. ستون ها تقريباً در كنار هم قرار گرفته اند و حدود سه متر از آن ها نمايان و قسمت بيشتر آن ها داخل زمين و زير آوار خاك است.
آتشکده فردقان فعلی که همان فردجان یا مزدجان مذکور در کتب قدیم است. جای بسی تأمل است ایرانیان باستان دین زردشتی داشتند و در این دین آتشکده ها دارای مقدس بوده است و سه آتشکده عمده در کشور وجود داشته که شاید قبل مادها هم دایر بوده است.
‏آتشکده  آذرگشست فردقان - فردجان

روستاي كوچك "فردجان" در شمال غربي فراهان قرار دارد و آتشكده بر روي تپه اي مجاور فراهان ديده مي شود. تمام آتشكده و بخشي از ديوارهاي قلعه خراب شده است. ارتفاع ديوار اصلي باقي مانده حدود نه متر، قطر پي هاي آن حدود پنج متر و همه از سنگ و ساروج است. در وسط قلعه، تعدادي پي هاي سنگي به قطر پنج متر وجود داردكه مي توان بازمانده تالارهاي متعدد و آتشگاه و نيايشگاه باشد. احتمالاً اين آتشكده به عصر ساساني تعلق دارد. در ضلع شمالي قلعه، در زيرزميني كه در حال حاضر آغل گوسفندان و انبار علوفه است، تعداد چهار ستون به قطر حدود دو و نيم متر از آجر و ساروج ديده مي شود. ستون ها تقريباً در كنار هم قرار گرفته اند و حدود سه متر از آن ها نمايان و قسمت بيشتر آن ها داخل زمين و زير آوار خاك است.

آتشکده فردقان فعلی که همان فردجان یا مزدجان مذکور در کتب قدیم است. جای بسی تأمل است ایرانیان باستان دین زردشتی داشتند و در این دین آتشکده ها دارای مقدس بوده است و سه آتشکده عمده در کشور وجود داشته که شاید قبل مادها هم دایر بوده است.

آتشکده فردجان از توابع و رستاق کوزدر به فاصله 10 کیلومتری خنجین و در حدود روستاهای کسراسف و چوگان در شمال فراهان قرار دارد. در ایران قبل از اسلام آتشکده های متعددی بوده است که در زمان قباد مزدک دستور جمع آوری آنها را به قباد داد الا سه آتشکده اولیه که یکی از آنها آتشکده فردجان بوده است. 

فراهان در دوره ساسانیان از اهمییت خاصی بر خوردار بوده است چون در مسیر آذربایجان وهمدان به اصفهان و فارس بوده است و یکی از بزرگترین آتشکدهای زرتشتیان بنام آذرگشست در فردقان امروزی (فردجان)فراهان واقع گردیده . که این آتشکده بنابه نوشته های مختلف حدود سه دهه بعد از اسلام برقرار بوده است . بیرون ترکی ، امیر قم ، یکی از امرای عباسیان است که در سال 288(ه ، ق) به آنجا آمد و بر باروی آن منجنیق ها و گردونه ها گذاشت و آن را گشود و آتشکده را زیرو زبر کرد. با روی فردجان از اهمیت خاصی برای کشور گشایان بر خوردار بوده نوشته اند این قلعه در 15فرسنگی همدان واقع بوده است . در زمان ساسانیان یکی از قلعه های مهم که در مرکز کوزدر (کودزر )بوده قلعه مهستان نام داشت که در جنوب روستای کودزر بین باغهای قره کاریز واقع شده ، که اکنون در دل تاریخ ارمیده است.‏ آتشکده فردجان از توابع و رستاق کوزدر به فاصله 10 کیلومتری خنجین و در حدود روستاهای کسراسف و چوگان در شمال فراهان قرار دارد. در ایران قبل از اسلام آتشکده های متعددی بوده است که در زمان قباد مزدک دستور جمع آوری آنها را به قباد داد الا سه آتشکده اولیه که یکی از آنها آتشکده فردجان بوده است.
فراهان در دوره ساسانیان از اهمییت خاصی بر خوردار بوده است چون در مسیر آذربایجان وهمدان به اصفهان و فارس بوده است و یکی از بزرگترین آتشکدهای زرتشتیان بنام آذرگشست در فردقان امروزی (فردجان)فراهان واقع گردیده . که این آتشکده بنابه نوشته های مختلف حدود سه دهه بعد از اسلام برقرار بوده است . بیرون ترکی ، امیر قم ، یکی از امرای عباسیان است که در سال 288(ه ، ق) به آنجا آمد و بر باروی آن منجنیق ها و گردونه ها گذاشت و آن را گشود و آتشکده را زیرو زبر کرد. با روی فردجان از اهمیت خاصی برای کشور گشایان بر خوردار بوده نوشته اند این قلعه در 15فرسنگی همدان واقع بوده است . در زمان ساسانیان یکی از قلعه های مهم که در مرکز کوزدر (کودزر )بوده قلعه مهستان نام داشت که در جنوب روستای کودزر بین باغهای قره کاریز واقع شده ، که اکنون در دل تاریخ ارمیده است.

اسماعیل آشتیانی فرزند شیخ مرتضی آشتیانی

‏اسماعيل آشتياني، نامه نويس‏ اسماعیل آشتیانی فرزند شیخ مرتضی آشتیانی در سال ۱۳۱۰ هجری‌قمری (حدود سال ۱۲۷۱ شمسی) در یک خانوادة روحانی متولد شد، وی آموزش علمی خود را در مدارس حوزوی و دارالفنون به انجام رساند. استعداد و دلبستگی به هنر نقاشی، از کودکی در وی آشکار گردید ولی چون او از یک خاندان روحانی بود، اشتغال به نقاشی و پیوستن به جرگة هنرمندان، نوعی سنتشکنی به شمار میآمد. اسماعیل؛ سرانجام علی‌رغم مخالفت‌های بسیار، به عالم هنر پیوست.
اسماعیل آشتیانی در ابتدا، با استفاده از تصاویر شاهنامة فردوسی و نسخهبرداری از آنها، آثاری تقلیدی خلقکرد ولی از این نوع فعالیت‌ها راضی نبود و در جستجوی هدفی والاتر بود. سرانجام آشتیانی، هدف خود را در مدرسة صنایع مستظرفه (مدرسه کمالالملک) یافت و در این مدرسه از اساتید نقاشی نظیر مصوّرالممالک ذوالفقاری، حاج میرزا آقا نقاشباشی و شیخالمشایخ و نهایتاً استاد کمالالملک بهره‌مند شد.
‏اسماعيل آشتياني، طبيعت بي جان‏استاد اسماعیل آشتیانی - شاعر، نقاش و ادیب معاصر ایرانی
پشتکار و دلبستگی و توانایی آشتیانی در فراگیری به حدی بود که توانست دورة پنج سالة مدرسه را در ۳ سال به پایان ببرد و شاگرد اول مدرسه شود. وی در سال ۱۳۳۵ قمری (حدود سال ۱۲۹۶ شمسی) از سوی استاد کمالالملک، ابتدا به معلمی مدرسه و اندکی پس از آن به معاونت مدرسه برگزیده شد و پس از بازنشستگی کمالالملک، در ۱۳۰۷ شمسی به ریاست مدرسه انتخاب گردید.
در سال‌های مدیریت استاد آشتیانی، آموزش دروسی نظیر مینیاتورسازی، تذهیب، کالبدشناسی، تاریخ هنر، ریاضیات و قواعد مناظر و مرایا (اصول طراحی و نقاشی و پرسپکتیو) به دروس مدرسه افزوده شد و کتابخانهای برای مدرسه افتتاح گردید. مدیریت او در مدرسة صنایع مستظرفه چندان به درازا نکشید، زیرا وی در ۱۳۰۹ شمسی به اروپا سفر کرد.

استاد آشتیانی در این سفر که بیشتر به قصد بررسی و کسب تجربه انجام گرفت، به درخواست شرکت فیلمبرداری «اوفا» در آلمان از برخی هنرپیشگان معروف آن شرکت تک چهرههایی تهیّه کرد که بسیار مورد توجّه قرار گرفت و منجر به پیشنهاد استخدام در ‏اسماعيل آشتياني، بهلول در خواب‏آن شرکت و اقامت دائم در آلمان شد ولی آشتیانی نپذیرفت و به ایران بازآمد.
استاد پس از بازگشت به تهران، در مدرسة دارالفنون، دانشکدة ادبیات و دانشسرای عالی به تدریس پرداخت. خدمات استاد اسماعیل آشتیانی در مدیریت مدرسة صنایع مستظرفه، تدریس در دارالفنون و دانشسرای عالی و کوشش‌های او در ترویج فرهنگ و هنر، سبب گردید که در ۱۳۲۵شمسی از سوی شورای عالی فرهنگ به او نشان درجة اول هنر و عنوان دکترای افتخاری اعطا گردد.
دکتر اسماعیل آشتیانی، در ۱۳۲۸ش با آنکه بیش از ۵۷ سال نداشت، به سبب خستگی جسمی و روحی به درخواست خود بازنشسته شد؛ اما کوشش هنری و فرهنگی وی پایان نپذیرفت و عضویت او در شورای عالی فرهنگ و هنرهای زیبا و انجمن ادبی فرهنگستان ادامه یافت. وی در این دوره در کارگاه شخصی خود، به پدید آوردن آثار تازه‌ای نظیر : تابلوهای تک چهرة ازخودش، نامهنویس، بهلول در خواب، پرندههای تیرخورده، نوازندة آکوردئون و … پرداخت.
از برجسته ترین آثار او:
رؤیای حافظ، قهوهخانة سر راه و نامهنویس را می‌توان نام برد. آشتیانی در نگارگری طبیعتگرا و پیرو مکتب کمالالملک بود، وی بیشتر آثار خود را مستقیماً از روی طبیعت نقاشی میکرد. دقّتِ دیدِ هنری، قدرت طراحی، رنگ‌های متناسب و به کار گرفتن ذوق شاعرانه از ویژگی‌های نگارگری اوست.

گرچه بیشتر تابلوهای او رنگ روغنی است، اما در کار آبرنگ و سیاه قلم نیز توانا بود. این هنرمند برجسته، در شعر و ادب نیز دستی داشت و اشعار خود را با تخلص «شعله» به اهل ادب ارائه میکرد.
برخی از آثار وی در وادی شعر و ادب و پژوهش عبارتند از :
شرح حال و تاریخ حیات کمالالملک، دیوان اشعار، سفرنامة اروپا، اختراع الفبایی بر مبنای حروف فارسی برای اصلاح خط، مناظر و مرایا، ادعیة قرآن یا احسنالأدعیه، تصحیح دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح دیوان امیرخسرو دهلوی، نماز در اسلام و منتخباتی از رباعیّات خیّام، ترانههای باباطاهر، صائب، حافظ.
سرانجام استاد اسماعیل آشتیانی، نگارگر، شاعر و ادیب معاصر ایرانی، روز پنجشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۴۹ هجری‌شمسی برابر با ۲۴ صفر ۱۳۹۰ هجری‌قمری در تهران درگذشت. و پیکرش در صحن حضرت عبدالعظیم(ع) به خاک سپرده شد.

