شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۶ دی ۱۵, شنبه

قريب(عبد العظيم)



از کتاب "از صبا تا نیما" ٣جلد:٣ - نویسنده:آرین پور، یحیی - ناشر:زوارمحل - نشر:تهران - سال نشر:١٣٨٢

استاد اديب عبد العظيم قريب،فرزند ميرزا على سررشته‌دار،در ١٩ رمضان ١٢٩۶(مرداد١٢۵٨)،در قريهء گركان تفرش،از توابع اراك،به دنيا آمد.مقدمات زبان فارسى و عربى را درزادگاه خود و در خانهء پدر آموخت.وى در سال ١٣١١ ق به تهران آمد؛و زبان و ادبيات عرب ورياضى را نزد برادر بزرگش،ميرزا غلامرضا،تكميل كرد؛و بعد مطّول را در محضر شيخ باقرتهرانى،و قوانين و شرح مطامع و هيئت و نجوم را نزد سيد محمد جواد قاهانى،و علم اصول را درمدرسهء حاج ابو الحسن از سيد محمد جمارانى،و منطق و حكمت را در مدرسهء سپهسالار جديد درمحضر ميرزا طاهر تنكابنى از دانشمندان معروف زمان خود،و زبان فرانسه را تا حدى در مدرسهءدار الفنون فراگرفت.

قريب در سال ١٣١٧ ق،كه هيچ‌يك از اساتيد و فضلاى زمان حاضر نبودند در مدارس نوبنياد به‌تدريس و تعليم پردازند،وارد خدمت وزارت معارف شد؛و در مدرسهء علميه،كه تنها آموزشگاه به‌طرز جديد بود،در كلاسهاى دوم و سوم ابتدايى به تعليم نوآموزان مشغول شد؛و از سال ١٣٢۴ ق،در مدرسهء نظام شروع به تدريس كرد؛و مدتها،با وجود پيرى،مدرسهء نظام را ترك نكرد؛و كسانى ازرجال علم و ادب و سياست ايران-همچون كلنل محمد تقى خان شهيد و برادر و پسر عمويش،سلطان غلامرضا خان و عليقلى خان-از تربيت‌يافتگان او بودند.

وى،در سال 1325 ق،در مدرسهء سياسى و مدرسهء ايران و آلمان هم تدريس مى‌كرد؛و در ضمن‌آنكه درس فارسى مى‌داد،خود در سر درس آموزگاران آلمانى حضور مى‌يافت تا سبك نوين‌تدريس را از آنان فراگيرد و به كار ببرد.

در سال ١٣٢٠ ق،در مدرسهء دار الفنون و سپس در دار المعلمين مركزى(دانشسراى عالى)ازنخستين دورهء تأسيس آن شروع به تدريس كرد؛و از سال ١٣٠۶ تا ١٣١١،پنج سال،تعليم‌محمد رضا شاه را به‌عهده داشت.

هنگامى كه دانشگاه تهران به وجود آمد،قريب به مقام استادى دانشگاه نايل گرديد؛و دردانشكدهء ادبيات،تدريس زبان و دستور فارسى را عهده‌دار شد؛و در اين سمت بود تا ساعت ده‌بعد از ظهر روز سه‌شنبه سوم فروردين‌ماه ١٣۴۴،در هشتاد و شش سالگى،درگذشت.

استاد قريب در زبان و ادبيات فارسى و عربى آگاهى فراوان داشت؛و حدود هفتاد سال از
عمرش را،با علاقه و ايمان صرف تدريس زبان و ادب فارسى و تعليم و تربيت فرزندان ايران كرد؛و نخستين كسى بود كه دستور زبان فارسى را در قالبى ساده و روشن ريخت و تدريس آن را درمدارس،به صورت مادهء مستقل،رواج داد1؛و با اينكه كمتر از كار تدريس فراغت داشت،چندين‌اثر مهم و قابل استفاده به سبك نو پرداخت كه مهمترين آنها چهار دوره دستور زبان فارسى و شش‌جلد فوايد الادب براى هركلاس بود،كه مدتهاى طولانى در مدارس ايران تدريس مى‌شد.

قريب در محافل و مجالس كمتر ديده مى‌شد،و جز با درس و كتاب سروكار نداشت،و شايدتنها عضويت فرهنگستان ايران را پذيرفته بود،و به‌طور خلاصه بايد گفت كه او يك«معلم»بود.

وى كتابخانه‌اى فراهم آورده بود كه چهار هزار جلد كتاب ادبى و تاريخى و سياسى در آن وجودداشت و قريب هزار جلد آنها كتب خطى نفيس بود.

ناگفته نگذاريم كه دانشگاه تهران عصر روز پنجشنبه پنجم ارديبهشت‌ماه ١٣٢۶،به پاس‌هفتادمين سال تولد و پنجاهمين سال خدمات فرهنگى اين مرد زحمتكش و خدمتگزار،مجلس‌بزرگداشتى ترتيب داد؛و در آن‌روز،استاد به دريافت نشان نايل گرديد.

آثار

قواعد فارسى در صرف و نحو،در ٣ جلد،تهران،؟

دستور زبان فارسى،در 4 جلد،تهران،چاپهاى مختلف.

بداية الادب،تهران،١٣٢۴ ق.

فوايد الادب در نظم و نثر منتخب،در ۶ جلد،تهران،چاپهاى متعدد.

كتاب املا،در 3 جلد،تهران،1346 ق.

قرائت فارسى،در ٢ جلد(به دستور وزارت فرهنگ و با همكارى چند تن از دانشمندان)،تهران،؟

بديع،تهران،1302.

تصحيح و تحشيهء كليله و دمنه،تهران،١٣٠٨.

تصحيح و تحشيهء گلستان سعدى،تهران،1310.

تاريخ برامكه(تصحيح)،تهران،١٣١٣.

سخنان شيوا،تهران،1318.

منتخب كليله و دمنه(براى مدارس)،تهران،١٣٢٠.

تصحيح و تحشيهء بوستان سعدى،تهران،1328.

۱۳۸۶ دی ۱۴, جمعه

تعزیه خوانی در تفرش



تعزيه در لغت به معني سوگواري و برپاي داشتن يادبود عزيزان از دست رفته است ولي در اصطلاح به گونه اي از نمايش مذهبي منظوم گفته مي شود که در آن عده اي اهل ذوق و کار آشنا در مناسبتهاي مذهبي بويژه ماه محرم اجرا مي کنند. 
 تعزيه خوانان در جريان سوگواري هاي ماه محرم و عزاداري سالار شهيدان حضرت امام حسين ( ع ) براي باشکوه تر نشان دادن مراسم ونيز نشان دادن ارادت و اخلاص به اوليا، با رعايت آداب و رسوم و تمهيدهايي خاص و نيز بهره گيري از ابزار ها و نواها و گاه نقوش زنده برخي از موضوعات مذهبي و تاريخي مربوط به اهل بيت به ويژه واقعه کربلا راپيش چشم بينندگان باز آفريني مي کنند.
در واقع تعزيه و شبيه خواني به عنوان هنري اصيل و يکي از مهم ترين ابزارهاي پيام رساني واقعه کربلا از ديرباز در استان مرکزي جايگاه ويژه اي داشته و اکنون نيز يکي از عوامل پيوند معنوي نسل جديد با حماسه عاشورا است.
هر ساله با فرا رسيدن ماه محرم و صفر جاي جاي استان مرکزي ميزبان گروه هاي هنري تعزيه گردان و شبيه خوان متعددي است که به رسم ديرين با بازسازي صحنه هاي عاطفي و به ياد ماندي از مظلوميت کاروان حسيني ( ع ) و اهداف قيام عاشورا نقش موثري در آشنايي اقشار مختلف با واقعه کربلا و قيام امام حسين (ع) ايفا مي نمايد.
در اين ميان مي توان به شهرستان تفرش به عنوان فعالترين نقطه تعزيه خواني در استان مرکزي اشاره کرد ، که تعزيه در آن ريشه اي کهن دارد .
عده اي از صاحب نظران رمز ماندگاري تعزيه در اين شهرستان را مذهبي و به تبع آن مردمي بودن تعزيه و داشتن صورت نمايشي مي دانند که موجب شد عامه مردم پذيرا و دلبسته آن شوند.
شهرستان تفرش از دوره قاجار يکي از مراکز مهم اجراي تعزيه در کشور بوده است که مي توان اين شهرستان را يکي از قطب هاي مهم تعزيه و خاستگاه هنرمندان صاحب نام شبيه خوان و تعزيه گردان '' تکيه دولت'' در زمان ناصرالدين شاه قاجار به شمار آورد.

از چهره هاي شاخص تعزيه در تفرش مي توان به مرحوم'' محمد تقي حيدري'' ، '' ميرزا غلامحسين طادي ''،'' حاج رجبعلي تفرشي'' ، و عمويش ''حاج محمود '' که از خوانندگان زمان ناصرالدين شاه در ''تکيه دولت'' بوده اند، اشاره کرد.
در واقع تاريخچه پيدايش تعزيه به صورت دقيق پيدا نيست برخي با باور به ايراني بودن اين نمايش آييني ، پاگيري آن را به ايران پيش از اسلام به پيشينه سه هزار ساله سوگواري بر مرگ پهلوان مظلوم داستانهاي ملي ايران سياوش (سوگ سياوش ) نسبت داده و اين آيين را مايه و زمينه ساز شکل گيري آن دانسته و برخي ديگر با استناد به گزارشهايي، پيدايي آن در ايران بعد از اسلام و مستقيما از ماجراي کربلا و شهادت امام حسين (ع) مي دانند.
يک پژوهشگر شهرستان تفرش در زمينه تاريخ پيدايش تعزيه به ايرنا مي گويد: تعزيه خواني از زمان ديلمييان در ايران اجرا و در دوره صفويه تحول نهايي خود را طي کرد و به شکلي که اکنون مي شناسيم تکامل يافت.
" عباس ملا اسماعيلي" مي گويد: تعزيه خواني در جريان رشد و رونق خود در دوره قاجار در اغلب نقاط کشور و نيز در تفرش قشرهاي مختلف مردم را به خود جلب کرد.