تأثیر روش و سبک هنری استاد کمالالملک در آثار استاد آشتیانی به گونه‌ایست که وی گاه در انتخاب موضوع تابلوها نیز از کمالالملک پیروی میکرد. تشابه دید و موضوع تابلوهای فالگیر و میرزاهادی خوشنویسِ کمالالملک، با تابلوهای قهوهخانه و نامهنویسِ آشتیانی از این نمونه‌ها هستند. استاد آشتیانی حدود یکصد تابلو خلق نمود که بخشی از آنها، توسط وی به کتابخانة مجلس شورای ملی واگذار گردید و تعدادی نیز در موزهها و مجموعههای خصوصی و نزد خانوادة او نگاهداری میشود.
آثار وی در دوران زندگی و پس از درگذشت او در چندین نمایشگاه، نظیر نمایشگاه هنرهای زیبای ایران به کوشش انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی (۱۶ بهمن ۱۳۲۴ش تا ۱۰ فروردین ۱۳۲۵ش)، نمایشگاه آثار آشتیانی در انجمن ایران و امریکا (آبان ۱۳۳۳ش و اسفند ۱۳۴۹ش)، نمایشگاه آثار نقاشان ایرانی در باشگاه مهرگان (آبان ۱۳۳۳ش) و نمایشگاه آثار نقاشان نخبة معاصر ایران در مجلس شورای ملی (اسفند ۱۳۵۱ش) در معرض دید عموم گذاشته شده است. آخرین اثر نقّاشی این هنرمند ادیب، تک چهرة همسرش بود که ناتمام ماند.
http://bit.ly/1fo1cHo
http://bit.ly/1cJtIRb

هوشنگ فراهانی - نویسنده ، موسیقی‌دان و نوازنده تار و سه تار


عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏هوشنگ فراهانی در سال 1346 در فراهان بدنیا آمد.تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران و کرج گذراند .ودر رشته علوم تربیتی و روانشناسی فارغ التحصیل شد. از همان سنین نوجوانی علاقه وافری به هنر موسیقی و ادبیات داشته و همین علاقه باعث شد که بزودی به فراگیری نوازندگی تار وسه تار بپردازد و سپس با مبانی واصول آهنگسازی آشنا بشود. فعالیّت حرفه ای خود را در زمینه موسیقی از حدود سالهای 1368 با آهنگسازی برای دو اثر نمایشی آغاز کرد و سپس مجموعه مقالاتی تحقیقاتی در زمینۀ تاریخ موسیقی و شرح زندگی هنرمندان وهمچنین در مورد موسیقی درمانی و کاربرد موسیقی در روانشناسی به رشتۀ تحریر درآورد که این مقالات به زبان انگلیسی نیز ترجمه شد و در نشریّات مختلف به چاپ رسید.نوازندگی وآهنگسازی در چندین اثر ارکسترال که بصورت کاست در اختیار عموم قرار دارد.
1- کتابِ «برگزیده آثار استاد غلامحسین بیگجه خانی» را در سال 1381 منتشر کرد .که این کتاب شامل آوا نگاری سی و دو قطعه از آثار غلامحسین بیگجه خانی می باشد.
2- آوا نگاری صد و ده ترانه از سروده های« استاد اسماعیل نوّاب صفا» در کتاب «تکدرخت» که در سال 1381 منتشر گردید.
3- کتاب «شب چراغ» مجموعۀ بیست قطعه و تمرین برای تار و سه تار را نیز در سال 1383 منتشر ساخت.
4- نارنج و ترنج « افسانه های فراهان» سال 1386

آثار در حال انتشار:
• «ترانه های کودکان»
• آوانگاری«ترانه های استاد اسماعیل مهرتاش »
• ترجمۀ زندگینامۀ « جیمز جویس »
• ردیف اسماعیل مهرتاش با نوازندگی سه تار هوشنگ فراهانی و آواز محمد منتشری.
• انتشار کاست « آئینه و آفتاب »
• همکاری با محمد رضا لطفی در نگارش و چاپ ردیف حسین یاحقی.
• نگارش مجوعه آثار استاد محمدرضا لطفی.

هوشنگ فراهانی کنسرتهای متعددی را در تهران وشهرستانها به اجراء در آورده ونیز در سالهای گذشته ، نقش بسار مهمی در معرفی ایرانی در سراسر جهان داشته است. برخی ازکنسرتهائی را در کشورهای مختلف جهان به اجراء در آورده عبارتند از:
• کنسرت استرالیا با آواز هنگامه اخوان 1381
• کنسرت سوئد با آواز هنگامه اخوان 1382
• کنسرت ایتالیا با آواز هنگامه اخوان1383
• کنسرت فرانسه در Theatre De la ville شهر پاریس،1383
• کنسرت اطریش درFolks theatre شهر وین 1383
• کنسرت امارات متحده عربی دبی موسیقی عرفانی 1383
• کنسرت سوئد با خوانندگی روح انگیز 1384
• کنسرت سوئد با خوانندگی روح انگیز 1385
• کنسرت آلمان با خوانندگی روح انگیز 1385
• کنسرت لهستان سومین فستیوال برخورد فرهنگها « ورشو» با خوانندگی روح انگیز 1385
• کنسرت لهستان فستیوال موسیقی کهن با همکاری علیرضا جواهری و محمد رسولی1386
• کنسرت لهستان « ورشو» با خوانندگی بهرام سارنگ 1386

یکی دیگر از شاخه هایی که وی در سالیان گذشته و نیز در حال حاضر بدان مشغول می باشد، آموزش و ترویج موسیقی ایرانی در آموزشگاه موسیقی شیدا واقع در کرج می باشد.
با صدای سالار عقیلی
نام آلبوم: باده نوشین
خواننده: سالار عقیلی
آهنگساز: هوشنگ فراهانی
تنظیم کننده: هوشنگ فراهانی
ترانه سرا: مولوی، سعدی، حافظ و هوشنگ فراهانی
انتشارات: سروش
تاریخ انتشار: آذر ماه 1389

http://www.hooshangfarahani.com/

عباس بلوكي فر

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏اهل تفرش - 
هنرمند فقيد نقاشي قهوه خانه اي عباس بلوكي فر در فروردين ماه 1303 در تفرش متولد شد. 
 بلوكي فر در ايام نوجواني به هنر نقاشي قهوه خانه اي روي آورد و موفق شد اين هنر اصيل را به اوج تكامل خود در دوران معاصر برساند. 
وي هر تابلوي خود را با اشعاري از خود مي آراست كه به مناسبت همان اثر سروده شده بودند. بلوكي فر يكي از صاحب نظران نقاشي قهوه خانه اي معاصر بود و همواره به سبب قدرت قلم و توانايي به كارگيري رنگ در پرده هايش مورد تحسين بود. 
بلوكي فر، پس از يك دوره بيماري طولاني روز سه شنبه، 5 مهرماه چشم از جهان فروبست. 
وي نزديك هفتاد سال براي اعتلاي نقاشي قهوه خانه اي كوشيد.
مصاحبه با وي در سال 1372 به مدت 115 دقيقه توسط شفيقه نيك نفس انجام شده است.

زندگینامه محسن وزیری مقدم , نقاش و استاد هنر

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏زندگینامه محسن وزیری مقدم , نقاش و استاد هنر - اصل ونسب از تفرش
بیوگرافی محسن وزیری مقدم▪ تولد: مرداد ۱۳۰۳ تهران
▪ اخذ مدرک نقاشی از دانشگاه تهران ۱۳۲۷
▪ آغاز تحصیل در ایتالیا ۱۳۳۴
▪ اخذ دانشنامه از آکادمی هنرهای زیبای رُم ۱۳۳۸
▪ شرکت در بیش از ۵۰ نمایشگاه انفرادی و گروهی
▪ شرکت در سه دوره بی‌ینال ونیز سال‌های ۶۰-۶۲-۱۹۵۸
▪ مروری بر اثار در موزه هنرهای معاصر در تهران ۱۳۸۳
▪ کسب جوایز متعدد از جشنواره‌های بین‌المللی
▪ کسب لوح افتخار «شخصیت اروپایی» ۲۰۰۶

اصل ونسب محسن وزیری‌مقدم از ثروتمندان و بزرگان تفرش بودند که در دوران قاجار به دربار راه یافتند و به مقام‌های مهمی هم‌چون وزارت رسیدند. پدربزرگ و پدر او نیز ارتشی و از افسران زمان قاجار و پهلوی بودند. بنابراین ایام کودکی و نوجوانی وی در محیطی مرفه سپری می‌‌شود. پدر او صاحب ذوقی ادبی بود و نمایشنامه می‌نوشت و اجرا می‌کرد, گاهی نیز شعر می‌گفت؛ اما مادرش بی‌سواد بود. به واسطه‌ی شغل پدر که نظامی بود, از سن چهارسالگی به اتفاق خانواده تهران را ترک و در شهرهای بهبهان, اهواز, مریوان و رضائیه زندگی می‌کند. خیلی زود و قبل از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن را فرامی‌گیرد و وقتی هم که وارد مدرسه می‌شود, بی‌آن‌که چندان زحمتی به خود بدهد, از شاگردان ممتاز می‌شود. حافظه‌ی بسیار قوی و حضور ذهنی عالی داشت.
در کلاس سوم دبستان، معلم سرود او متوجه توانایی دیگری در وی می‌شود؛ او گوشی بسیار حساس داشت. امتیازی بزرگ که به عقیده‌ی معلمش می‌توانست او را موسیقیدان قابلی کند. این موضوع را به اطلاع پدرش می‌رساند. ولی پدر, ذهنیتی که از موسیقی و نوازندگی دارد مطربی است و این را برای خانواده و اصل و نسب خود حقیر می‌شمارد و کاملاً مخالفت می‌کند. اتفاقی که وزیری‌مقدم هنوز با تاسف از آن یاد می‌کند این است که: «من عاشق موسیقی بودم. باید موسیقیدان می‌شدم نه نقاش و این حسرتی است که بر دل من مانده است.»
دوران دبستان و سال‌های اول دبیرستان بی‌هیچ اتفاق خاصی سپری می‌شود. محسن هم مانند صدها کودک مثل خودش، بی‌آن‌که فضای مناسبی برای بروز استعدادهایش داشته باشد, روزگار را سپری می‌کند. گه‌گاهی نقاشی می‌کند, ولی دل‌مشغولی او موسیقی است. حتی پدر را متقاعد می‌کند تا برای او ویلونی بخرد. تمام تعطیلی تابستان را سعی می‌کند تا صدای مطلوبی از آن درآورد ولی موفق نمی‌شود.
هرچه به پدر اصرار می‌کند که برای او استادی بگیرد, قبول نمی‌کند. عاقبت ماجرا به این‌گونه تمام می‌شود که پدرش ویلون را خُرد می‌کند. وقتی محسن پانزده سال داشت به رضاییه منتقل وبه اتفاق خانواده در آن‌جا ساکن می‌شوند. در آن‌جا پدر به دختر جوانی دل می‌بندد و مادرش را طلاق می‌دهد تا با آن دختر ازدواج کند. هوسی که بنیان خانواده‌ی او را از هم می‌پاشد و این آغاز سرگشتگی - سرگشتگی‌های بی‌پایان او - می‌شود. زن بابای جوان اختلاف سنی کمی با محسن داشت و اصلاً چشم دیدن او و دو خواهر کوچک‌ترش را نداشت. با بی‌مهری عجیبی آن‌ها را از خود می‌راند و این بی‌مهری را هم رفته‌رفته به پدر منتقل می‌کند و سرانجام پدرش از او می‌خواهد که به تهران برود. اما به کجا؟ این دیگر با خود اوست. از خانه رانده می‌شود. به تهران می‌رود. آغار تعطیلات تابستانی است و او تازه کلاس دهم را به پایان رسانده است.
سال ۱۳۲۰, اوج تاثیرات جنگ دوم جهانی، حضور متفقین در ایران و سال‌های بحران و قحطی است. در تهران پیش مادربزرگ مادری‌اش می‌رود. پیرزن بسیار محترم و اصیلی که با مقرری اندکی روزگار خود را سپری می‌کرد. «من خیلی خجالت می‌کشیدم که پای سفره‌ی او بنشینم، ولی جای دیگری نداشتم. از همان آغاز به فکر راهی برای کسب درآمد بودم و از هیچ کار و کمکی در حق پیرزن دریغ نمی‌کردم.
کم‌کم تابستان به پایان می‌رسید و من می‌بایست به هر طریقی که شده, تحصیلاتم را ادامه دهم. اما با چه پولی و با چه حمایتی؟» به پیشنهاد یکی از فامیل‌ها به‌ناچار در هنرستان کشاورزی کرج که به صورت شبانه‌روزی و با هزینه‌ی دولت اداره می‌شد, ثبت نام می‌کند. دوسال دوره‌ی هنرستان را با تنگ‌دستی سپری می‌کند. «حتی پولی که بتوانم با آن و برای دیدن مادر و خواهرم به تهران بیایم نداشتم و این در حالی بود که بستگان من آدم‌های متمول و سرشناسی بودند, ولی غرورم اجازه نمی‌داد که از آن‌ها چیزی بخواهم»
در هنرستان با انسان‌های نیک‌نفسی آشنا می‌شود که گاهی از او حمایت می‌کردند. شرایطی فراهم می‌شود تا با نقاشی و موسیقی به شکل بهتری آشنا شود. «پروفسور آلمانی که رییس جنگل‌بانی بود و علاقه‌ی بسیاری هم به ایران داشت، در هنرستان و در دفتر کارش, کلاس نقاشی دایر کرد و به دانش‌آموزان علاقه‌مند، روش طراحی و نقاشی از گیاهان را آموخت. من به گیاه‌شناسی و جانورشناسی بسیار علاقه‌مند شده بودم.

این آقا که متوجه علاقه‌ی من شده بود از من خواست تا به کلاس او بروم. از روی تصاویری که در اختیارم می‌گذاشت, طرح‌های دقیقی می‌کشیدم و او هم هر از گاهی نکاتی را یادآوری می‌کرد. بعد از مدتی به من آبرنگ داد و روش کار با آن را آموخت. یک روز از او خواستم طرز کار با رنگ روغن ونیز نقاشی از صورت را به من یاد دهد. دستم را گرفت و به کنار راه‌پله برد. گفت: وزیری از این پله‌ها برو بالا! من به آهستگی از پله‌ها شروع به بالا رفتن کردم. او گفت: این‌جور نه، از پله‌ی اول برو پله آخر! گفتم: نمی‌شود. گفت: هنر هم همین است. باید قدم به قدم یادگرفت و این اولین درس مهمی بود که درباره‌ی هنر از او فرا گرفتم.»
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏علاقه‌اش به موسیقی نیز او را با معلمی آشنا می‌کند که ویلون می‌زد و مدتی نیز زیر نظر او به فراگیری آن می‌پردازد.
تابستان که رسید, هنرستان هم تعطیل شد و دانش‌آموزان به خانه‌های خود رفتند, محسن جایی برای رفتن نداشت. به او اجازه دادند که در آن‌جا بماند. مشکل غذا نیز بدین طریق حل می‌شود که کاری در همان‌جا که باغ گیاه‌شناسی بسیار بزرگی بود پیدا می‌کند. سال دوم هنرستان نیز به سختی اما به هر طریقی که بود سپری می‌شود. درسش تمام شد و دلهره و نگرانی‌های او نیز به نهایت رسید. مستاصل به خانه‌ی پدر که به تهران آمده بود و در خانه‌ی بزرگی در شمال شهر زندگی می‌کرد, می‌رود.
اما این‌بار برای همیشه از خانه‌ی پدری رانده می‌شود. درمانده پیش مادرش که نزد یکی از فامیل‌هایش زندگی می‌کرد, می‌رود. خوشبختانه آن‌جا با آغوش باز پذیرفته می‌شود. کاری هم برای او فراهم می‌کنند و موفق می‌شود در طول سه ماه تابستان اندکی پول پس‌انداز کند.
«به کشیدن چهره‌ی آدم‌ها از روی عکس خیلی علاقه داشتم و یاد گرفته بودم که چگونه این کار را با چهارخانه کردن عکس و مقوا انجام دهم.
در لاله‌زار, یک نقاش ارمنی مغازه داشت که تابلوهای منظره و صحنه‌های روستایی و خلاصه آن‌چه مورد علاقه مردم بود, برای فروش می‌کشید. من هم هر وقت که گذرم به مغازه‌ی او می‌افتاد, از پشت شیشه نقاشی‌ها را با دقت نگاه می‌کردم. یک‌بار او را در حال نقاشی از چهره‌ی سربازی دیدم. سرباز مقابلش نشسته بود و او روی بوم کوچکی چهره‌اش را می‌کشید. از شباهتی که بین تصویر و چهره‌ی سرباز دیدم واقعاً حیرت کردم. برایم غیرقابل تصور بود که بتوان از روی واقعیت هم نقاشی کشید. گریان آن‌جا را ترک کردم. گفتم خدایا اگر نقاشی این هست پس من چه‌کار می‌کنم؟»
رفته‌رفته باز هم تابستان به پایان می‌رسید و محسن وزیری - شاید به جبران بی‌مهری پدرش - مصمم بود تا به هر طریقی که شده, تحصیلات عالی داشته باشد. ولی دیپلم پنج ساله‌ی او ناقص محسوب می‌شد و می‌بایست یک سال دیگر هم درس بخواند، اما کجا و با چه امکانی؟ بر حسب اتفاق با یکی از دوستانش که در اهواز با او هم‌کلاس بود برخورد می‌کند. وقتی او حالش را جویا می‌شود و متوجه نگرانیش برای ادامه‌ی تحصیل می‌‌شود، به او توصیه می‌کند که در دانشکده‌ی هنرهای زیبا برای رشته نقاشی ثبت نام ‌کند. «نقاشی هم شد کار؟
ولی وقتی فهمیدم لیسانس می‌دهند، بعد از چند روزی تردید، عاقبت در آخرین لحظه‌ی مقرر، ثبت نام کردم و دو روز بعد هم کنکور دادم» موضوع کار عملی، طراحی از پیکره‌ی گچی «برده در حال احتضار» میکل آنژ بود. پیکره‌ای با بیش از دو متر بلندی که به طرز دقیقی از روی اصل اثر، کپی شده بود و مدل طراحی دانشجویان بود.