وي ادامه مي دهد: بزرگان ، اعيان و مالکان در سازماندهي تعزيه نظارت يافتند و نفوذ و امکانات اين قشر در تکامل سريع فني و نمايشي تعزيه و نيز در بناي تکيه ها در تفرش موثر افتاد و عامه مردم نيز در اين امر مشارکت کردند.
ملا اسماعيلي افزود : قديمي ترين نسخه هاي تعزيه ايران را مي توان در تفرش يافت چرا که مردم اين منطقه جزو نخستين کساني بودند که پس از ورود اسلام به ايران مذهب شيعه را پذيرفتند.
از اين رو تعزيه نامه يا نسخه نوشته از ديگر ابزار تعزيه خواني است که در واقع همان متن نمايش شبيه خواني است و از ويژگي هاي آن، اين است که تماما به صورت شعر است.
نسخه شبيه خواني متني است در قالب اشعار مختلف که پيشينه نگارش آن به اواسط قرن دوازدهم هجري مي رسد.
اين اشعار که اغلب توسط شاعراني گمنام يا تعزيه گردان ها سروده شده و بعضا اشعار عاميانه نيز در آنها ديده مي شود، در
واقع مثل نمايشنامه در تئاتر است که تعزيه گردان، نسخه هاي مربوط به هر نقش را قبل از شروع مجلس شبيه خواني به ايفاکننده نقش مربوطه مي دهد.
نسخه هاي مربوط به هر نقش به صورت دفتر جداگانه اي است که گفت وگوهاي او در تعزيه به صورت مجزا نوشته شده است. شبيه خوان ها براي آساني کار، به هنگام اجرا تکيه کاغذي به نام فرد در دست دارند که در آن مصراع آخر نقش طرف مقابل و يا مصراع اول از ادامه نقش خود در آن نوشته شده تا بتواند نقش آفريني خود را به درستي انجام دهد.
منابع سرايش اشعار بيشتر همان مرثيه ها، مقتل نامه ها، کتب مربوط به حماسه هاي ديني و احاديث و اخبار بوده اند.
از جمله شاعراني که در اين زمينه تلاشي ارزشمند داشته اند، مي توان از ميرزا نصرالله اصفهاني متخلص به "شهاب" نام برد که در عهد ناصري وبه ترغيب ميرزا تقي خان اميرکبير به گردآوري و تکميل اشعار تعزيه پيش از خود پرداخته و خود تعزيه هايي را به نگارش درآورده که مجلس شبيه خواني "حضرت مسلم"از آن جمله است.
از ديگر شاعران " محمدتقي نوري" و" سيدمصطفي کاشاني" معروف به "ميرعزا" را مي توان نام برد که خود تعزيه گرداني به نام بوده و مجلس تعزيه "حربن رياحي"منسوب به اوست.
قديمي ترين نسخه تعزيه خواني تفرش نيز سه قرن قدمت دارد که هم اکنون در اختيار يکي از شهروندان اين شهرستان است ، اين نسخه در 20 صفحه به خط شکسته نستعليق در مدح حضرت علي (ع) تدوين شده که اشعار و خوشنويسي آن متعلق به محمد مومن تفرشي از فقهاي بزرگ منطقه آن زمان بوده است و در حال حاضر نيز در مجالس تعزيه اين شهرستان از نسخ قديمي اين نسخه و نسخ ''مير انجم'' و ''ميرعزاي قزويني'' استفاده مي شود .
اما وسايل و ابزار مورد استفاده در نمايش تعزيه هم منحصربه فرد است، در واقع اجراي تعزيه نياز به صفحه آرايي خاصي ندارد و اغلب بدون هيچ صحنه از پيش تعيين شده اي مي توان آن را اجرا کرد، از همين رو برخي از دست اندرکاران نمايش اروپا از جمله گروتوفسکي لهستاني، تعزيه را جلوه اي از تئاتر ساده و ناب مي داند.
دايره استفاده از وسايل، متناسب با موضوع نمايش تعزيه بسيار متنوع و گسترده است ، از مهم ترين وسايل جنگي مي توان به شمشير، خنجر، سپر، تير و کمان، گرز، زره، کلاهخود و پر و بيرق اشاره کرد.
اما در اجراي هنر نمايشي شبيه خواني به دليل محدوديت هاي موجود، چنانچه به تقدس ماجرا آسيب نرسد استفاده از وسايلي به عنوان سبيل کاربرد فراوان دارد.

پرچم هاي سبز، سرخ و سياه نماد اهل بيت، علم نماد درفش سپاه امام حسين(ع)، تشت آب به نشانه رود فرات، شاخه هايي از درخت بيد يا کاج سمبل نخلستان و درخت، نيم تنه بلند و سفيد يا کفني، نشان از نزديکي مرگ و شهادت، ريختن کاه بر سر به نشانه عزا و ماتم، اسب سفيد و زيبا سمبل ذوالجناح، گهواره آغشته به خون، بيانگر به شهادت رسيدن کودک شير خوار اباعبدالله بن الحسين( ع ) است .
محل برگزاري نمايش شبيه خواني نيز در گذشته هاي دور و به ويژه دوران قاجار بيشتر در حياط کاروانسراها، بازارها، ميادين، فضاي باز يا منازل شخصي بوده است.
پس از آن اين مجالس، به حسينيه ها و تکايا راه يافت و امروزه اين مجالس بيشتر در فضاي باز يا تکايا اجرا مي شود ، معماري و ترکيب ساختمان هاي تکيه بدين صورت است که محل اجراي نمايش در وسط به صورت سکوي بزرگي است به بلندي نيم متر وبه اشکال مربع يا مستطيل که از دو طرف پله و راه شيبداري براي رفت و آمد شبيه خوان ها وجود دارد که به آن تختگاه يا خيمه گاه مي گويند.
چهار طرف اين خيمه گاه فضايي است به طول و عرض مناسب که محل رفت و آمد شبيه خوان ها و تاخت و تاز اسب ها و عبور کاروان است.
دور تا دور تکيه ها حجره هايي وجود دارد که محل نشستن تماشاگران است، در طبقه بالاطاق نمايي ساخته مي شود که مخصوص زنان است و يکي از اتاق ها يا حجره ها که همکف است، به عنوان رخت کن يا لباس خانه استفاده مي شود.
تکيه حداقل داراي دو درب ورودي و خروجي است که راه به فضاي پشت تکيه که محل نگهداري اسب ها و شترهاست، دارد.
در شهرستان تفرش و روستاهاي اطراف نيز تعداد زيادي تکيه وجود دارد که در سال هاي اخير تعدادي از آنها به طرز زيبايي مرمت و بازسازي شده اند ومعمولادر طول سال در تکاياي معروف اين شهر و به مناسبت هاي مختلف مراسم شبيه خواني برپا مي شود.
تکيه قديمي زاغرم تفرش به عنوان دومين تکيه خشت و گل ايران از ديگر مکانهاي اجراي تعزيه در ماه محرم است که از معماري خاصي برخوردار بوده و جزو آثار ملي ايران به ثبت رسيده است.

در واقع رواج مراسم شبيه خواني و برپايي آن در بيش از 10 حسينيه در مناطق شهري و روستايي شهرستان تفرش بيانگر جايگاه اين هنر ديني در بين مردم اين ديار است .
گروه هاي تعزيه خوان شهرستان تفرش نيز تا کنون در کشورهاي فرانسه و ايتاليا به اجراي مراسم شبيه خواني پرداخته و در انتقال مواريث غني فرهنگ عاشورا به جهانيان نيز سهيم شده اند.ک/4

معرفی قدیمی ترین نسخه تعزیه خوانی در تفرش

یک نسخه قدیمی تعزیه خوانی با 304 سال قدمت در شهرستان تفرش وجود دارد که اهمیت این هنر مذهبی را در منطقه تفرش بیان می کند.
این نسخه قدیمی کاغذی ، نزد آقای عباس ملا اسماعیلی از فرهنگیان شهرستان تفرش نگهداری می شود و در صفحات آن اشعاری در وصف مقام و منزلت مولای متقیان حضرت امام علی (ع) ، حادثه قیام عاشورا و اشعار تعزیه با استفاده از مرکب و با خط نستعلیق به وسیله آقای مومن تفرشی از فقها و شعرای نامی منطقه در عصر صفوی به رشته تحریر در آمده است .

استاد حيدري، محقق و نسخه نويس، هنرمندي است زبردست در اجراي نمايش تعزيه و از جمله معدود شبيه خوانهايي است که مطالعات تحقيقاتي در زمينه تعزيه و تاريخ اسلام داشته و در راه اصلاح تحريفات موجود در تعزيه نامه ها تلاشهاي فراواني کرده و اين ويژگيها، وي را از ساير شبيه خوانها متمايز ساخته است.






فتحعلی واشقانی

فتحعلی واشقانی فراهانی خوشنویس بنام و اولین مدرس انجمن خوشنویسان ایران است.

وی در تاریخ ۱۳۰۹ در روستای واشقان از توابع فراهان اراک متولد شد.

وی در سال ۱۳۳۵ به تهران مهاجرت کرد و در کلاس اساتید بزرگی هم چون سیدحسین و سیدحسن میرخانی شرکت کرد و در سال ۱۳۵۹ درجهٔ استادی و در سال ۱۳۶۷ مقام درجهٔ یک هنری ایران و مدرک دکترای خود را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد.

وی در سال ۱۳۷۵ مفتخر به دریافت لوح تقدیر از سید محمد خاتمی (رییس جمهور وقت) گردید.

از مهم ترین آثار او می‌توان از کلک مشکین و آیت مهر نام برد. وی همچنین در راستای شکوفایی فرهنگ و ادب کشور، دیوان اشعار حافظ را با خط خود نوشته‌است.

منابع

  • مقدمه آموزش خط نستعلیق، انتشارات میر سعیدی فراهانی
  • فرهنگ هنرمندان ایرانی از آغاز تا امروز، عبدالرفیع حقیقت، انتشارات کومش

علیرضا افضلی‌پور

علیرضا افضلی‌پور (۶ فروردین ۱۲۸۸ تا ۱۸ فروردین ۱۳۷۲) مهندس شیمی و فرد نیکوکار که به عنوان بنیانگذار دانشگاه شهید باهنر کرمان شناخته می‌شود.

وی در تفرش متولد شد و در تهران تحصیلات خود را به پایان رساند. در سال ۱۳۱۰ موفق به اخذ دیپلم شد و پس از قبولی در آزمون اعزام دانشجو به خارج از کشور برای تحصیل عازم فرانسه شد. وی پس از شش سال در سال ۱۳۱۶ ذر رشته شیمی با گرایش شیمی کشاورزی فارغ‌التحصیل شد و به ایران بازگشت.

پس از خدمت سربازی و مدتی استخدام در بانک کشاورزی به تجارت وسایل و تجهیزات الکترونیکی پراخت و از این طریق به فرد ثروتمندی مبدل شد.

وی به همراه همسرش فاخره صبا تصمصم گرفت تا ثروت خود را صرف تأسیس یک دانشگاه نماید. پس از انجام مطالعات گسترده و بازدید از اکثر دانشگاههای ایران و برخی دانشگاههای اروپا، شهر کرمان را برای دانشگاه خود برگزید. پس از آن که ۵۰۰ هکتار زمین در ۴ دی ۱۳۵۳ به بنای دانشگاه اختصاص داده شد، عملیات تأسیس دانشگاه با کمک مالی ۶۰ میلیون تومانی وی در آن زمان آغاز شد. دانشگاه به صورت رسمی در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ با حضور خود وی گشایش یافت.

وی همچنین به بنای دانشگاه علوم پزشکی کرمان نیز کمک فراوان نمود و دانشکدهٔ پزشکی این دانشگاه اکنون دانشکدهٔ پزشکی مهندس افضلی‌پور نامیده می شود. همپچنین یک بیمارستان ۳۵۰ تخت‌خوابی آموزشی درمانی نیز به نام وی در کرمان موجود می‌باشد.

آرامگاه وی در قبرستان ظهیرالدوله واقع است.

همسر وی فاخره صبا(متوفی تیر ۱۳۸۶) خواننده اپرا و استاد دانشگاه تهران بود که در فعالیتهای نیکوکارانه همسرش وی را یاری رساند.