«من که حتی یک بار هم از روی اشیاء و واقعیت طراحی نکرده بودم، می‌بایست پیکره‌ی درهم پیچیده ی برده را روی مقوای ۷۰×۱۰۰ و با ذغال طراحی می کردم. از لحظه‌ی شروع امتحان که نُه صبح بود تا ساعت چهار عصر آخرین نفری بودم که جلسه را ترک می‌کردم، بدون این‌که حتی برای ناهار خوردن هم بیرون بروم، چند بار پیکره را کشیدم و پاک کردم. از هر کسی که کنارم رد می‌شد، درس می‌گرفتم. آخر سر هم، کارم به قدری چرک و لکه‌لکه شده بود، که ناچار مقوای دیگری خواستم و از نو کارم را ادامه دادم» به هر تقدیر وزیری در سال ۱۳۲۲ در دانشکده‌ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود و فصل تازه‌ای در زندگی پر تب و تاب او آغاز می شود.
سال ۱۳۲۲ هنوز مقارن با سال‌های جنگ و حضور متفقین در ایران است. حکومت محمدرضا پهلوی تازه استقرار پیدا کرده و شاه جوان اصلاً تسلطی بر اوضاع ندارد. می‌دانم که سال‌های دهه‌ی بیست تا ابتدای دهه‌ی سی که مقارن با نخست‌وزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت می شود، سال‌هایی پرخاطره ولی شورانگیز است. به این دلیل که یک سو ضعف حکومت در اداره‌ی مملکت به احزاب و روشنفکران فرصتی برای ابراز وجود می‌دهد و از طرف دیگر باعث عرض اندام اوباش می‌شود و هرج‌و مرج مملکت را فرا می‌گیرد.
بنابراین از سویی کثرت نشریات و احزاب به بحث‌های روشنفکرانه دامن می‌زدند و از سویی دیگر نیز اوضاع نابسامان موجود، شرایط اقتصادی دشواری را برای مردم به وجود آورده بود. این سال‌ها مصادف با اوج فعالیت احزاب کمونیست از جمله حزب توده در ایران است و حکومت شوروی (سابق) از طریق این احزاب و عوامل خود فعالیت فرهنگی وسیعی در ایران به راه می‌اندازد. وفور کتاب‌های نقاشی از آثار نقاشان رئالیست روسی در این سال‌ها گوشه‌ای از آن فعالیت‌ها است و تأثیر آن‌ها را به راحتی می‌توان در تمایل نقاشان جوان و حتی آموزش حاکم بر دانشکده‌ی هنرهای زیبا به شیوه ی نقاشان روسی شاهد بود. نوع قلم‌زنی دانشجویان، انتخاب مضامین اجتماعی و کلاً برخورد شبه امپرسیونیستی حاکم بر آثار، گوشه‌هایی از این تأثیرات می تواند باشد.
به هر جهت وزیری در این شرایط پا به دانشکده هنرهای زیبا که مکان آن کماکان زیرزمین دانشکده فنی است، می گذارد. علی‌محمد حیدریان و خانم امین‌فر اساتید دانشکده هستند و با هنرمندانی نظیر منوچهر شیبانی، منصوره حسینی و سودابه گنجی هم‌کلاس می‌شود. ضمن این‌که هنوز کسی از دانشکده فارغ‌التحصیل نشده است و افرادی نظیر حمیدی، کاظمی، جوادی‌پور، ضیاءپور و... هنوز در دانشکده حضور دارند. بنابراین او در این‌جا با نقاشی از منظر دیگری آشنا می شود. خیلی زود عالم نقاشی برای او وسیع‌تر می‌شود، و کتابخانه مکان مهمی می‌‌شود تا روح وی را تشنه‌تر کند. او که صرفاً برای گرفتن مدرک لیسانس وارد دانشکده شده، حالا گویی گمشده‌ای را یافته است. آن‌چه در تمام این مدت از او دریغ شده بود، آن‌جا پیدا می کند. روح او بیدار می‌شود و با همه‌ی وجود تلاش می‌کند.تلاشی شبانه روزی. ولی به راستی تا چه حد فضا و امکانات برای او مساعد می‌شود؟ او از کار تابستان خود اندکی پول پس‌انداز داشت و این خوش‌شانسی را هم پیدا می‌کند که اتاق کوچکی به عنوان خوابگاه در اختیارش قرار می‌گیرد، ولی خرج خورد و خوراک و لباس و هزینه های نقاشی را چگونه فراهم کند؟ برای تأمین مخارج خود به کارهایی نظیر نظارت بر آشپزخانه، تقسیم غذا، طراحی دکور در یکی از تماشاخانه‌های تهران، مدل دانشجویان و... مشغول می‌شود و با پول اندکی که از این راه به دست می‌آورد، روزگار می‌گذراند. ولی این پول هرگز کفاف مخارج او را نمی‌داد. «لباس‌هایم ب درس بودند و برای این‌که پول کمتری بابت غذا بدهم، بیرون از دانشکده غذا می‌خوردم. با این وجود خیلی از اوقات سیار من گرسنه می‌ماندم برای این‌که بتوانم طراحی کنم با هر وسیله‌ای و در اغلب اوقات طراحی می‌کردم.
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏هم‌کلاس‌هایم به من لقب ماشین طراحی داده بودند. به جای ذغال طراحی از ذغال معمولی استفاده می‌کردم. اغلب هم روی تخته‌های بزرگی که دانشجویان سال بالایی بعد از زیرسازی، پروژه‌های خود را روی آن‌ها انجام می‌دادند، طراحی می‌کردم. بارها و بارها روی هر تخته طراحی می‌کردم و پاک می‌کردم. توی دانشکده اغلب کار من همین بود. شب‌ها که به خوابگاه می‌رفتم، تا دیروقت یا مشغول ساختن مجسمه بودم و یا ویلون می‌زدم، اگرچه بعد از مدتی به خاطر فشردگی کارهایی که داشتم موسیقی را اجباراً کنار گذاشتم.»
«من از استاد علی‌محمد حیدریان دقت در طراحی را فراگرفتم، ولی خانم امین‌فر چندان کمکی به من نکرد. او هر بار که کارهای ما را می‌دید، فقط می‌گفت: «من از این کار خوشم می‌آید.» یا «من از این خوشم نمی‌آید» توضیحی نمی‌داد. اما مهم‌ترین معلم معنوی من مهندس فروغی بود. وی معمار و نقاش بود و در دانشکده تدریس می‌کرد و در تغییر ذهنیت من بسیار مؤثر بود و راهنمایی‌های خوبی درباره‌ی کارهایم به من می‌کرد.
زمانی که در فضای دانشکده و مملکت، نقاشی روسی داشت اشاعه می‌یافت، ایشان در سفری که به فرانسه داشتند، تعداد زیادی باسمه‌های نقاشی و لیتوگرافی از آثار نقاشان امپرسیونیست و پست امپرسیونیست فرانسوی آوردند و روی دیوارهای دانشکده نصب کردند. دیدن این کارها در من تأثیر بسیاری داشت. از روی کار آن‌ها رنگ و فرم را شناختم. ظرافت رنگ‌شان برایم جذاب بود. تعداد زیادی کپی از روی آن‌ها انجام دادم و سعی کردم تکنیک‌شان را فراگیرم.»
محسن وزیری‌مقدم با همه‌ی فراز و فرودهایی که در دوره‌ی دانشجویی با آن مواجه می‌شود. بالاخره در سال ۱۳۲۷ پروژه‌ی دیپلم خود را تحویل می دهد و با نمره‌ی عالی فارغ‌التحصیل می‌شود. موضوع کار عملی او «ملاقات شیخ صنعان و دختر ترسا» است. «بعد از چند روز کار فشرده، بالاخره پروژه‌ی عملی را به پایان رساندم و تحویل دادم. از گرسنگی و خستگی نای ایستادن نداشتم، به خوابگاه رفتم، چیزی در بساط برای خوردن نبود.
امیدم به دوستی صمیمی بود که در رشته‌ی دندانپزشکی تحصیل می‌کرد، ولی او هم در اتاقش نبود. روی تخت دراز کشیدم و منتظر آمدنش شدم. هر بار که سرویس خوابگاه، بچه‌ها را می‌رساند، منتظر بودم تا در اتاق مرا بکوبد، آخر این عادت همیشگی‌اش بود. ولی شب شد و نیامد. فردا نیز به همین منوال سپری شد تا بالاخره نزدیکی‌های شب بود که در اتاق مرا کوبید. وقتی متوجه گرسنگی‌ام شد بلندم کرد و با خود به اتاقش برد. از قضا او هم نه پول، و نه چیزی برای خوردن داشت. ولی فوراً دوتا نان برای من تهیه کرد. برای این‌که بتوانم آن‌ها را بخورم، مقداری آب لیمو داشت که در ظرفی ریخت، مقداری شکر به آن زد و به این ترتیب شکمم را سیر کردم.»
بعد از پایان درس و تحویل خوابگاه، اگرچه به علت بیکاری و فقدان درآمد، مدتی را در سرگشتگی می‌گذراند ولی به تدریج اوضاع بهتر می‌شود.
او برای کسب درآمد کارهای مختلفی انجام می‌دهد: مدتی را به کار تصویرسازی کتاب مشغول می‌شود، (تصویرسازی برای داستان‌های کودکان اثر صبحی مهتدی) که این برای او درآمد کمی داشت. بنابراین به «وزارت فرهنگ و هنر» (سابق) و پیش «پهبُد» که در آن زمان وزیر بود می‌رود، تا جایی برای استخدام در آن وزارت‌خانه پیدا کند. بدین ترتیب شش ماهی به عنوان دبیر هنرستان تجسمی دختران و پسران مشغول خدمت می‌شود، که آن کار را نیز ناتمام رها می‌کند. بعد از آن رو به کارهای تبلیغاتی می‌آورد.
این کار رفته‌رفته درآمد بیشتری برای او دارد. به همین ترتیب سه یا چهار سالی نیز در بخش امور فرهنگی «سازمان اصل چهار ترومن» به کار طراحی گرافیک می‌پردازد. (این سازمان در جهت اجرای برنامه کمک‌های اولیه‌ی فنی ایالات متحده آمریکا به کشورهای توسعه نیافته، به تازگی در ایران تأسیس شده بود.) خود او در این‌باره می‌گوید: «یکی از دوستانم این سازمان را به من معرفی کرد. در امتحان ورودی قبول شدم و بابت پوسترهایی که طراحی می‌کردم، ماهی هشتصد تومان مزد می‌گرفتم که پول خوبی بود و می‌توانستم برای سفر اروپا پس‌انداز کنم.»(۲)
تقریباً بعد از فارغ‌التحصیلی این تمایل را داشت که برای ادامه‌ی تحصیل به خارج کشور برود. ولی امکان مالی این کار را نداشت. بعد از استخدام «سازمان اصل چهار ترومن» ضمن این‌که موفق می‌شود پولی را برای این منظور پس‌انداز کند، تا حدی نیز زبان انگلیسی را فرا می‌گیرد. بالاخره در مرداد ماه ۱۳۳۴ برای ادامه تحصیل راهی ایتالیا می‌شود.

در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ او به طور پیگیری نقاشی را ادامه داده بود. بیشترین موضوعاتی که نقاشی کرده بود، منظره و پرتره و به روش‌های امپرسیونیستی، پست امپرسیونیستی و کوبیستی بوده است. مجموعه‌ای از این آثار را ابتدا در سال ۱۳۳۱ در «انجمن فرهنگی ایران و آمریکا» به نمایش می‌گذارد. «در سال ۱۳۳۳ نیز به اهتمام پرویز ناتل‌خانلری و با حمایت مجله‌ی سخن، آثار وزیری‌ در «انجمن فرهنگی ایران و آلمان» به نمایش گذاشته می‌شود.»(۳)
با سفر به ایتالیا برگ تازه‌ای در اندیشه و هنر او آغاز می‌شود. «نخستین سال‌های حضور او در ایتالیا مقارن بود با اوج‌گیری جنبشی جدید در عرصه‌ی هنر انتزاعی که با عنوان‌های کمابیش مترادف چون «تاشیسم» «هنر بی‌فرم» و «هنر دیگر» شناخته می‌شود. عنصر انتزاع در این جنبش نه بر اساس فرم حساب شده، بلکه بر بیان ناخودآگاه و فارغ از ارجاع بیرونی استوار بود.

میشا تاپیه M. Tapie ، منتقد فرانسوی و از مفسران جنبش، استدلال می‌کرد که هنر انتزاعی غیر هندسی، روشی در کشف و انتقال آگاهی شهودی از ماهیت واقعیت است.(۴)
وزیری در اوایل پاییز همان سال در آکادمی هنر زیبای رم نام‌نویسی می‌کند. بدون این‌که سوابق قبلی او در ایران در نظر گرفته شود، از کلاس اول شروع می‌کند. استاد او فرانکو جنتلینی F. Gentilini که نقاشی طبیعت‌پرداز بود، می‌باشد. روال آموزش تقریباً مثل ایران، منتها با روشی آزادتر جریان داشت. «در سال اول روزها در دانشکده به طراحی و نقاشی از بدن انسان مشغول بودم و عصرها به کلاس طراحی آزاد می‌رفتم.