منابع

رده‌های صفحه: نیکوکاران اهل ایران | اهالی تفرش | زادگان ۱۲۸۸ | گذشتگان

۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

آتشکده آذرگشست فردقان - فردجان

آتشکده  آذرگشست فردقان - فردجان

روستاي كوچك "فردجان" در شمال غربي فراهان قرار دارد و آتشكده بر روي تپه اي مجاور فراهان ديده مي شود. تمام آتشكده و بخشي از ديوارهاي قلعه خراب شده است. ارتفاع ديوار اصلي باقي مانده حدود نه متر، قطر پي هاي آن حدود پنج متر و همه از سنگ و ساروج است. در وسط قلعه، تعدادي پي هاي سنگي به قطر پنج متر وجود داردكه مي توان بازمانده تالارهاي متعدد و آتشگاه و نيايشگاه باشد. احتمالاً اين آتشكده به عصر ساساني تعلق دارد. در ضلع شمالي قلعه، در زيرزميني كه در حال حاضر آغل گوسفندان و انبار علوفه است، تعداد چهار ستون به قطر حدود دو و نيم متر از آجر و ساروج ديده مي شود. ستون ها تقريباً در كنار هم قرار گرفته اند و حدود سه متر از آن ها نمايان و قسمت بيشتر آن ها داخل زمين و زير آوار خاك است.

آتشکده فردقان فعلی که همان فردجان یا مزدجان مذکور در کتب قدیم است. جای بسی تأمل است ایرانیان باستان دین زردشتی داشتند و در این دین آتشکده ها دارای مقدس بوده است و سه آتشکده عمده در کشور وجود داشته که شاید قبل مادها هم دایر بوده است.

آتشکده فردجان از توابع و رستاق کوزدر به فاصله 10 کیلومتری خنجین و در حدود روستاهای کسراسف و چوگان در شمال فراهان قرار دارد. در ایران قبل از اسلام آتشکده های متعددی بوده است که در زمان قباد مزدک دستور جمع آوری آنها را به قباد داد الا سه آتشکده اولیه که یکی از آنها آتشکده فردجان بوده است. 

فراهان در دوره ساسانیان از اهمییت خاصی بر خوردار بوده است چون در مسیر آذربایجان وهمدان به اصفهان و فارس بوده است و یکی از بزرگترین آتشکدهای زرتشتیان بنام آذرگشست در فردقان امروزی (فردجان)فراهان واقع گردیده . که این آتشکده بنابه نوشته های مختلف حدود سه دهه بعد از اسلام برقرار بوده است . بیرون ترکی ، امیر قم ، یکی از امرای عباسیان است که در سال 288(ه ، ق) به آنجا آمد و بر باروی آن منجنیق ها و گردونه ها گذاشت و آن را گشود و آتشکده را زیرو زبر کرد. با روی فردجان از اهمیت خاصی برای کشور گشایان بر خوردار بوده نوشته اند این قلعه در 15فرسنگی همدان واقع بوده است . در زمان ساسانیان یکی از قلعه های مهم که در مرکز کوزدر (کودزر )بوده قلعه مهستان نام داشت که در جنوب روستای کودزر بین باغهای قره کاریز واقع شده ، که اکنون در دل تاریخ ارمیده است.

روستاي كوچك "فردجان" در شمال غربي فراهان قرار دارد و آتشكده بر روي تپه اي مجاور فراهان ديده مي شود. تمام آتشكده و بخشي از ديوارهاي قلعه خراب شده است. ارتفاع ديوار اصلي باقي مانده حدود نه متر، قطر پي هاي آن حدود پنج متر و همه از سنگ و ساروج است. در وسط قلعه، تعدادي پي هاي سنگي به قطر پنج متر وجود داردكه مي توان بازمانده تالارهاي متعدد و آتشگاه و نيايشگاه باشد. احتمالاً اين آتشكده به عصر ساساني تعلق دارد. در ضلع شمالي قلعه، در زيرزميني كه در حال حاضر آغل گوسفندان و انبار علوفه است، تعداد چهار ستون به قطر حدود دو و نيم متر از آجر و ساروج ديده مي شود. ستون ها تقريباً در كنار هم قرار گرفته اند و حدود سه متر از آن ها نمايان و قسمت بيشتر آن ها داخل زمين و زير آوار خاك است.

آتشکده فردقان فعلی که همان فردجان یا مزدجان مذکور در کتب قدیم است. جای بسی تأمل است ایرانیان باستان دین زردشتی داشتند و در این دین آتشکده ها دارای مقدس بوده است و سه آتشکده عمده در کشور وجود داشته که شاید قبل مادها هم دایر بوده است.

آتشکده فردجان از توابع و رستاق کوزدر به فاصله 10 کیلومتری خنجین و در حدود روستاهای کسراسف و چوگان در شمال فراهان قرار دارد. در ایران قبل از اسلام آتشکده های متعددی بوده است که در زمان قباد مزدک دستور جمع آوری آنها را به قباد داد الا سه آتشکده اولیه که یکی از آنها آتشکده فردجان بوده است.

فراهان در دوره ساسانیان از اهمییت خاصی بر خوردار بوده است چون در مسیر آذربایجان وهمدان به اصفهان و فارس بوده است و یکی از بزرگترین آتشکدهای زرتشتیان بنام آذرگشست در فردقان امروزی (فردجان)فراهان واقع گردیده . که این آتشکده بنابه نوشته های مختلف حدود سه دهه بعد از اسلام برقرار بوده است . بیرون ترکی ، امیر قم ، یکی از امرای عباسیان است که در سال 288(ه ، ق) به آنجا آمد و بر باروی آن منجنیق ها و گردونه ها گذاشت و آن را گشود و آتشکده را زیرو زبر کرد. با روی فردجان از اهمیت خاصی برای کشور گشایان بر خوردار بوده نوشته اند این قلعه در 15فرسنگی همدان واقع بوده است . در زمان ساسانیان یکی از قلعه های مهم که در مرکز کوزدر (کودزر )بوده قلعه مهستان نام داشت که در جنوب روستای کودزر بین باغهای قره کاریز واقع شده ، که اکنون در دل تاریخ ارمیده است.

فراهان و تفرش در دوران ساسانیان





ساسانیان از قدرتمندترین سلسله های ایرانی بودند که خود را وارث هخامنشیان معرفی می کردند آنها توانستند شیوه حکومت ملوک الطوایفی اشکانیان را از بین برده و قدرت مرکزی منظم ایجاد نمایند دارای سپاه منظم بودند و توانستند مانند اسلاف خود هخامنشیان قلمرو خود را گاه تا آن سوی سوریه و حتی کنار دریای مدیترانه توسعه دهند آنها پس از پنج و نیم قرن حکمرانی در فیروز آباد فارس توانستند حکومت ملی قدرتمندی ایجاد نمایند.

بی تردیداوج توجه به منطقه تفرش و فراهان در زمان قباد پادشاه ساسانی بوده است وی در سنین جوانی به عنوان گروگان در نزد هیاطله بود و در سال 488 به تخت سلطنت جلوس کرد و در ابتدای سلطنت با مشکلات مالی رو برو شد قیام مزدکیان[1] باعث شد تا وی طرفدار مزدک و مردم گردد مزدکیان تقاضای تحولات اجتماعی عمیق به نفع طبقات محروم داشتند مزدک دارای تعالیم خاصی بود از جمله زندگی اشتراکی و معتقد به برابری به علت طرفداری از مزدک قباد از سلطنت خلع شد و مجدداً به هیاطله پناه برد و در سال 499 در رأس سپاهی به ایران بازگشت و مجدداً به قدرت رسید ولی این بار دیگر از مزدکیان دفاع نکرد.

بر اساس کتاب تاریخ قم بنا به روایت همدانی از ابی منذر هشام ابن صائب کلبی: زمانی که قتیبه پسر مسلم بر فیروز پسر کسری نوه یزدگرد پیروز شد زمانی که خراسان را فتح کرد و مسخر گردانید.

دختر فیروز شاهفرند را بزنی گرفت با او صندوقچه ای بود که قتیبه او را با صندوق پیش حجاج بن یوسف فرستاد و حجاج او را به پیش ولید عبدالملک مروان حاکم اموی فرستاد.

حجاج در صندوق را باز کرد در آن کتابی بود در ذکر خواص شهرها که قباد آنرا از دیگر شهرها جدا کرده بود و مشخص نموده بود وزن آبها و کیفیت خاکهای کشور را مشخص نموده بود و موقعیت آب و هوای نقاط مختلف ایران را یادداشت کرده بود قباد شهری جهت منزل خود بنا نهد چنین گوید: بهترین مواضع بنزهت از اقلیم قباد سیزده موضع است اول تل ماستر به قم که گویند آن پشته ایست که بر طبرش مشرفست.

که این بلندی به فاصله، چهار کیلومتر از واشقان در شمال شرقی این روستا در جنگ فناس (کوه پناه) بالای آن جایگاه است که به به نقش رستم نقوسان مشرف است با 200 متر مساحت و به ارتفاع بیش از 40 متر قلعه ایست که آثار آجری آن معلوم بوده است که برای بنای آن از ساروج استفاده شده سنگهای آن تراشیده شده است و حوضی در آن وجود دارد.

در تاریخ قم ص 91 قباد از مداین تا شهر بلخ نقطه و مکانی پاکیزتر و خوش آب تر و نسیم او لذیذتر از ترمیسن تا عقبه همدان( فراهان)، تفرش و آَشتیان نیافت و بدین موضع از برای خاصه خود عمارتی پاکیزه بنا کرد که گرداگرد او هزار کرم و باغ بود بدون تردید در زمان ساسانیان هزاران تاک و باغ انگور در فراهان موجود بوده است و طبیعتی بسیار سبز و خرم و زیبا وجود داشته است.


در تاریخ قم ص 87 نامی از بلیناس حکیم که حکمت از بطلمیوس یونانی آموخته است نام برده می شود وی به دستور قباد طلسمهایی در محدوده قلمرو او تعبیه نمود حکیم نامبرده وقتی به منطقه جبال و فراهان رسید در فراهان شوره زمینی بود که شتر با بار و اسب با سوار بدان فرو می رفت بلیناس گرد بر گرد آن دو طلسم تبیه کرد تا مردمان از آن براحت افتادند برقی گوید از عجایب قم نمکستان ایست که بفراهانست بقرب فارجان و آن مانند دریا یکی است چهار فرسخ طول آنست دو فرسخ عرض آن چون وقت خریف (پاییز) در آید مردم آن ناحیت از آن مستغنی شوند مجموع آبهای آن مواضع بدان دریا یک [دریای کوچک] روانه گردانند و همه اوقات خریف و زمستان آب در آن جمع می شود چون ایام بهار در آید و مردم دیگر باره به آب محتاج شوند آن آبها از آن موضع باز بندند و مجموع آب آن دریاچه نمک گردد و کردان [کردها] و سایر مردم آن نمک را برند و به همه بلاد جبل و غیر آن برند.(کویر میغان )

منظور کویر میقان است که در آن روزگار دریاچه ای بود که صادرات نمک در آن وجود داشته و به همه مناطق جبال و غیره برده می شده است علاوه بر آن رونق قنوات زمان ساسانیان در منطقه وجود داشته است که در فصل پاییز و زمستان دریاچه را پر آب می کرده است.

با توجه به متن فوق که به اشکال مختلف در کتابهای تاریخی باستانی آمده فراهان نمک جبال و شاید ایران بوده است که این نمک هم مزه و هم شوری داشته است.

آتشکده فردقان فعلی که همان فردجان یا مزدجان مذکور در کتب قدیم است جای بسی تأمل است ایرانیان باستان دین زردشتی داشتند و در این دین آتشکده ها دارای مقدس بوده است و سه آتشکده عمده در کشور وجود داشته که شاید قبل مادها هم دایر بوده است.