به زودی کلاسی یافتم که در آن به صورت مجانی روش نقاشی دیواری را به شیوه‌ی رنسانس آموزش می‌دادند. در کنار این‌ها زبان ایتالیایی هم باید یاد می‌گرفتم. زندگی‌ام همه‌اش شده بود کار. یکسره کار می‌کردم.» به زودی پولی که از ایران با خود برده بود تمام می‌شود، ولی با کمک استادش برای ترم دوم، بورس شش ماهه‌ای از طرف انستیتو خاورمیانه نصیبش می‌شود. سال دوم نیز با معرفی دانشکده هنرهای زیبای رم، به عنوان شاگرد ممتاز، به وزارت فرهنگ و هنر ایران معرفی می‌شود، و به صورت رسمی بورسیه دولت ایتالیا می‌شود، که از این طریق پول خوبی دریافت، و با خیال آسوده‌تری تجربه‌های خود را دنبال می کند.
از سال دوم تغییراتی در روش کارش به وجود می‌آورد. بدین طریق که او با استفاده از سنت‌های تصویری ایران در زمان ساسانیان، تیموریان و قاجار، نقاشی‌های تازه‌ی خود را می‌کشید. او در این تجربه‌های تازه تا حدی متأثر از «ماتیس» است، و از سوی استادش جنتلینی بسیار مورد تشویق قرار می‌گیرد و با حمایت او نمایشگاهی انفرادی در یکی از گالری‌های رم برگزار می‌کند. (۱۳۳۵) در پس این تجربه او به ساده‌سازی و هندسی کردن نقشمایه‌های کهن و با توجه به آثار «پل کلی» می‌پردازد که باز هم مورد تشویق قرار می‌گیرد.
با همین آثار نیز در اولین بی‌ینال تهران (۱۳۳۷) شرکت می‌کند. در همین ایام است که با دختری ایتالیایی آشنا می‌شود که این آشنایی بعد از مدتی به ازدواج آن‌ها منتهی می‌شود. «او دختری بسیار با دانش و با فرهنگ بود، و اظهار نظرهایش درباره کارهایم برای من اهمیت داشت. هم او بود که من را با پروفسور توتی شالویا T. Shaloia که استاد پژوهش هنر در آکادمی رُم بود آشنا کرد. با دعوت او به کارگاهم، نظرش را درباره‌ی کارهایم جویا شدم. او گفت: این‌ها برای نقاش شدن خوب است، ولی برای هنرمند شدن نه. گفتم: فرق این دو در چیست؟
گفت: هنرمند چیزی را که موجود نیست خلق می‌کند. پرسیدم: برای هنرمند شدن چه باید کنم؟ گفت: ابتدا باید یک خط قرمز روی همه‌ی آن‌چه تاکنون فراگرفته‌ای بکشی و از صفر شروع کنی. او نقطه نظرهایی را درباره‌ی روش کار گفت که بعدها فهمیدم مشابه بینش پل‌کلی درباره‌ی نقاشی است. ابتدا درباره‌ی گفته‌های او شک کردم. گفتم شاید از کار من خوشش نیامده و این حرف‌ها را زده. یک هفته تب کردم. آخر این همه سال من چه می‌کردم.

چگونه حاصل پانزده سال کار پیگیر را یک‌دفعه کنار بگذارم. دوستم به من خیلی دلداری داد. عاقبت تصمیم گرفتم که در کنار کلاس‌های دانشکده، شب‌ها نیز به کلاس این استاد بروم. او خیلی دقیق و به خوبی تاریخ نقاشی را از گذشته تا دوران معاصر توضیح می‌داد و در طول زمان ما را با تکنیک‌های مختلف آشنا می‌کرد.
در هر جلسه او از ما می‌خواست بدون استفاده از عناصر طبیعت، تمرین کنیم. با بافت‌ها، رنگ‌ها، خط‌ها، حرکت‌ها، با انرژی درونی آن‌ها و با ذهنیت خودمان، با خاطراتی که از گذشته و از طبیعت و تجربه‌های روزمره خود داشتیم. و این مستلزم کار فوق‌العاده‌ای بود. از این به بعد هرگونه تمرین تصویری را کنار گذاشتم و یک سره آبستره کار می‌کردم. در کنار این تجربه‌ها از موزه‌ها و آثار نقاشان معاصر دیدن می‌کردم. کتاب‌های فراوانی در این مورد مطالعه کردم. زبان ایتالیایی من رفته‌رفته خوب می‌شد. از خلال همین جستجوهایی که می‌کردم، و توضیحات و نظراتی که استادم بر روی کارها می‌داد، نکات تازه‌ای را کشف و درک می‌کردم.»
«می‌دانید که هنر یاددادنی نیست. بلکه نوعی کشف و درک است. همه چیز در طبیعت هست. منتها باید بتوان آن‌ها را از دل آن بیرون کشید.»
وزیری به‌تدریج در سال ۱۳۳۷ به نوعی نقاشی آبستره‌ی تک‌فام با استفاده از ریتم خطوط و با حرکات سریع دست می‌پردازد که تداعی‌گر فضای کیهانی بود. با یکی از همین آثار در مسابقه‌ی بین‌المللی نقاشی شهر راونا شرکت می‌کند و موفق به کسب دیپلم افتخار و جایزه‌ی نخست‌وزیر ایتالیا می‌شود.
سال ۱۳۳۸ درسش را در آکادمی رم به پایان می‌رساند. پایان‌نامه‌ی او درباره موندریان و تأثیر او در هنر قرن بیستم و چگونگی روش کار او از طبیعت‌گرایی تا آبستره است. بورس او در این زمان قطع می‌گردد ولی در این مدت موفق شده تا ماشینی خریداری کند و با آن سفرهای زیادی به شهرهای مختلف ایتالیا، آلمان، هلند و دیدن موزه‌های آن‌ها داشته باشد. «در این سال اتفاق تازه‌ای در کار من روی داد.
به اتفاق چند تن از دوستانم برای تفریح و شنا به کنار دریاچه آلبانو Albano که ساحل آن پوشیده از ماسه‌های سیاه است، رفته بودیم. من برای این‌که دوستانم را بخندانم، تنم را با استفاده از این شن‌ها سیاه کرده بودم. یک‌دفعه متوجه نکته‌ای شدم. به شیارهایی که توسط انگشتانم روی ماسه‌ها و روی تنم کشیده بودم توجه کردم. تضاد رنگی خطوط ماسه‌های سیاه و پوست روشن بدن، ایده‌های تازه‌ای در من بیدار کرد. در آن‌ها می‌شد حرکت، ریتم و فضا را یافت.
همان‌جا روی ماسه‌های کنار دریا، با انگشتانم شروع به کشیدن خطوط کردم. این خطوط مرا متوجه بازی‌های دوران کودکیم کرد. باز ذهنم به زمان‌های دورتری رفت. به رابطه‌ای که انسان همیشه با خاک داشته و به جوهر انسان که از خاک بوده است. کیسه‌ای از آن ماسه‌ها را پر کرده به خانه بردم. آن‌ها را کف اتاق ریختم و با حرکت انگشتانم شروع به بازی روی آن‌ها کردم. تکرار خطوط، ریتم، بافت، فضا و کنتراستی که با زمینه‌ی روشن پدید می‌آمد، برایم بسیار مجذوب‌کننده بود. از طرفی کار با انگشت و ماسه نیز نوعی گریز از مواد و مصالح رایج در نقاشی بود. ولی مشکل، امکان تثبیت ماسه‌ها بر روی بوم بود. مدت‌ها تلاش کردم تا بالاخره اسلوب کار را یافتم بدین ترتیب تعداد زیادی کار با این روش انجام دادم.

از پروفسور توتی شالویا دعوت کردم کارهای مرا ببیند. بعد از دیدن کارها به من گفت: تو کاری کردی که کسی تا به حال انجام نداده و این تو را در مقام یک هنرمند قرار می دهد. او مرا پیش پروفسور جولیو کارلو‌آرگان G.C.Argan که هنرشناس برجسته‌ای بود فرستاد. ایشان هم کارهای مرا تأیید کردند و به من پیشنهاد دادند تا از آن‌ها نمایشگاهی بگذارم و او هم درباره آن‌ها نقد بنویسد. در همین رابطه با پروفسوری ژاپنی (نابویو. آ.ب NABUABEH) آشنا شدم.
هفته نامه هنرهای تجسمس تندیس

http://bit.ly/1d8UYZt
http://vimeo.com/32266208
پ

«مرگ نوه امیرکبیر در سکوت و بی‌خبری»

‏در یکی از آسایشگاه‌های کرج
«مرگ نوه امیرکبیر در سکوت و بی‌خبری»
۱۳۹۲ اسفند ۱۰
خبر / رادیو کوچه
«زهرا سلطان» نوه صدر اعظم ایران امیر کبیر آذر ماه سال جاری در سن ١٠٠ سالگی در کرج درگذشت ولی خبر مرگش تا به امروز منتشر نشده بود.
خبرگزاری «مهر» روز شنبه دهم اسفند ماه با اعلام این خبر نوشته است: «زهرا سلطان شاهزاده عزت السلطنه ، نوه دختری مظفرالدین شاه قاجار، آخرین بازمانده خاندان امیر کبیر بعد از سپری کردن یک قرن در این دنیا، روزهای آخر زندگی خود را در یکی از آسایشگاه های استان البرز گذراند و در پاییز امسال دیده از جهان فرو بست.»
بنابه گزارش «مهر» وی به علت کهولت سن در روزهای پایانی عمرش تشخیص بسیاری از موضوعات برایش دشوار بود.

خبر مرگ این بانو بعد از گذشت سه ماه، اکنون منتشر شده است و علت این تاخیر در اعلام فوت وی معلوم نیست.
بر اساس این گزارش مسوولین آسایشگاه محل نگهداری وی واقع در منطقه گلشهر کرج ضمن بیان این‌که وی سه ماه پیش فوت کرده است از ارایه اطلاعات بیشتر خودداری کردنده‌اند.
خبرگزاری «مهر» پیش از این دیدار و گفتگویی را با وی ترتیب داده بود که البته در آن دیدار نیز خبرنگار از طرح هرگونه پرسش و گفت‌وگو با این بانو به دلیل آنچه حواسپرتی وی خوانده می شد منع شده بود.‏ 
در یکی از آسایشگاه‌های کرج
۱۳۹۲ اسفند ۱۰

«زهرا سلطان» نوه صدر اعظم ایران امیر کبیر آذر ماه سال جاری در سن ١٠٠ سالگی در کرج درگذشت ولی خبر مرگش تا به امروز منتشر نشده بود.
خبرگزاری «مهر» روز شنبه دهم اسفند ماه با اعلام این خبر نوشته است: «زهرا سلطان شاهزاده عزت السلطنه ، نوه دختری مظفرالدین شاه قاجار، آخرین بازمانده خاندان امیر کبیر بعد از سپری کردن یک قرن در این دنیا، روزهای آخر زندگی خود را در یکی از آسایشگاه های استان البرز گذراند و در پاییز امسال دیده از جهان فرو بست.»
بنابه گزارش «مهر» وی به علت کهولت سن در روزهای پایانی عمرش تشخیص بسیاری از موضوعات برایش دشوار بود.