آتشکده فردجان از توابع و رستاق کوزدر به فاصله 10 کیلومتری خنجین و در حدود روستاهای کسراسف و چوگان در شمال فراهان قرار دارد. در ایران قبل از اسلام آتشکده های متعددی بوده است که در زمان قباد مزدک دستور جمع آوری آنها را به قباد داد الا سه آتشکده اولیه که یکی از آنها آتشکده فردجان بوده است. در کنار آتش های عادی و معمولی آتش های روستاها و آتوران در مرکز اصلی آتش های ورهران وجود داشت آتشکده های اصلی عبارت بودند از:

1- آتش موبدان (روحانیون زردشتی) آتور فرنبغ= آذر فرنبغ

2- آتش ارتشتاران، آرتور گشسب = آذر گشب (آذر گشئب)

3- آتش کشاورزان، آتور برزین مهر = آذر برزین مهر در دوره ساسانی

اولی در فارس از خوارزم [خاستگاه اولیه آریایی ها] آورده شده بود

دومی در آذربایجان از کوه تخت سلیمان

سومی در خراسان

بنای آتشکده آتور فرنبغ توسط جمشید که بهترین پادشاه بود بنا شد.

آتور گشب توسط کیخسرو جنگجو

آتور برزین توسط ویشتاسب حامی و مدافع زرتشت و بنا بر برخی از اقوال زردتشت آنرا از آسمان آورده است.

مهمترین مرکز مذهبی شاهنشاهی قبل از حمله اعراب مسلمان به ایران آتور گشسب بوده است ولی آتشکده های دیگر معلوم نیست که آیا اهمیت واقعی آنها بر دیگر آتش های ورهران برتری داشته اند یا نه صرفاً جنبه زیارتی داشته است. تقدس آتش تا حدی بوده که آتشکده ها خدمه داشته و اشخاص بزرگ اصیل و سرشناس به اداره آن گماشته می شدند.

آتشکده محور اصلی زندگی مذهبی بوده و هر آتش مورد قبول نبوده و باید آتش تصفیه می شد و اهمیت همه آتش ها یکسان نبود آتش های مختلف در زمانهای گذشته هر کدام اختصاص به وجودی داشته است.

1- برز تیسوه که در برابر اهورا مزدا می سوزد.

2- سپنیشته در برابر کانون خانواده.

3- وازیشته برای ابرها

4- اور وازیشته در گیاهان وجود دارد.

5- وهرفریانه در بدن انسان و حیوانات وجود دارد و نقشی اساسی در جهان واپسین دارد (روح)

در کتاب ایران باستان اثر ماریان موله ص 76 آتش آذرگشسب که همان را آتش ارتشتاران می داند در تخت سلیمان در آذربایجان بوده که خرابه های آن هنوز پا برجاست.

درباره محل این آتشکده بنا به اسناد بویژه کتابهای پهلوی آنرا در کنار دریاچه چی چست (ارومیه) در شیز می دانند اما مورخان و جغرافی دانان اسلامی محل آنرا در شیز در تخت سلیمان کنونی می دانند که فاصله زیادی با چی چست دارد سفیدی و درخشانی این آتشکده به علت سوخت نمک که از دور سفید به نظر می رسد بوده از شگفتی های این آتشکده آن است که کانون آن از هفت صد سال قبل فروزان بوده است و خاکستر در آن وجود ندارد و شعله آن هیچگاه خاموش نمی شده است این آتشکده همیشه سوزان ظاهراً از نفت یا از گاز تغذیه می شده و خاکستری نداشته است[2].

کتابهای پهلوی نیز از این آتشکده و گنجینه شیزیکان یاد می کنند و نسخه ای از اوستا دوران هخامنشی به گنجینه آن سپرده شده بود در دوران کواد (قباد) و پسرش خسرو انوشیروان، این آتشکده خودسوز به سبب قطع جریان گاز زیرزمینی یا نفت رو به خاموشی می رود و قسمتی از آتش آن را به مزدجان فراهان می برند و قسمتی دیگر را به آتشکده کهنسال آبان کشنسپ (ما جشنسف) یا آتشکده برکه که مسعودی از آن با عنوان آب آتش یاد می کند.[3]

ابن فقیه در مختصر البلدان آتشکده آذرگشسب: در این روستا دهکده ایست به نام فردجان و در آن آتشکده ای کهن است و آن یکی از آتش هایست که مجوسیان در حق آن غلّو کرده اند. چونان آتش آذر خره و آتش جمشید و این نخستین آتش است و آتش ما جشنسف و این آتش کیخسرو است مجوسان درباره این سه آتش غلو کرده اند و سخنشان خردپذیر نبود. آذر جشنسف، آتش کیخسرو در آذربایجان بود انوشیروان آنرا به شیز آورد.

از آن آتش ها که مجوسیان درباره آن غلو کرده اند آتش آذر جشنسف فراهان است تاریخ قم ص 89 ، متد کلی گوید؛ یکی از مجوسیان که آنرا دیده بود مرا حکایت کرد که چون مزدک بر قباد پیروز شد گفت وظیفه آن است که تو همه آتش ها را باطل کنی مگر سه آتش اولین را، قباد این کار بکرده همچنین آن مجوس گفت! آتش آذرجشنسف بیرون آمد تا در آذربایجان به ما جشنسف رسید و با آن آمیخته گشت و هر گاه آنرا افروختندی آتش آذر جشنسف سرخ پیدا و ظاهر گشتی و آتش ما جشنسف سفید چون مزدک را بکشتند دیگر باره مردم آتش ها را به جاهای خود بازگردانیدند آتش آذر جشنسف را در آذربایجان نیافتند پیوسته آنرا بجستند و بر اثرش همی رفتند تا معلوم کردند که به فردجان باز آمده است[4]

[1]- مزدک؛

[2]- ایران باستان ماریا موله ترجمه ژان آموزگار پیشگفتار چاپ چهارم تهران

[3]- مروج الذهب، مسعودی ترجمه پاینده ج 1 ص 606

[4]- مختصر البلدان ترجمه مسعود انتشارات بنیاد فرهنگ ایران

http://farahan-online.blogfa.com/post-80.aspx

ابوعلی سینا در روستای فردجان (فردقان) فراهان

ابوعلی سینا در روستای فردجان (فردقان) فراهان - بخش خنجین زندانی بوده است.

کتاب « زندانی قلعه مزلقان » - نویسنده آقای محمد شعبانی

مؤلف در ابتدا با معرفی مختصری از ابوعلی سینا وقایع دوران اورا شرح می دهد خلاصه ای از کتاب بدین شرح است :

ابو علی سینا در زمان حکومت سامانیان در بخارا به دنیا آمد هم زمان حکومت دیگری در شرق ایران تأسیس شد به نام غزنویان به حاکمیت سلطان محمود غزنوی . شهرت ابن سینا به گوش سلطان محمود رسید سلطان محمود که تلاش می کرد دانشمندان و شاعران و ادبارا دردربار خود جمع کند شخصی را در پی ابو علی فرستاد تا اورا به غزنه بیاورد از آنجا که ابوعلی دل خوشی از غزنویان نداشت به سمت گرگان فرار کرد و نزد سلطان قاموس رفت اما پس از چندی سلطان قاموس توسط لشکریانش در زندان کشته شد و ابن سینا مدتی به سمت ری رفت . پس از مرگ حاکم ری همسرش که سیده هم بود همه کاره ری شد و ابو علی را تحت حمایت خود گرفت .سلطان محمود به بهانه اینکه حجاج افغانی و اصفهانی در مسیر سفر خود به عربستان در ناحیه عراق عجم « منطقه عراق عجم شامل همدان تا اصفهان بود » مورد حمله راهزنان قرار می گیرند به ری لشکر کشی کرد ابن سینا با نزدیک شدن سپاه سلطان محمود از ری فرارکرد و به سمت همدان گریخت . حاکم همدان شمس الدوله بود . نزدیکی ابوعلی به حاکم و همسرش باعث حسادت درباریان قرارگرفت تا اینکه او را دستگیر و زندانی کردند پس از آنکه شمس الدوله بیمار شد ابن سینا او را معالجه کرد واز زندان آزاد شد و مقام وزارت را در دست گرفت و این عامل با عث حسادت دوباره درباریان شد پس از مرگ شمس الدوله ابن سینارا که در منزل یکی از دوستانش پنهان شده بود دستگیر کردند و در قلعه ای بین همدان و اصفهان زندانی کردند . نام آن قلعه در کتابهای قدیم به غلط « فردجان »،«مزدجان »،«مزدوان » ثبت شده است .

دکتر ابراهیم دیباجی در کتاب «ابن سینا » صفحه 46می نویسد :«فردجان قلعه ای است در پانزده فرسنگی همدان بر اصفهان »

یاقئت حموی جغرافیدان قرن هفتم در معجم البلدان نوشته است :« فردجان از قلعه های نواحی همدان است در سمت «جرا » وآن را «براهان » هم گویند .»

مؤلف کتاب «براهان » را فراهان تصور می کند « منطقه فراهان اراک در مجاورت منطقه مزلقان چای ودر جنوب آن واقع شده است » و تمام منطقه فراهان را زیرپا می گذارد اما روستایی به این نام پیدا نمی کند .مؤلف در جستجوی «جرا » بر می آید اصل کلمه «شرا»است که به غلط جرا ثبت شده است .شرا شامل 47 آبادی که قسمتی از بلوک شرا جزء اراک وقسمتی جزءهمدان است .

بخش شرا منطقه ای است در جنوب منطقه مزلقان چای از مسیر رودخانه قراچای در مرز (شراءمزلقان )با توجه به توضیحات داده شده محله قلعه فردجان در کتاب یاقوت حموی در سمت شرا بوده است و در حال حاضر در سمت شرا واژه ای مشابه «فردجان »جز واژه «مزدقان » شناخته نمی شود .و فردجان ومزدقان یک وازه بیشتر نیستند .در کتاب اخبارالبلدان ابن فقیه همدانی جغرافی دان قرن سوم در صفحه 245 آمده است :« در ناحیه فراهان دهی است که به آن فردجان می گویند.»

با کنار هم گذاشتن مطالب کتابهای معجم البلدان ،اخبارالبلدان و تاریخ معضل همدان صابری همدانی به طور دقیق بر موقعیت مزدقان امروز مطابقت می شود .منطقه مزدقان هم در مجاورت منطقه فراهان واقع شده وهم با بخش شراءهمدان هم مرز است و هم در 15 فرسنگی همدان قرار گرفته است .

با توجه به این توضیحات به این نتیجه می رسیم که مزلقان محلی بود که از آن نام برده شد و مؤلف هم به صراحت به آن اشاره می کند .

در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت.

http://mazlaghanchay.blogfa.com/cat-13.aspx
http://khenejinnews.persianblog.ir/post/895/

محمدتقی ضیا لشكر (دانش)



محمد تقی ضیاء لشكر معروف به مستشار اعظم و متخلص به دانش محمدتقی دانش درسال1248خورشیدی درتفرش متولد شدپدرش میرزا حسین خان تفرشی وزیر ناصرالدین شاه وحاكم تهران بود كه بواسطه سیه چردگی ناصرالدین شاه به خانواده آنها لقب بلور داده بودكه آب انبار بلورتوسط این خانواده درتفرش ساخته وبه یادگار مانده است
محمد تقی دانش درباره ی خود نوشته:



خدیو ملك سخن مستشار اعظم
ضیاء لشكر دانش محمد تقی بلورم



محمد تقی ضیاء لشكر متخلص به دانش دارای مثنوی و دیوان اشعاری است كه به سال 1337 خورشیدی از سوی دانشگاه تهران بچاب رسیده
اشعار دانش گذشته از جنبه كلاسیك از لحاظ روشن سازی تحولات ادبی بویژه در آواخر دهه1290 تا1320هجری خورشیدی دارای كمال اهمیت است . او در ایام جوانی در خدمت میرزا علی محمد صفا به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخته ودر محضر مرحوم ملا عبد الصمد یزدی ومرحوم میرزا ابوالحسن جلوه زبان عربی و ادب و حكمت وعلوم متداول زمان را فرا گرفت . دانش در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزاعلی اصغر خان اتابك شغل منشیگری داشت .دردوره محمد علی شاه نایب
الحكومه رشت بود و پس از آن مدتی نیز در آذربایجان مشغول خدمت گشت .اوهمچنین در یزد كرمانشاه كردستان وخراسان فعالیت كرد در اوایل مشروطیت نیز درجرگه آزاد یخواهان درآمد بعد از سقوط محمد علی شاه به سال 1288خورشیدی به سمت رئیس دادگستری فارس منصوب و مشغول گردید وسه سال هم رییس بلدیه شیرازبود ویك سال نیز ریاست اوقاف فارس را برعهده داشت . وبه دستور مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت به خط دانش نوشته شده و میرزا شكراله مذهب نیز خاتمه هر مطلب و فواصل فرمان را با آب طلا گلی افكنده تا جای قلم بردن نباشد .

آثار محمد تقی دانش مستشار اعظم عبارتند از:



دیوان قصاید هزار غزل و مقطعات او چاپ دانشگاه تهران .
نوشین روان درشرح پادشاهی انوشیروان .
ن والقلم در تشریح حال خطاطان درسه مجلد.
بحر محیط در دوازده جلد و بحیره خلاصه ای از بحر محیط.
اكسیر اعظم در چهار جلد .
لالی شاهوار .
جنت عدن به روش بوستان سعدی و فردوس برین به سبك گلستان .
دیوان حكیم سوری در سه جلد.
بیان حقیقت درتشریح حال خود.
مجمع الا مثال فارسی.
اوبا نوشتن" كلیات حكیم سوری" به اوج شهرت رسید محمد تقی دانش علاوه بر چیرگی و تسلط بر انواع سخن از نظم ونثر دقایق هنر موسیقی را خوب می دانسته و صاحب تصانیف بسیار است.
در زمینه فولكلور نیز دوبیتی ها و قطعاتی به گویش كاشی و اصفهانی دارد .وی در اواخرعمرنابیناشدودر25اسفند1326به دیار باقی شتافت ومدفن او در قم میباشد روانش شاد باد.

۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

مهندس عليرضا افضلي پور - بنيانگذار دانشگاه کرمان

مهندس عليرضا افضلي پور - بنيانگذار دانشگاه کرمان

زندگينامه: مهندس عليرضا افضلي پور
تاريخ تولد: ششم فروردين 1288
محل تولد: تفرش
وداع: هيجدهم فروردين 1372 - تهران

طول عمر به بلنداي تاريخ زنده ياد مهندس عليرضا افضلي پور مردي که عمر 84 ساله خويش را به حياتي ابدي مبدل ساخت و برگي از دفتر ايثار را جاودانه به نام خود رقم زد. وي دوران کودکي و تحصيل را در مدارس شهر تهران سپري کرد و پس از گرفتن ديپلم در سال 1310 در امتحان اعزام دانشجو به خارج از کشور شرکت نموده و عازم فرانسه شد .وي در رشته مهندسي شيمي گرايش شيمي کشاورزي به مدت 6 سال به تحصيل عاليه مشغول بود. سپس در سال 1316 پس از پايان تحصيل به ايران بازگشت و تا سال 1319 به انجام خدمت مقدس سربازي مشغول گرديد و پس از پايان خدمت با سرمايه بسيار اندکي تجارت را آغاز کرد و حدود 50 سال به تجارت وسايل و تجهيزات الکتريکي پرداخت.

وي همواره خود را مديون کشور و ملت شريفش مي دانست چرا که به عزم خويش سرمايه اي را کشور به تحصيل وي اختصاص داده بود امانتي مي دانست که بايد به ملت خويش بازگرداند و جدا از آن به گفته خودش اندوخته اي که از تجارت بدست آورده بود بخش ديگري از امانت همين ملت بود که بايد روزي به ايشان باز پس داده مي شد.

افضلي پور در ميانسالي به فکر ساختن يک دانشگاه مي افتد و تصميم ميگيرد که به بهترين نحو ممکن اين فکر را عملي سازد. سالها بعد زماني فرا ميرسد که درمي يابد به لحاظ مالي توان کافي براي تحقق بخشيدن به اين نيت خيرخواهانه و بي نظير را دارد. از سال 1349 به بررسي دانشگاه هاي مختلف ميپردازد. در اروپا حدود 11 دانشگاه را با دقت و وسواس ارزيابي ميکند و در ايران نيز اکثر شهرهاي دانشگاهي و دانشگاه ها را مي بيند و در نهايت با بلند نظري و آينده نگري تصميم به ساخت دانشگاه در کرمان ميگيرد که به گفته وي استاني دور افتاده و فراموش شده با مردمي خالص و بکر بوده و به دليل کم توجهي مسئولين مدتها جز محروميت چيزي به خود نديده ولي شرايط اقليمي کافي را براي جذب متخصصين و اساتيد داشت.

سرانجام در سال 1351 پس از مشورت با همسر هنرمند و دانش دوست خويش بانو فاخره صبا تصميم قطعي خود را با گرفتن مجوز ساخت دانشگاه از وزارت علوم و آموزش عالي آن زمان به عمل نزديک مي سازد و آن گاه کل سرمايه و پس انداز هنگفت خود را به مبلغ 60 ميليون تومان که در آن زمان از بودجه عمراني استان کرمان بيشتر بود يکجا در طبق اخلاص مي نهد و با نظارت دقيق و حسابگري آن را در راه تاسيس دانشگاه صرف مي نماييد.

پس از مطالعات بسيار در تاريخ 4 دي ماه 1353 زمين دانشگاه به وسعت 500 هکتار به اختصاص دانشگاه اختصاص يافته و در تاريخ 15 دي ماه 1351 قرارداد انجام خدمات مهندسي براي برنامه ريزي کالبدي طرح ساختمانها و نظارت بر اجراي آنها بين مهندس افضلي پور و مهندسان مشاور منعقد ميگرددو بلافاصله پس از قطعيت يافتن زمين تخصصيي افضلي پور به حفر چاه و غرس نهال در اراضي کويريمربوطه مي پردازد و چنانچه ميگويند تمام درختان اطراف دانشگاه را که بخش اوليه فضاي سبز آنجاست به دست پرتوان خويش در زمين کاشته است.

پس از اين اقدام و تلاشهاي بسيار ديگر و با فراهم آمدن امکانات اوليه کار بالاخره در مردادماه 1353 کلنگ اول احداث دانشگاه به زمين زده شد. اينک افضلي پور مي توانست با دستي به مراتب پرتر رو به وزارت علوم و آموزش عالي آورده و مشارکت فعالتر آن وزارت را در طرح دانشگاه بطلبد.

اعزام حدود 50 دانشجو به خارج از کشور براي تحصيلات عاليه و از اين رهگذر تامين هسته اوليه هيات علمي دانشگاه از مهمترين نتايج تلاشهاي اين دوره بود. در جريان ساخت بناها مشکلات بسياري پيش رو داشت ولي جديت و پشتکار وي در انجام اين مهم سبب شد تا در دوراني که کشور با بحران شديد بعضي از مصالح ساختماني مواجه بود کارگاه هاي ساختماني دانشگاه هيچ وقت دچار رکود يا کندي کار نشود .او ميگويد "... پانزده سال رنج و مرارت کشيدم. خيلي مشکل بود. هرچه مي خواستيم نبود. آب نبود. سيمان نبود. خاک نبود. سه ميليون آجر براي نماي ساختمان از يزد آوردم. دو مرتبه در يزد گريه ام گرفت. دسته چکم را جلوي آجر فروش گرفتم و گفتم هر چه پول ميخواهي بردار..."

در هر حال به دليل پاکي نيتش و عشق سرشار به ميهنش و همت والاي خود و همکارانش و بالاتر از همه ياري پروردگار متعال موفق ميشود. در روز 24 شهريور 1364 ثمره همه اندوخته ها و تلاش خود را در قالب دانشگاهي زيبا و عظيم رسما به مردم کرمان هديه مي کند. پنج سال بعد يعني در سال 1369 ساختمانهاي دانشکده پزشکي و پيراپزشکي که هشت سال قبل افضلي پور تهيه برنامه و طرح آن را تقبل کرده بود افتتاح شد و به پاس خدمات بيدريق ايشان به همراه بيمارستان آموزشي نام مهندس عليرضا افضلي پور را به خود گرفت و زيباتر و شور انگيزتر از آن فارغ التحصيلي اولين دکتراي رياضي دانشگاه هاي کشور از دانشگاه کرمان در همان سال بود.

در بهمن ماه سال 1371 همزمان با اولين سال بهره برداري از ساختمانهاي دانشکده پزشکي مسئولين دانشگاه علوم پزشکي مهندس افضلي پور را به جشن فارغ التحصيلي ششمين گروه دانشجويان پزشکي کرمان دعوت کردند. هيچ يک از حاضران آن مراسم شوق و هيجان پيرمردي را که حاصل سالها جهد و تلاش خود را در آن لحظات به شادي نظاره مي کرد از ياد نبرده اند.

در بازگشت از اين مراسم بود که او به همسرش گفت:"مثل اينکه ديگر در اين دنيا کاري ندارم."

سعديا مرد نکو نام نميرد هرگز مرده آنست که نامش به نکويي نبرند

منبع: http://math.uk.ac.ir/far/afzaly/afzal_biography.htm

جشن سده - كوسه یا كوسة ناقلدی یا كوسة گلدی




جشن سده از شب یازدهم بهمن ماه، یعنی اول چلة كوچك شروع می‌شود. این جشن در مقابل جشن مهرگانِ دهقانان، به جشن شبانان معروف است. در روستاهای استان مركزی جشن سده تحت عنوان كوسه یا كوسة ناقلدی برگزار می‌شود. چهل روز بعد از زمستان و پنجاه روز مانده به نوروز، مردم روستاهای اراك به برگزاری این جشن اقدام می‌كنند. این جشن 5 تا 10 نفر بازیگر دارد.
یك نفر از جمع بازیگران بالاپوشی نمدی و بلند كه مخصوص چوپانان است می‌پوشد و زنگوله‌‌هایی به زانوهای خود می‌آویزد. صورت خود را سفید كرده و پوست بزغاله بر سر می‌كشد، به‌ طوری‌كه فقط چشمان او دیده می‌شوند. سپس كمربندی كه بر روی آن زنگوله‌های زیادی آویزان است، بر روی جبّه می‌بندد و مقداری بوته‌های بیابانی به كمر می‌آویزد و چند تایی را هم به شكل دو شاخ بر سر می‌گذارد. به پای خود نیز مچ ‌بندی می‌بندد و یک چوب دستی در دست می‌گیرد. پسری 15 یا 16 ساله هم در نقش زن كوسه ظاهر می‌شود.
این شخص پیراهن زنانه پوشیده و چادر بر سر كرده و صورت خود را مانند صورت زنان می‌آراید. كفش زنانه به پا می‌كند و چند زنگوله هم به پای خود می‌بندد. دو نفر از افراد نیز دو شاخ بر سر می‌گذارند و به لباس محلی خود چند زنگوله می‌دوزند و خورجین بزرگی بر دوش انداخته و سطلی بزرگ به دست می‌گیرند و به جمع‌آوری انعام مردم روستا می‌پردازند. کوسه در جلو افراد حركت می‌كند و عده‌ای نیز ساز و دهل می‌نوازند و به در خانه‌های مردم روستا رفته، زنگوله‌ها را به صدا در می‌آورند. صاحبخانه‌ها درِ خانه‌های خود را باز می‌گذارند و كوسه وارد همة خانه‌های روستا می‌‌شود. در این مراسم كه با آواز خوانی همراه است كوسه به همراه همسر خود می‌‌رقصد. گاهی كوسه با یكی از بازیگران (تكه‌ها) به نشانة رقابت بر سر عروس كشتی می‌گیرد.