خبر مرگ این بانو بعد از گذشت سه ماه، اکنون منتشر شده است و علت این تاخیر در اعلام فوت وی معلوم نیست.
بر اساس این گزارش مسوولین آسایشگاه محل نگهداری وی واقع در منطقه گلشهر کرج ضمن بیان این‌که وی سه ماه پیش فوت کرده است از ارایه اطلاعات بیشتر خودداری کردنده‌اند.
خبرگزاری «مهر» پیش از این دیدار و گفتگویی را با وی ترتیب داده بود که البته در آن دیدار نیز خبرنگار از طرح هرگونه پرسش و گفت‌وگو با این بانو به دلیل آنچه حواسپرتی وی خوانده می شد منع شده بود.

روستای "کسراسف" فراهان تفرش


‏روستای کسرآصف‏روستای کسراسف روستای که درفاصله کوتاهی با روستا های فردقان , گورچان و چوگان قرار دارد در تاریخ قم نیز از این روستا نام برده شده است ولی اشتبا هی آنرا کسر آصف می نویسند ودر عین حال آنرا به غلط آصف کوتاه قدو یا کمی و پایینی آ صف که لغتی عربی است معنا میکنند. در حالی که در کتاب مذکور قید کردیده است که: قباد پادشاه ساسانی همه سرزمین خود را از بلخ تا مداین بررسی کرد و فقط 13 نقطه از نظرخوش آب و هوایی یافت ولی جایی خوش آب و هوا تر و نسیم آن لذیز تر از قرمیسن تاعقبه همدان(کوزدرقدیم و فراهان فعلی) نیافت ودر این خاصه عمارتی برای خود بنا کرد که گرد بر گرد او هزار کروم (باغ به هم پیوسته انگورو) باغ بود . در جایی دیگر نیز قید شده که از تل ماستر خوش آب و هوا تر نیافت و به همین خاطر برای خود عمارتی خاصه در آنجا بنا کرد .
کلماتی همانند چو گان گور چان و تخت رستم که در نزدیکی ماستر یا واشقان امروزی هستند دقیقا تداعی گر بازی همانند چوگان که در همین روستا انجام میگرفت هستند و گورچان یا گور چال به محل شکار گور خر که مورد توجه شا هان ساسانی نیز بود اشاره دارد .
واما کسر اسف که از 6 سال قبل در جستجوی یافتن معنای آن بوده ام . کسرا لقب شا هان ساسانی است مثل کسرا انو شیروان ولی معنای آسف را تا کنون نیافته ام نه در فرهنگ لغت ونه در گویش مردم و هنوز هم در جستجوی آنم .ولی بی تردید این روستا مورد توجه پادشا هان ساسانی بوده است.
بدون تردید روستای فردقان که مقر اصلی آتشکده آذر گشسب بوده و جزء سه آتشکده اولیه زرتشتیان و همردیف آتشکده های فارس و نیشابور بوده که احتمالادر زمان زرتشت بنا شده است که بعد ها بخاطر اهمیت ارومیه و در یا چه چیچست به آنجا انتقال داده شد ولی مجددا در زمان قباد اهمیت خود را بدست آورد.و بنا به دستور مزدک همه آتشکده ها خراب و خاموش شد الا سه آتشکده اولین که یکی از آنها همین آتشکده فردقان باشد .
در کسراسف هم به احتمال زیاد معبدی بنام آنا هیتا ( ناهید) موجود بوده است که در این منطقه مراسم آیینی آب انجام میگرفته است زیرا این منطقه محل تلاقی شعب مختلف قره چای بوده است.
خلاصه کلام آنکه ما با منطقه مهمی مواجهیم که شاه نشین بوده و مراسم های آیینی در آنها برگزار می گرد یده است نگارنده محلی را در کوههای واشقان دیده بنام کوه فناس که بنا به گفته استاد فتحعلی واشقانی در ارتفاع 40 متری بار گاهی و کوشک یا قصری بوده است که بنظر نگارنده همان عمارت قبادپادشاه ساسانی است. ولی نیاز به تحقیقات جدی تری می باشد
نوشته شد: توسط ابراهیم گودرزی فراهانی در در وبلاگ فراهان آنلاین
http://farahan-online.blogfa.com/post-1078.aspx
http://bit.ly/1c9MjCk
‏روستای کسرآصف‏

روستاي كاسوا تفرش

‏روستاي كاسوا تفرش‏روستاي كاسوا تفرش در پانزده کیلومتری شهر تفرش در استان مرکزی است و بین روستای انجیله از غرب و روستای نویس از شرق - سمت غرب آن كوه پرو که حضرت یحیی پس از تولد سالیانی را در آن گذرانده است.
34° 43' 34.54" N
50° 10' 57.50" E

http://www.panoramio.com/photo/56844871
نام روستاي كاسوا یک دلیل دیگر که کاسیها در تفرش سکونت داشته اند.
روستای انجیله: https://www.facebook.com/tanha.tanha.963?fref=browse_search
چرا نام این روستا انجیله است؟؟؟

قوم کاسپین, کاسیها
کاسها یا کاسپ‌یان -قبل از ورود اقوام آریایی قوم بزرگ آمارد یا مارد بر ایران تسلط داشت که خود شامل چند شاخه بود و بزرگترین آنها اقوام خویشاوند آماردهای گل یا گیل در گیلان آماردهای کادوس یا کاسپیان در گیلان و غرب مازندران و آماردهای تپور در شرق مازندران بودند.
‏روستاي كاسوا تفرش‏ آماردهایی که در مناطق کوهستانی گیلان اقامت داشتند دیلمیان نامیده می شدند. بومیان ایرانی ساکن در شمال ایران بنا به دلایل متعددی بیشتر از دیگر نقاط توانستند در مقابل هجوم های بیگانگان از استقلال و هویت فرهنگی خود دفاع و پاسداری نمایند. نام های باستانی مثل گیل, تپور(تبرستان) و دیلم , مارلیک, کاس, کاس ماشل و کاس چوم و نام زیبای دریای کاسپیان همگی ماندگارانی از اجداد باستانی ما می باشند.
پ

گویش وفسی

گویش وفسی - تاتی (1)
‏گویش  وفسی - تاتی

کاسی ها نیاکان تاتی ها هستند که دریای کاسپین یا قزوین به نام آنان است .

زبان‌های تاتی‌تبار (Tatic) از دستهٔ زبان‌های ایرانی شاخه شمال‌غربی و بازماندهٔ یکی از گویش‌های مادی هستند. گویش‌های این زبان روزگاری از قفقاز تا شمال خراسان گسترده بود ولی امروزه با ترک‌زبان و فارس‌زبان شدن بخشی از شمال‌غربی ایران تنها جزیره‌هایی از گویش‌های تاتی در منطقه به جا مانده‌است. بزرگ‌ترین این جزیره‌ها در شهر اشتهارد استان تهران و تاکستان و بوئین‌زهرا استان قزوین دیده می‌شوند. در خارج از ایران، بیشتر تات‌زبان‌ها در منطقهٔ قفقاز زندگی می‌کنند.
پیشینه این زبان و سخنوران آن

تاتی یکی از کهن‌ترین زبان‌های ایرانی است که از دیدگاه زبان شناسی، ارزش ویژه‌ای دارد. بیشترین آمار جمعیتی تات‌های ایران متعلق به شهر اشتهارد وتاکستان و بوئین‌زهرا می‌باشد. تات‌های این منطقه که به تات‌های جنوب شهرت یافته‌اند ...

گویش های تاتی - وفسی

این گویش در منتهی الیه حدود مرزی استان مرکزی با استان همدان، در شمال شهرستان اراک استفاده می‌شود؛ در روستای وفس و سه روستای همجوار، یعنی چهرقان در غرب و فرک و گورچان در شرق. این مناطق تقریباً در یک خط فرضی واقعند که احتمالاً حدود ۲۵۰۰۰ نفر از مهاجرین و ساکنین این روستاها به این لهجه سخن می‌گویند؛ البته در گویش این روستاها به طور جزئی تفاوتهایی مشاهده می‌شود ولی اصل و مبنای آنها یکی است. این روستاها که جمعیت ساکن فعلی آنها حدود ده هزار نفر است، به مثابه نگینی نشسته بر حلقه انگشتری هستند که حلقه آن ترک زبانان در استان مرکزی و همدان است.

لهجه وفسی که به «وُوسی» موسوم است بنا به آنچه پژوهشگران گفته‌اند، لهجه‌ای از تاتی است. ابراهیم دهگان در کتاب فقه اللغه در ضمن معرفی وفس و واقعه کشتار جمعی آن، گویش وفس را ‹‹ یکی از لهجه‌های قدیم پارسی باستان و شاخه‌ای از تاتی ›› می‌نامند.‌[دهگان، ابراهیم، فقه اللغه، ص ۲۳۵] دکتر معین در جلد چهارم فرهنگ خود تحت عنوان ‹‹ وفسی ››(Vafsi) منسوب به وفس، لهجه اهالی وفس نام می‌برند.[معین، محمد، فرهنگ] آقای افتخار زاده در کتاب گزیده‌ای بر دیوان همافر عراقی وفسی از قول نامبرده می‌نویسد: «نامبرده زبان خویش را تاتی خوانده است.» [افتخارزاده، نادر، گزیده دیوان همافر عراقی، مقدمه] و همچنین در مجله «ایران کوده» م. مغدم که درباره گویش دلیجان، آشتیان و وفس بحث کرده، لهجه وفس را تاتی خوانده است.