سه آئین سنتی " به تخت نشستن داماد"، "نقل خوانی چگور" و "پرده خوانی"

سه آئین سنتی " به تخت نشستن داماد"، "نقل خوانی چگور" و "پرده خوانی"

گزارش ندای تفرش : 

سه آئین سنتی " به تخت نشستن داماد"، "نقل خوانی چگور" و "پرده خوانی"  شهرستان تفرش در حالی به شانزدهمین جشنواره بین المللی آئینی و سنتی تهران راه یافته است که تاریخ این شهرستان از زمان قبل از اسلام تا عصر حاضر آیین ها و سنت های زیادی را از زرتشت، هخامنشیان و اشکانیان و بعد از آن در زمان طاهریان و صفاریان و سامانیان و آل بویه و غزنویان به خود دیده است.

آیین هایی که دیگر اثری از آن به جا نمانده است و حال با ثبت این آثارها کمکی هر چند ناچیز به  حفظ این تاریخ کهن ایران زمین صورت گیرد. آئین هایی چون کوسه گلدی، میرنوروزی، به تخت نشستن داماد، نقل گویی در چوگور و پرده خوانی از جمله این رسم هاست که  هریک در منطقه ای از استان و در زمانِ خاصی در سال رواج داشته است.

راهیابی سه آئین سنتی به "به تخت نشستن داماد، نقل گویی در چوگور و  پرده خوانی به شانزدهمین جشنواره بین الملی نمایش های آئینی سنتی تهران مجالی برای نگاهی کوتاه به این سه آئین است.

به تخت نشستن داماد از رسم های زیبای تفرش

یوسف شاه حسینی کارشناس و پژوهشگر نمایش های آئینی و سنتی که این سه کار را احیا و کارگردانی کرده است  گفت: آئین به تخت نشستن داماد از رسم های زیبای استان مرکزی است که در روز عروسی انجام می شود.

شاه حسینی افزود: قبل از اینکه داماد به خانه عروس برای آوردنش برود، به حمام می رود و آئین به تخت نشستن داماد از زمانی آغاز می شود که داماد از حمام بیرون می آید.

وی ادامه داد: پس از بیرون آمدن داماد، وی را بر تختی می نشانند و پدر داماد لباس دامادی بر تن وی می کند و کلاه دامادی را بر سرش می گذارد.

شاه حسینی گفت: در این مراسم داماد دو ساقدوش دارد که یکی مجرد و دیگری متاهل است و پدر داماد یکی یک دستمال ابریشم نیز به آن ها می دهد.

این کارشناس آئینی دور کردن چشم زخم را از دیگر بخش های این آئین خواند و توضیح داد: چرخاندن اسفند بر سر داماد و شکستن تخم مرغ در پشت پای داماد از آداب این بخش است.

نقل خوانی چگور نصیحت پدر به پسر

شاه حسینی با بیان اینکه دادن "سرحمامی"  یکی از بخشهای مهم این مراسم است، توضیح داد: مهمانان هدایا و انعام خود را در مجمع های بزرگ برای داماد می آورند که این هدایا شامل قند، شیرینی، آجیل، خشکبار و میوه های فصل است.

وی گفت: پس از آن گروه های جوان گرد هم می آیند و به اجرای بازی های بومی، محلی و رقص های چوبکی می پردازند.

شاه حسینی با بیان اینکه این مراسم از صبح تا ظهر به طول می انجامد، افزود: در پایان مراسم پس از اینکه مهمانان با ناهار پذیرایی شدند، هدایا و سرحمامی بین آنان تقسیم می شود.

وی مراسم " نقل خوانی چگور" را از دیگر آئین های شهرستان تفرش خواند و گفت: این آئین نقل شاه خطایی شامل صلوات و درود بر محمد و ائمه اطهار و نصیحت پدر به پسر است.

شاه حسینی با بیان اینکه پرده خوانی رستم و سهراب نیز دیگر نمایش آئینی راه یافته به جشنواره است گفت: پرده خوانی، نوعی نمایشِ مذهبی ایرانی. در این نمایش کسی با عنوان «پرده خوان» از روی تصویرهایِ منقوش بر پرده، مصایب اولیای دین ــ بویژه اولیای مذهب شیعه ــ را با کلام آهنگین روایت می‌کند.

شانزدهمین جشنواره بین المللی آئینی و سنتی که 24 تا 30 شهریور در تهران برگزار می شود و سه آئین سنتی به کارگردانی یوسف شاه حسینی از تفرش مجالی کوتاه را به آیین های شهری به قدمت تاریخ ایران فراهم می کند. شهری قدیمی محصور شده در بین رشته کوهها که علاوه بر داشتن اب و هوایی بسیار مطبوع  و نام آوران بزرگ آیین های و سنتهای زیبایی دارد که بویی از مهر و وفا می دهد.

منبع:خبرگزاری مهر
http://www.nedayetafresh.ir/yaddasht/473-%D8%B3%D9%87-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D9%81%D8%B1%D8%B4-%D8%8C%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C.html

گزارش ندای تفرش :

سه آئین سنتی " به تخت نشستن داماد"، "نقل خوانی چگور" و "پرده خوانی" شهرستان تفرش در حالی به شانزدهمین جشنواره بین المللی آئینی و سنتی تهران راه یافته است که تاریخ این شهرستان از زمان قبل از اسلام تا عصر حاضر آیین ها و سنت های زیادی را از زرتشت، هخامنشیان و اشکانیان و بعد از آن در زمان طاهریان و صفاریان و سامانیان و آل بویه و غزنویان به خود دیده است.

آیین هایی که دیگر اثری از آن به جا نمانده است و حال با ثبت این آثارها کمکی هر چند ناچیز به حفظ این تاریخ کهن ایران زمین صورت گیرد. آئین هایی چون کوسه گلدی، میرنوروزی، به تخت نشستن داماد، نقل گویی در چوگور و پرده خوانی از جمله این رسم هاست که هریک در منطقه ای از استان و در زمانِ خاصی در سال رواج داشته است.

راهیابی سه آئین سنتی به "به تخت نشستن داماد، نقل گویی در چوگور و پرده خوانی به شانزدهمین جشنواره بین الملی نمایش های آئینی سنتی تهران مجالی برای نگاهی کوتاه به این سه آئین است.

به تخت نشستن داماد از رسم های زیبای تفرش

یوسف شاه حسینی کارشناس و پژوهشگر نمایش های آئینی و سنتی که این سه کار را احیا و کارگردانی کرده است گفت: آئین به تخت نشستن داماد از رسم های زیبای استان مرکزی است که در روز عروسی انجام می شود.

شاه حسینی افزود: قبل از اینکه داماد به خانه عروس برای آوردنش برود، به حمام می رود و آئین به تخت نشستن داماد از زمانی آغاز می شود که داماد از حمام بیرون می آید.

وی ادامه داد: پس از بیرون آمدن داماد، وی را بر تختی می نشانند و پدر داماد لباس دامادی بر تن وی می کند و کلاه دامادی را بر سرش می گذارد.

شاه حسینی گفت: در این مراسم داماد دو ساقدوش دارد که یکی مجرد و دیگری متاهل است و پدر داماد یکی یک دستمال ابریشم نیز به آن ها می دهد.

این کارشناس آئینی دور کردن چشم زخم را از دیگر بخش های این آئین خواند و توضیح داد: چرخاندن اسفند بر سر داماد و شکستن تخم مرغ در پشت پای داماد از آداب این بخش است.

نقل خوانی چگور نصیحت پدر به پسر

شاه حسینی با بیان اینکه دادن "سرحمامی" یکی از بخشهای مهم این مراسم است، توضیح داد: مهمانان هدایا و انعام خود را در مجمع های بزرگ برای داماد می آورند که این هدایا شامل قند، شیرینی، آجیل، خشکبار و میوه های فصل است.

وی گفت: پس از آن گروه های جوان گرد هم می آیند و به اجرای بازی های بومی، محلی و رقص های چوبکی می پردازند.

شاه حسینی با بیان اینکه این مراسم از صبح تا ظهر به طول می انجامد، افزود: در پایان مراسم پس از اینکه مهمانان با ناهار پذیرایی شدند، هدایا و سرحمامی بین آنان تقسیم می شود.

وی مراسم " نقل خوانی چگور" را از دیگر آئین های شهرستان تفرش خواند و گفت: این آئین نقل شاه خطایی شامل صلوات و درود بر محمد و ائمه اطهار و نصیحت پدر به پسر است.

شاه حسینی با بیان اینکه پرده خوانی رستم و سهراب نیز دیگر نمایش آئینی راه یافته به جشنواره است گفت: پرده خوانی، نوعی نمایشِ مذهبی ایرانی. در این نمایش کسی با عنوان «پرده خوان» از روی تصویرهایِ منقوش بر پرده، مصایب اولیای دین ــ بویژه اولیای مذهب شیعه ــ را با کلام آهنگین روایت می‌کند.

شانزدهمین جشنواره بین المللی آئینی و سنتی که 24 تا 30 شهریور در تهران برگزار می شود و سه آئین سنتی به کارگردانی یوسف شاه حسینی از تفرش مجالی کوتاه را به آیین های شهری به قدمت تاریخ ایران فراهم می کند. شهری قدیمی محصور شده در بین رشته کوهها که علاوه بر داشتن اب و هوایی بسیار مطبوع و نام آوران بزرگ آیین های و سنتهای زیبایی دارد که بویی از مهر و وفا می دهد.

منبع:خبرگزاری مهر
http://www.nedayetafresh.ir/yaddasht/473-سه-آیین-سنتی-تفرش-،مجالی-برای-احیا-آیین-های-ایرانی.html

هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) - پدرش آقا خان ابتهاج تفرشی



امیر هوشنگ ابتهاج در ششم اسفند ماه 1306 در رشت به دنیا آمد. پدرش آقا خان ابتهاج و مادرش فاطمه رفعت بود. پدربزرگ پدرش آقا خان ابتهاج خان تفرشی ذوق شاعری داشت و در جوانی شعر می سرود ولی هیجگونه اثری از او بر جای نمانده است .