در فهلویات باباطاهر همدانی کلمات مشابه زیادی با گویش وفسی وجود دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

«دیرم» (دارم) : تن محنت کشی دیرم خدایا، دل حسرت کشی دیرم خدایا «ته» (تو) : بی ته یارب به بستان گل مرویا «وینم» (ببینم) : گرم دسترس نبی آیم ته وینم «بَسُم» (بشوم، بروم) : بسم آنان بوینم که ته وینند «بوره» (بیا) : دمی بوره بوین حالم ته دلبر «سوته» (سوخته) : بوره سوته دلان با ما بنالیم «واتنی» (گفتنی) : به کس درد دل مو واتنی نه.

http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/326

http://vafs.blogfa.com/post-193.aspx

Facebook - Vafs :
http://on.fb.me/1qtG4CK 

https://www.facebook.com/photo.php?v=771991812830666&set=vb.175057345857452&type=2&theater‏ کاسی ها نیاکان تاتی ها هستند که دریای کاسپین یا قزوین به نام آنان است .
زبان‌های تاتی‌تبار (Tatic) از دستهٔ زبان‌های ایرانی شاخه شمال‌غربی و بازماندهٔ یکی از گویش‌های مادی هستند. گویش‌های این زبان روزگاری از قفقاز تا شمال خراسان گسترده بود ولی امروزه با ترک‌زبان و فارس‌زبان شدن بخشی از شمال‌غربی ایران تنها جزیره‌هایی از گویش‌های تاتی در منطقه به جا مانده‌است. بزرگ‌ترین این جزیره‌ها در شهر اشتهارد استان تهران و تاکستان و بوئین‌زهرا استان قزوین دیده می‌شوند. در خارج از ایران، بیشتر تات‌زبان‌ها در منطقهٔ قفقاز زندگی می‌کنند.
پیشینه این زبان و سخنوران آن

تاتی یکی از کهن‌ترین زبان‌های ایرانی است که از دیدگاه زبان شناسی، ارزش ویژه‌ای دارد. بیشترین آمار جمعیتی تات‌های ایران متعلق به شهر اشتهارد وتاکستان و بوئین‌زهرا می‌باشد. تات‌های این منطقه که به تات‌های جنوب شهرت یافته‌اند ...
گویش های تاتی - وفسی
این گویش در منتهی الیه حدود مرزی استان مرکزی با استان همدان، در شمال شهرستان اراک استفاده می‌شود؛ در روستای وفس و سه روستای همجوار، یعنی چهرقان در غرب و فرک و گورچان در شرق. این مناطق تقریباً در یک خط فرضی واقعند که احتمالاً حدود ۲۵۰۰۰ نفر از مهاجرین و ساکنین این روستاها به این لهجه سخن می‌گویند؛ البته در گویش این روستاها به طور جزئی تفاوتهایی مشاهده می‌شود ولی اصل و مبنای آنها یکی است. این روستاها که جمعیت ساکن فعلی آنها حدود ده هزار نفر است، به مثابه نگینی نشسته بر حلقه انگشتری هستند که حلقه آن ترک زبانان در استان مرکزی و همدان است.
لهجه وفسی که به «وُوسی» موسوم است بنا به آنچه پژوهشگران گفته‌اند، لهجه‌ای از تاتی است. ابراهیم دهگان در کتاب فقه اللغه در ضمن معرفی وفس و واقعه کشتار جمعی آن، گویش وفس را ‹‹ یکی از لهجه‌های قدیم پارسی باستان و شاخه‌ای از تاتی ›› می‌نامند.‌[دهگان، ابراهیم، فقه اللغه، ص ۲۳۵] دکتر معین در جلد چهارم فرهنگ خود تحت عنوان ‹‹ وفسی ››(Vafsi) منسوب به وفس، لهجه اهالی وفس نام می‌برند.[معین، محمد، فرهنگ] آقای افتخار زاده در کتاب گزیده‌ای بر دیوان همافر عراقی وفسی از قول نامبرده می‌نویسد: «نامبرده زبان خویش را تاتی خوانده است.» [افتخارزاده، نادر، گزیده دیوان همافر عراقی، مقدمه] و همچنین در مجله «ایران کوده» م. مغدم که درباره گویش دلیجان، آشتیان و وفس بحث کرده، لهجه وفس را تاتی خوانده است.
در فهلویات باباطاهر همدانی کلمات مشابه زیادی با گویش وفسی وجود دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
«دیرم» (دارم) : تن محنت کشی دیرم خدایا، دل حسرت کشی دیرم خدایا «ته» (تو) : بی ته یارب به بستان گل مرویا «وینم» (ببینم) : گرم دسترس نبی آیم ته وینم «بَسُم» (بشوم، بروم) : بسم آنان بوینم که ته وینند «بوره» (بیا) : دمی بوره بوین حالم ته دلبر «سوته» (سوخته) : بوره سوته دلان با ما بنالیم «واتنی» (گفتنی) : به کس درد دل مو واتنی نه.
http://adel-ashkboos.mihanblog.com/post/326
http://vafs.blogfa.com/post-193.aspx
Facebook - Vafs : http://on.fb.me/1qtG4CK
https://www.facebook.com/photo.php?v=771991812830666&set=vb.175057345857452&type=2&theater

“دستکن” جاذبه بکر زیرزمینی استان مرکزی

‏“دستکن” جاذبه بکر زیرزمینی استان مرکزی

کد مطلب: 9864 | تاریخ ارسال: ۶ اسفند ۱۳۹۲ |

کشف راه‌های زیرزمینی دستکن در تفرش اواخر سال گذشته با گزارش‌های مردمی مبنی بر رؤیت حفره‌های عمیق در چندین نقطه شهر انجام شد و در دستور کار قرار گرفت و با طرح این موضوع در کارگروه گردشگری شهرستان، دستور حفاری در 20 نقطه با حضور کارشناسان باستان‌شناسی صادر شد.

به گزارش مرکزی دیلی و به نقل از خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) – منطقه مرکزی، براساس گفته‌های مدیر روابط عمومی میراث فرهنگی استان مرکزی، شهرستان تفرش در مستندات و کتب به جای مانده از قبل از اسلام با عنوان “گبرش” به معنی زرتشتی نامیده می‌شده که با حاکمیت اعراب و زبان عربی در ایران به “طبرس” و پس از آن به “تفرش” تعییر نام داد.

شهرستان تفرش در گذشته مسیر جاده قدیم ابریشم بوده است و آثار طبیعی، تاریخی و گردشگری فراوانی را در خود جای داده است. یکی از بکرترین نقاط تاریخی این شهرستان شهر زیرزمینی دستکن است که به تازگی کشف شده و تحقیقات و بررسی‌های لازم در خصوص آن ادامه دارد.

از بررسی‌های صورت گرفته از سوی باستان‌شناسان و محققان، چنین بر می‌آید که این شهر زیرزمینی با هدف ایجاد سرپناه و محافظ جان ساکنان شهر در زمان حملات دشمن ایجاد شده است.

این شهر زیرزمینی و دستکن‌ها بدون استفاده از مصالح انسان‌ساز و فقط با ابزارهای کندمان در قالب مسیرهای باریک ایجاد شده است. 

ادامه روند اکتشافات منوط به تأمین بودجه

قاسم فضلی کارشناس مطالعاتی شهر زیرزمینی دستکن تفرش در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا اظهار داشت: کشف این شهر زیرزمینی با کوره‌ها و دهلیزها می‌تواند یک موضوع مطالعاتی تاریخی باشد.

وی افزود: تاکنون کوره‌ها و دهلیزهایی با عمق چهار متر از سطح خیابان در محله ترخوران تفرش مورد بررسی قرار گرفته است که می‌توان به عمق بیشتر از این مقدار نیز رسید البته هنوز کشف نشده است. دهلیزهایی با عمق هشت متر پایین‌تر از سطح خیابان نیز کشف شده است که می‌تواند به عنوان موضوع مطالعاتی ویژه‌ای در نظر گرفته شود.

فضلی با اشاره به اینکه ادامه کار به دلیل کمبود بودجه متوقف شده است و کار به کندی پیش می‌رود، برای تآمین اعتبار لازم جهت ادامه کار ابراز امیدواری کرد و گفت: امید است که در سال آینده مدیران این حوزه بودجه لازم برای پیشرفت کار را در اختیار قرار دهند چرا که کشف این شهر زیرزمینی باعث مطرح شدن استان مرکزی و تفرش خواهد شد و می‌تواند به کانون گردشگری در استان بدل شود.

وی تصریح کرد: خوشبختانه به دلیل اینکه دهلیزها و معابر زیرزمینی در تاریکی مطلق بوده و دسترسی به آن به آسانی میسر نبوده است از گزند آسیب‌ها و خسارات در امان مانده است و کشف آن نیز می‌تواند یکی از موضوعات جالب برای محققان در زمینه ایران‌شناسی باشد.

قدمت حقیقی شهر دستکن هنوز میسر نشده است

این کارشناس باستان‌شناسی خاورمیانه با تأکید براینکه در حال حاضر در ابتدای کار هستیم و اظهار نظر مطلق در خصوص قدمت این شهر زیرزمینی به راحتی امکانپذیر نیست، عنوان کرد: بررسی‌های صورت گرفته تاکنون نشان می‌دهد که قدمت این شهر مربوط به قرن پنجم هجری قمری(در حدود هزار سال پیش) است اما، این امر را نمی‌توان به صورت قطعی اعلام کرد و نیازمند کاوش‌های بیشتری هستیم.

وی اضافه کرد: در استان مرکزی نقاط دیگری داریم که این چنین پدیده‌های کندمانی و باستانی را در خود جای داده است و قابلیت تحقیق بسیار دارند، اما، می‌توان گمانه‌زنی کرد که قدمت شهر زیرزمینی دستکن در تفرش به دوره قبل از اسلام می‌رسد البته نیاز به مطالعات بیشتری هست و این تعیین قدمت فقط در حد حدس و گمان است. البته این مطالعات منوط به تأمین بودجه و اعتبار مورد نیاز است.

برای سرمایه‌گذاران امتیاز ویژه در نظر گرفته شود

به گزارش ایسنا، بهروز اردلان‌راد فرماندار تفرش نیز در خصوص شهر زیرزمینی دست‌کن در تفرش گفت: این شهر علاوه بر محل اقامت و سکونت، پناهگاه نیز به شمار می‌رود و همچنین مراسم آیینی نیز در آن اجرا می‌شده است. اکتشافات در این محل همچنان ادامه دارد و به دلیل حفر چاه‌های متعدد در اطراف آن موارد اصلاحی، و احیای آن نیز در حال انجام است.

صلاحی تأکید کرد: شهر تفرش دارای بافت فرهنگی است و از این امر می‌توان در توسعه گردشگری استفاده کرد؛  علاوه بر اینکه این امر به شناسانده شدن شهرستان کمک می‌کند و باعث می‌شود که حداکثر بهره‌برداری از امکانات صورت گیرد.