در اصل، خانواده ی او از تفرش بوده اند که به دلیل مشاغل اداری و دیوانی در سالهای بسیار دور به گیلان مهاجرت کردند. پدر بزرگ مادری اش «رفعت الممالک» و پدربزرگ پدری اش « ابتهاج تفرشی» که اتفاقا ذوق شعری هم داشت و در جوانی به عشق دختری گوهر نام شعر می سرود، بود؛ اما از شعرهای او چیزی به جا نمانده است. ابتهاج الممالک سرانجام در سال 1335 هجری قمری به وسیله ی یکی از کشاورزانش در روستای دگور از توابع رشت کشته شد. او دو بار ازدواج کرده و هفت فرزند داشت.

او تنها پسر خانواده بود و به همین دلیل بسیار عزیز کرده و خودسر بود. تحصیلات ابتدایی و بخشی از دوره متوسطه را در مدارس رشت گذراند. او در پی آموزش بود، ولی در کار مدرسه چندان کوشا و ساعی نبود.
آشپزی، گلدوزی، خیاطی، نقاشی، مجسمه سازی، کشتی و وزنه برداری هرکدام در دوره ای علاقه اش را جلب کرد. پدرش اهل موسیقی بود و تار می زد. او خود نیز ویولونی داشت و برای آموختن آن نزد مسیو یرواندی می رفت. اما تار پدر و ویولون پسر هرکدام به نوعی از بین رفت. ما بین تمام این هنرها، هنر شعر سرانجام او را به خود ربود. از هشت، نه سالگی به نوعی به شعر سرودن پرداخت. از دوازده، سیزده سالگی اش شعرهایی در دست است که تعدادی از آن ها در نخستین دفتر شعرش منتشر شد.
در سال 1324 علیرغم مخالفت پدرش به تهران آمد و در خانه ی خاله اش (مادر گلچین گیلانی) اقامت گزید و در کلاس پنجم متوسطه نام نویسی کرد. در این دوران رییس انجمن ادبی دبیرستان بود و انشاء های همکلاس های خود را تصحیح می کرد، ولی دو سال در این کلاس ماند و سرانجام درس و مدرسه را رها کرد.
در سال 1325 اولین مجموعه شعرش به نام (نخستین نغمه ها) توسط کتابخانه ی طاعتی رشت به چاپ رسید. مهدی حمیدی شیرازی و عبدالعلی طاعتی برای این کتاب مقدمه ای نوشتند و استعداد این جوان نوزده ساله را ستودند. در همین سال ها با شاعرانی مانند توللی، شهریار، نادر نادرپور و نیما یوشیج آشنا شد و این آشنایی در او تاثیر بسیار گذارد.
گرایش او به حزب توده ایران که از سال های اقامت در رشت آغاز شده بود، در تهران بیشتر شد. فعالیت های او کمتر وجه سیاسی و غالبا جنبه ادبی ـ اجتماعی داشت. شعرهای وی در نیمه اول دهه 30 در نشریه ها و مجلات و روزنامه هایی مانند سخن، کاویان، صدف، مصلحت، جهان نو، کبوتر صلح و فرهنگ نو منتشرمی شد و چون هم شعر نو و هم غزل می سرود،
شهرتی دوجانبه یافت.
در سال 1330 دفتر شهر (سراب) را با اسلوب جدید در قالب چهار پاره منتشر کرد. در این دفتر محتوای شعرها بیشتر عاشقانه و فضای همه آن ها غنایی است. در سال 1332 برگزیده آثار کلاسیکش را با عنوان (سیاه مشق) منتشر کرد. بر این مجموعه شهریار و مرتضی کیوان مقدمه نوشتند.
در سال 1332 کتاب (شبگیر) را انتشار داد و به این جهت، شعر سایه مورد توجه طرفداران پرشور تحولات اجتماعی قرار گرفت. کودتای 28 مرداد، دستگیری و خفقان و تعطیلی مطبوعات را به همراه داشت. مرتضی کیوان جزو گروه اول افسران توده ای به جوخه اعدام سپرده شد. سایه برخلاف شاملو و اخوان، شعری در آن دوره منتشر نکرد و این کارها را به بعد از
انقلاب 1357 انداخت که دفتر یادگار (خون سرو) را به یاد کیوان منتشر کرد.
سایه در سال های 1350 تا 1357 به رادیو ایران پیوست و سرپرستی برنامه ی گلهای تازه و گلچین هفته را بر عهده گرفت. در سال 1353 گروه موسیقی شیدا را به سرپرستی محمد رضا لطفی بنیاد نهاد.
دفتر (تاسیان) که دربرگیرنده اشعار نو ابتهاج است در سال 1385 منتشر شد.
اشعار نو سایه دارای درون‌مایه‌ای تازه و ابتکاری است و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون‌مایه ابتکاری همگام شده، نتیجه مطلوبی به بار آورده‌است ، اما سایه شاعری غزلسراست وشايد بتوان مدعى شد كه درميان تمام قالب هاى شعر فارسى، ارادت ابتهاج به غزل بيش از ساير قالب هاست و بسیاری او را حافظ زمانه ی ما می دانند.
****
ارغوان

ارغوان! شاخه ی همخون جدا مانده ی من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي است هوا؟
يا گرفته است هنوز؟

من درين گوشه كه از دنيا بيرون است،
آسماني به سرم نيست،
از بهاران خبرم نيست،
آن چه مي بينم ديوار است.
آه، اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو برمي كشم از سينه نفس
نفسم را برمي گرداند.

ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همين يك قدمي مي‌ماند.

كورسويي ز چراغي رنجور
قصه پرداز شب ظلماني است.

نفسم مي گيرد
كه هوا هم اين جا زنداني است.
هرچه با من اين جاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگز
گوشه ی چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است.

اندر اين گوشه ی خاموش فراموش شده،
كز دم سردش هر شمعي خاموش شده،
ياد رنگيني در خاطر من
گريه مي انگيزد

ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد مي گريد
چون دل من كه چنين خون آلود
هر دم از ديده فرو مي ريزد.

ارغوان !
اين چه رازي است كه هر بار بهار
با عزاي دل ما مي آيد
كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است
واين چنين بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزايد

ارغوان!
پنجه خونين زمين!
دامن صبح بگير
وز سواران خرامنده ی خورشيد بپرس
كي براين دره ی غم مي‌گذرند؟

ارغوان !
خوشه ی خون!
بامدادان كه كبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر غلغه می آغازند،
جام گلرنگ مرا
بر سر دست بگير،
به تماشاگه پرواز ببر.

آه ! بشتاب كه هم پروازان
نگران غم هم پروازند.

ارغوان !
بيرق گلگون بهار !
تو برافراشته باش
شعر خونبار مني
ياد رنگين رفيقانم را
بر زبان داشته باش.

تو بخوان نغمه ی ناخوانده ی من

ارغوان!
شاخه ی همخون جدا مانده ی من!

http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=15468

http://www.nimayooshij.com/?CId=196

http://www.youtube.com/watch?v=gmxrElaUIqc

محمدتقی ضیا لشكر (دانش)



محمد تقی ضیاء لشكر معروف به مستشار اعظم و متخلص به دانش محمدتقی دانش درسال1248خورشیدی درتفرش متولد شدپدرش میرزا حسین خان تفرشی وزیر ناصرالدین شاه وحاكم تهران بود كه بواسطه سیه چردگی ناصرالدین شاه به خانواده آنها لقب بلور داده بودكه آب انبار بلورتوسط این خانواده درتفرش ساخته وبه یادگار مانده است
محمد تقی دانش درباره ی خود نوشته:
خدیو ملك سخن مستشار اعظم ضیاء لشكر دانش محمد تقی بلورم

محمد تقی ضیاء لشكر متخلص به دانش دارای مثنوی و دیوان اشعاری است كه به سال 1337 خورشیدی از سوی دانشگاه تهران بچاب رسیده اشعار دانش گذشته از جنبه كلاسیك از لحاظ روشن سازی تحولات ادبی بویژه در آواخر دهه1290 تا1320هجری خورشیدی دارای كمال اهمیت است . او در ایام جوانی در خدمت میرزا علی محمد صفا به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخته ودر محضر مرحوم ملا عبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه زبان عربی و ادب و حكمت وعلوم متداول زمان را فرا گرفت . دانش در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر خان اتابك شغل منشیگری داشت .دردوره محمد علی شاه نایب الحكومه رشت بود و پس از آن مدتی نیز در آذربایجان مشغول خدمت گشت .اوهمچنین در یزد كرمانشاه كردستان وخراسان فعالیت كرد در اوایل مشروطیت نیز درجرگه آزاد یخواهان درآمد بعد از سقوط محمد علی شاه به سال 1288خورشیدی به سمت رئیس دادگستری فارس منصوب و مشغول گردید و سه سال هم رییس بلدیه شیرازبود ویك سال نیز ریاست اوقاف فارس را برعهده داشت . وبه دستور مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت به خط دانش نوشته شده و میرزا شكراله مذهب نیز خاتمه هر مطلب و فواصل فرمان را با آب طلا گلی افكنده تا جای قلم بردن نباشد .

آثار محمد تقی دانش مستشار اعظم عبارتند از:

دیوان قصاید هزار غزل و مقطعات او چاپ دانشگاه تهران .
نوشین روان درشرح پادشاهی انوشیروان .
ن والقلم در تشریح حال خطاطان درسه مجلد.
بحر محیط در دوازده جلد و بحیره خلاصه ای از بحر محیط.
اكسیر اعظم در چهار جلد .
لالی شاهوار .
جنت عدن به روش بوستان سعدی و فردوس برین به سبك گلستان .
دیوان حكیم سوری در سه جلد.
بیان حقیقت درتشریح حال خود.
مجمع الا مثال فارسی.

اوبا نوشتن" كلیات حكیم سوری" به اوج شهرت رسید محمد تقی دانش علاوه بر چیرگی و تسلط بر انواع سخن از نظم ونثر
دقایق هنر موسیقی را خوب می دانسته و صاحب تصانیف بسیار است. در زمینه فولكلور نیز دوبیتی ها و قطعاتی به گویش كاشی و اصفهانی دارد .وی در اواخرعمرنابیناشدودر25اسفند1326به دیار باقی شتافت ومدفن او در قم میباشد روانش شاد باد.
 
 
 

میرزا عیسی تفرشی



میرزا عیسی تفرشی معروف به وزیر پسر میرزا موسی وزیر (متوفی 1282 ﻫ . ق.) و شوهر
خواهر میرزا یوسف مستوفیالممالك صدراعظم ناصرالدینشاه بوده، هر چند كه میرزا عیسی پس از فوت پدر خویش نایبالحكومه تهران كه عنوانش (وزارت تهران و پیشكاری حكومت) بود تعیین شده بود لكن در ماه ذیالحجه سال 1283 قمری كه ناصرالدینشاه عازم خراسان شد در غیاب خود كارها را اساساً به میرزا یوسف آشتیانی مستوفیالممالك واگذار نمود و بنا به صوابدید و پیشنهاد وی میرزا عیسی رسماً به سمت ریاست خالصجات و وزارت و پیشكاری كامران میرزا نایب‌السلطنه حاكم تهران كودك دوازده ساله منصوب گردید و از این تاریخ است كه میرزا عیسی معروف به وزیر شده است. در سال 1288 ق. قحطی عمومی سراسر ایران را فرا گرفت و بهای نان كه یك من آن شش تا هفت شاهی بود به یك من یك ریال و بعد به پنج قران رسید و به كلی نایاب شد.

http://www.arianica.com/articleteaser/26041

بيمارستان وزيري

بيمارستان وزيري در خيابان ولي عصر فعلي پايين‌‌تر از سه راه جمهوري در کوچه وزيري واقع و برکتيبه‌ي سر در آن با خطي خوش روي کاشي‌هاي زيبا اين نوشته حک شده است: مريض‌خانه ملتي که حسب‌الوصيه‌ي مرحوم مبرور ميرزا عيسي وزير الحسيني طاب ثراه مرحوم عليين مکان آقاي حاج شيخ‌هادي مجتهد نجم آبادي اعلي‌الله مقامه از ثلث آن مرحوم بنياد فرموده‌اند و ابتدا باز شدن در غره شهر رمضان سنه ۱۳۱۸ قمري.