نماینده تفرش، آشتیان و فراهان در مجلس مهمترین نیاز شهرستان و همچنین استان و کشور در حوزه گردشگری را جذب سرمایه‌گذار عنوان کرد گفت: با شرایط موجود اقتصادی کشور، توقع تخصیص اعتبار از سوی دولت نمی‌رود اما، حداقل لازم است که دولت در بخش‌های اداری شرایط لازم برای سرمایه‌گذاران را فراهم کند و حتی برای آنها محدودیت‌های مالیاتی و حتی کمک برای تأمین آب، برق و گاز داشته باشد.

گزارش از آذر اسفندیاری

http://bit.ly/1g369j7‏“دستکن” جاذبه بکر زیرزمینی استان مرکزی
کد مطلب: 9864 | تاریخ ارسال: ۶ اسفند ۱۳۹۲ |
کشف راه‌های زیرزمینی دستکن در تفرش اواخر سال گذشته با گزارش‌های مردمی مبنی بر رؤیت حفره‌های عمیق در چندین نقطه شهر انجام شد و در دستور کار قرار گرفت و با طرح این موضوع در کارگروه گردشگری شهرستان، دستور حفاری در 20 نقطه با حضور کارشناسان باستان‌شناسی صادر شد.
به گزارش مرکزی دیلی و به نقل از خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) – منطقه مرکزی، براساس گفته‌های مدیر روابط عمومی میراث فرهنگی استان مرکزی، شهرستان تفرش در مستندات و کتب به جای مانده از قبل از اسلام با عنوان “گبرش” به معنی زرتشتی نامیده می‌شده که با حاکمیت اعراب و زبان عربی در ایران به “طبرس” و پس از آن به “تفرش” تعییر نام داد.
شهرستان تفرش در گذشته مسیر جاده قدیم ابریشم بوده است و آثار طبیعی، تاریخی و گردشگری فراوانی را در خود جای داده است. یکی از بکرترین نقاط تاریخی این شهرستان شهر زیرزمینی دستکن است که به تازگی کشف شده و تحقیقات و بررسی‌های لازم در خصوص آن ادامه دارد.
از بررسی‌های صورت گرفته از سوی باستان‌شناسان و محققان، چنین بر می‌آید که این شهر زیرزمینی با هدف ایجاد سرپناه و محافظ جان ساکنان شهر در زمان حملات دشمن ایجاد شده است.
این شهر زیرزمینی و دستکن‌ها بدون استفاده از مصالح انسان‌ساز و فقط با ابزارهای کندمان در قالب مسیرهای باریک ایجاد شده است.
ادامه روند اکتشافات منوط به تأمین بودجه
قاسم فضلی کارشناس مطالعاتی شهر زیرزمینی دستکن تفرش در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا اظهار داشت: کشف این شهر زیرزمینی با کوره‌ها و دهلیزها می‌تواند یک موضوع مطالعاتی تاریخی باشد.
وی افزود: تاکنون کوره‌ها و دهلیزهایی با عمق چهار متر از سطح خیابان در محله ترخوران تفرش مورد بررسی قرار گرفته است که می‌توان به عمق بیشتر از این مقدار نیز رسید البته هنوز کشف نشده است. دهلیزهایی با عمق هشت متر پایین‌تر از سطح خیابان نیز کشف شده است که می‌تواند به عنوان موضوع مطالعاتی ویژه‌ای در نظر گرفته شود.
فضلی با اشاره به اینکه ادامه کار به دلیل کمبود بودجه متوقف شده است و کار به کندی پیش می‌رود، برای تآمین اعتبار لازم جهت ادامه کار ابراز امیدواری کرد و گفت: امید است که در سال آینده مدیران این حوزه بودجه لازم برای پیشرفت کار را در اختیار قرار دهند چرا که کشف این شهر زیرزمینی باعث مطرح شدن استان مرکزی و تفرش خواهد شد و می‌تواند به کانون گردشگری در استان بدل شود.
وی تصریح کرد: خوشبختانه به دلیل اینکه دهلیزها و معابر زیرزمینی در تاریکی مطلق بوده و دسترسی به آن به آسانی میسر نبوده است از گزند آسیب‌ها و خسارات در امان مانده است و کشف آن نیز می‌تواند یکی از موضوعات جالب برای محققان در زمینه ایران‌شناسی باشد.
قدمت حقیقی شهر دستکن هنوز میسر نشده است
این کارشناس باستان‌شناسی خاورمیانه با تأکید براینکه در حال حاضر در ابتدای کار هستیم و اظهار نظر مطلق در خصوص قدمت این شهر زیرزمینی به راحتی امکانپذیر نیست، عنوان کرد: بررسی‌های صورت گرفته تاکنون نشان می‌دهد که قدمت این شهر مربوط به قرن پنجم هجری قمری(در حدود هزار سال پیش) است اما، این امر را نمی‌توان به صورت قطعی اعلام کرد و نیازمند کاوش‌های بیشتری هستیم.
وی اضافه کرد: در استان مرکزی نقاط دیگری داریم که این چنین پدیده‌های کندمانی و باستانی را در خود جای داده است و قابلیت تحقیق بسیار دارند، اما، می‌توان گمانه‌زنی کرد که قدمت شهر زیرزمینی دستکن در تفرش به دوره قبل از اسلام می‌رسد البته نیاز به مطالعات بیشتری هست و این تعیین قدمت فقط در حد حدس و گمان است. البته این مطالعات منوط به تأمین بودجه و اعتبار مورد نیاز است.
برای سرمایه‌گذاران امتیاز ویژه در نظر گرفته شود
به گزارش ایسنا، بهروز اردلان‌راد فرماندار تفرش نیز در خصوص شهر زیرزمینی دست‌کن در تفرش گفت: این شهر علاوه بر محل اقامت و سکونت، پناهگاه نیز به شمار می‌رود و همچنین مراسم آیینی نیز در آن اجرا می‌شده است. اکتشافات در این محل همچنان ادامه دارد و به دلیل حفر چاه‌های متعدد در اطراف آن موارد اصلاحی، و احیای آن نیز در حال انجام است.
صلاحی تأکید کرد: شهر تفرش دارای بافت فرهنگی است و از این امر می‌توان در توسعه گردشگری استفاده کرد؛ علاوه بر اینکه این امر به شناسانده شدن شهرستان کمک می‌کند و باعث می‌شود که حداکثر بهره‌برداری از امکانات صورت گیرد.
نماینده تفرش، آشتیان و فراهان در مجلس مهمترین نیاز شهرستان و همچنین استان و کشور در حوزه گردشگری را جذب سرمایه‌گذار عنوان کرد گفت: با شرایط موجود اقتصادی کشور، توقع تخصیص اعتبار از سوی دولت نمی‌رود اما، حداقل لازم است که دولت در بخش‌های اداری شرایط لازم برای سرمایه‌گذاران را فراهم کند و حتی برای آنها محدودیت‌های مالیاتی و حتی کمک برای تأمین آب، برق و گاز داشته باشد.
گزارش از آذر اسفندیاری
http://bit.ly/1g369j7

تفرش در حوزه حکومتی یوسف خان گرجی (حدود 200سال پیش)


‏تفرش در حوزه حکومتی یوسف خان گرجی (حدود 200سال پیش)

یوسف‌خان در سال ۱۲۲۲ قمری منصب سپهداری یافت و به حکومت عراق عجم منصوب شد و در سال ۱۲۳۱ قمری شهر اراک را بنا نهاد. حوزهٔ حکومتی وی علاوه بر اراک نواحی کزاز، کمره، وفس، تفرش و آشتیان را هم در بر می‌گرفت.

یوسف‌خان گرجی (درگذشت ۱۲۴۰ هجری قمری، اصفهان) ملقب به سپهدار گرجی یک فرمانده نظامی ایرانی-گرجی بود که پس از تصرف گرجستان و قفقاز به وسیله ارتش روسیه در خلال جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار، به ایران مهاجرت کرده و از آنجا که دارای احترام و مقام نزد فتحعلی شاه قاجار بود، وی را فرمانده نظامی عراق عجم می‌نمایند. وی همچنین دارای فرزندی به نام غلامحسین‌خان گرجی بوده که داماد فتحعلی شاه بوده است. وی در سال ۱۲۲۲ هجری قمری منصب سپهداری یافت وبه حکومت عراق عجم منصوب شد و در سال ۱۲۳۱ هجری قمری شهر اراک را بنا نهاد.

یوسف خان گرجی از فتحعلی شاه تقاضا نمود که برای مرکزقشون عراق عجم قلعه ای نظامی احداث نماید.به همین جهت تأسیس ساختمان اولیه شهربه صورت قلعه ای به نام سلطان آباد،شروع ودر سال1231به پایان رسید.

استان مرکزی از وجود بازار قدیمی و تاریخی متعلق به زمان قاجار در شهر اراک بهره می‌برد. این بازار در سال 1228 هجری قمری به همت یوسف‌خان گرجی ساخته شد.

منابع:
1)ویکی پدیا http://bit.ly/1fSmJrN
2)کتاب «جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران» نوشتهٔ سعید مولیانی‏ یوسف‌خان در سال ۱۲۲۲ قمری منصب سپهداری یافت و به حکومت عراق عجم منصوب شد و در سال ۱۲۳۱ قمری شهر اراک را بنا نهاد. حوزهٔ حکومتی وی علاوه بر اراک نواحی کزاز، کمره، وفس، تفرش و آشتیان را هم در بر می‌گرفت.
یوسف‌خان گرجی (درگذشت ۱۲۴۰ هجری قمری، اصفهان) ملقب به سپهدار گرجی یک فرمانده نظامی ایرانی-گرجی بود که پس از تصرف گرجستان و قفقاز به وسیله ارتش روسیه در خلال جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار، به ایران مهاجرت کرده و از آنجا که دارای احترام و مقام نزد فتحعلی شاه قاجار بود، وی را فرمانده نظامی عراق عجم می‌نمایند. وی همچنین دارای فرزندی به نام غلامحسین‌خان گرجی بوده که داماد فتحعلی شاه بوده است. وی در سال ۱۲۲۲ هجری قمری منصب سپهداری یافت وبه حکومت عراق عجم منصوب شد و در سال ۱۲۳۱ هجری قمری شهر اراک را بنا نهاد.
یوسف خان گرجی از فتحعلی شاه تقاضا نمود که برای مرکزقشون عراق عجم قلعه ای نظامی احداث نماید.به همین جهت تأسیس ساختمان اولیه شهربه صورت قلعه ای به نام سلطان آباد،شروع ودر سال1231به پایان رسید.
استان مرکزی از وجود بازار قدیمی و تاریخی متعلق به زمان قاجار در شهر اراک بهره می‌برد. این بازار در سال 1228 هجری قمری به همت یوسف‌خان گرجی ساخته شد.
منابع:
1)ویکی پدیا http://bit.ly/1fSmJrN
2)کتاب «جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران» نوشتهٔ سعید مولیانی