بنابراين از کتيبه‌ چنين بر مي‌آيد که بيمارستان توسط مرحوم حاج شيخ‌ هادي، از ثلث مرحوم ميرزا عيسي وزير، ساخته شده و در سال ۱۳۱۸ قمري افتتاح گرديده است که در آن وقت شيخ‌هادي مرحوم شده بود.

http://www.pezeshkyemrooz.ir/index.php?module=News&id=cntnt01&action=print&inline=0&cntnt01articleid=429&cntnt01showtemplate=false&cntnt01returnid=17&hl=fa_IR

مسجد و مدرسه عیسی خان وزیر

بنای اصلی این مسجد به طورکامل خراب و در دهه 1350 ، به کمک مردم دوباره ساخته شده است‌. در اطراف حیاط مسجد حجره‌هایی وجود داشت که محل حوزه علمیه ومحل تحصیل بود. این حجره‌ها هم حدود 10 سال پیش خراب شده ‌است‌. در این مسجد کتیبه‌ای موجود است که در سال 1323 ه.ق، توسط سید محمد رضا نوشته شده است‌. این کتیبه شجره نامه میرزا عیسی خان را نشان میدهد که به امام زین‌العابدین‌(ع‌) میرسد. قبر مرحوم میرزا عیسی نیز در این مسجد است که توسط نوادگان وی نگه‌داری میشود. میرزا عیسی وزیر، حاکم تهران در زمان ناصرالدین شاه قاجار ، تفرشی بود. او همان کسی است که به دستور ناصرالدین‌شاه‌، نقشه جدید دارالخلافه تهران را در دوره صدارت میرزا یوسف مستوفی الممالک تنظیم کرد. البته ، در این کار موسیو بوهلر فرانسوی و موسیو کرشیش اتریشی، معلم مدرسه دارالفنون‌، و همچنین مهندس بغایری به او کمک کردند. مشکل گسترش شهر تهران وجود خندق‌ها بود. بنابراین، در نقشه جدید خندق‌ها را از محل سابق جلوتر بردند تا جمعیت رو به افزایش تهران بتوانند خانه خود را داخل محدوده جدید بسازند. میرزا عیسی وزیر بعدها، در خیابان وحدت اسلامی بیمارستان رازی را تأسیس کرد که هنوز برقرار است‌.

http://www.avval.ir/articles/مساجد/مسجد-و-مدرسه-عیسی-خان-وزیر

عکس راست: مسجد و مدرسه عیسی خان وزیر
عکس چپ: بيمارستان وزيري

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي تفرشي

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي تفرشي اولين پزشك فارغ‌التحصيل دارالفنون - پدر دکتر ابوالقاسم بهرامي

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي تفرشي پدر دکتر ابوالقاسم بهرامي

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي در سال ۱۳۱۲ قمري در خاتمه‌ي کتاب تأليفي خود تحت عنوان
«تشريح» شرح احوال خود را از آغاز تا سال ۱۳۱۲ قمري نگاشته است که به خاطر مستند بودن مطلب، از زبان قلم ايشان بي‌کم و کاست بيان مي‌شود و پس از سال ۱۳۱۲ قمري، بقيه شرح حال ايشان به قلم فرزند ايشان، آقاي دکتر ابوالقاسم بهرامي نوشته شده که عيناً در ادامه‌ي مطلب ارائه خواهد شد.

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي در شرح حال خود مي‌نويسد: بنده فرزند مرحوم ميرزا عبدالوهاب تفرشي در روز بيست ‌و سوم ربيع‌الاول ۱۲۶۱ قمري مطابق با ۱۸۴۴ مسيحي در طرخوران تفرش متولد شده و در هشت‌سالگي به مکتب رفته و شش سال عمر را در اين تحصيل صرف کرده پدرم که در آن وقت به سبب کدورت آب مرواريدي جليديه و بي‌ثمر ماندن عمل قدح نزولي چند نفر کحال کزازي از حليه بنيايي عاري مانده بود با وجود کمي بضاعت مواظب تحصيل خط و زبان فارسيم بود. در سن ۱۴ سالگي به تحصيلات مقدمات زبان عربي و مقداري نجوم، هيأت و طب قديم گذاشته با بي‌اسبابي و نداشتن کتب لازمه در ظرف چهار سال به قدري که در تفرش ممکن بود تحصيل کرده گوي سبقت از ابناي وطن ربوده و در سن ۱۸ سالگي به دارالخلافه‌ي تهران مسافرت کرده به هر مجمع و مجلسي که براي تدريس علوم منعقد مي‌شد پا نهاده از آن جا که خاطر بيشتر مايل به تحصيل علم طب بود به مطب هر يک از اطباي معاصر رفته مشغول استفاده گشته و چون صيت جمعيت اسباب و سهولت  تحصيل در معلم خانه دولتي همه جا منتشر بود خواستار دخول در زمره‌ي متعلمان طب مدرسه‌ي مبارکه گشته.

ابوالحسن خان در نوزده‌ سالگي برابر با ۱۲۸۰ قمري به يمن مساعي جميله‌خان رئيس و ناظم مدرسه‌ي مبارکه‌ي دارالفنون و فراهم شدن اسباب کار با کوشش فراوان در امتحان اول در سال ۱۲۸۳ قمري به دوازده تومان مواجب و يک قطعه نشان مسي، در امتحان دوم به نشان نقره و ده تومان اضافه مواجب سرافراز شده و خلاصه اينکه در ظرف ده سال که شب و روز با کمال جد و جهد در مدرسه به تحصيل مي‌کوشد خودش را به انواع علوم لازمه آراسته با رضايتنامه‌ي معلمان و اجازت نامچه‌ي (ديپلم) رئيس مدرسه و ممتحنان و نشان ذي‌شان طلا و ده تومان اضافه مواجب در سال ۱۲۹۱ قمري از تحصيل فراغت يافته به طبابت در عراق مأموريت يافته يک سالي در آن سامان به طبابت و جراحي مشغول بوده دوباره به تهران مراجعت کرده به معلمي علم طب مدرسه‌ي مبارکه به صورت مجاني مشغول شده تا در سال ۱۲۹۴ قمري به خواهش مرحوم علاءالدوله به طبابت کشيک خانه‌ي مبارکه بر قرار شده يکصد تومان مواجب برايش مقرر مي‌گردد تا در سال ۱۲۹۳ قمري از طرف دربار همايوني مأمور به رفع طاعون در شهر رشت گشته و تلاش بسيار زيادي در مراقبت از بيماران مي‌نمايد و حتي رساله‌يي در باب مسأله‌ي طاعون رشت نوشته به مجلس حفظ‌الصحه ارائه مي‌دهد که اسباب تحسين رئيس مجلس و اطباي نامدار گشته از آن وقت يکي از اجزاي آن مجلس محترم شمرده مي‌گردد و مورد اطمينان مرحوم «اعتضاد السلطنه» وزير علوم واقع شده لذا در سال ۱۲۹۷ قمري لقب خاني و سي ‌تومان مواجب اضافه و مقام معلمي رسمي طب در مدرسه‌ي مبارکه را به ايشان (دکتر بهرامي) عنايت مي‌فرمايند و در همراهي وزير علوم، توفيق رفتن به آب گرم را پيدا مي‌کند.

در سال ۱۲۹۸ مأموربه طبابت ويژه علاء‌الدوله امير نظام آذربايجان شده و به آن منطقه اعزام مي‌شود و با وجود معالجات فراوان و مؤثر، محبتي از ايشان نديده به تهران باز مي‌گردد و مورد مرحمت جناب اجل اکرم «مخبرالدوله» وزير علوم وقت که به دليل فوت «اعتضادالسلطنه» جانشين وي شده بود، قرار گرفته همراه وزير و جناب آقا ميرزا احمد اخوي که براي عمل آب مرواريد چشم راهي پاريس بودند، به پاريس مي‌رود و به رغم کوتاهي زمان سفر، اطلاعات و کتب فراواني از آنجا تهيه و ذخيره نموده به ايران باز مي‌گردد. در سال ۱۳۰۴ به رياست مريض‌خانه مبارکه‌ي دولتي مفتخر و به دليل لياقت فراوان در سال ۱۳۰۵ به منصب سرتيپ سومي سرافراز مي‌گردد و در سال ۱۳۱۰ به يمن لياقت خودش و توجه ويژه‌ي مخبرالدوله به وي، به درجه‌ي سرتيپ يکم و عنوان «عمدة الامرايي» و صد تومان مواجب اضافه نائل مي‌گردد. وي در اين زمان پنجاه سال عمر کرده بوده است. دکتر ابوالحسن‌‌خان تا چند سال بعد نيز رياست بيمارستان دولتي را عهده‌دار بوده تا اينکه به واسطه‌ي دخالت اروپاييها در تنظيم امور بيمارستانها، از کارهاي دولتي کناره گرفته، در مطب شخصي خويش به خدمت مشغول مي‌گردد.

ضمن اينکه مطب خويش را محل آموزش نظري و عملي ساير پزشکان قرار مي‌دهد که از آن جمله مي‌توان به دکتر بزرگمهر، دکتر مزين، دکتر نجات‌بينا، دکتر سراج و غيره اشاره کرد.

دکتر بهرامي تا پايان عمر به همين منوال مشغول تدريس دانشجويان و معالجه‌ي ‌اهالي بوده و در همين زمان به رياست انجمن اطبا انتخاب مي‌گردد.

از ايشان کتب زيادي برجاي مانده شامل: تشريح، پاتولوژي، فيزيولوژي، تراپوتيک و غيره و البته کتاب‌هاي ديگري که فرصت نکردند به چاپ برسانند همچنين ترجمه‌ي کتاب‌هايي نظير: شرح‌احوال شارل داروين، کتاب لوي استلا و غيره.

از موارد بسيار جالب در شرح زندگي دکتر بهرامي نظم و ترتيب فوق العاده‌ي ايشان در انجام کارها بوده است چنانکه هر روز قبل از طلوع آفتاب از خواب برخاسته بعد از اداي فريضه‌ي‌ نماز، يک ساعت ورزش کرده و بعد در آب سرد استحمام کرده پس از صرف صبحانه به مطب رفته تا ساعت ۱۱.۵ صبح به معالجه‌ي بيماران مشغول بوده و ظهر پس از صرف غذا و يک ساعت استراحت، مشغول تأليف کتاب مي‌شده است. عصر مجدداً به مطب رفته (ساعت ۴ عصر) در ادامه‌ي غروب قدري در باغچه‌ي منزل مشغول مي‌شده است. ايشان به زبانهاي فرانسه، عربي و ترکي کاملاً آشنا بوده و اواخر عمر به تحصيل زبان آلماني مي‌پردازد به طوري که رساله‌يي از زبان آلماني در خصوص انتقادي طب هموپاتي به فارسي ترجمه کرده است.

دکتر بهرامي سرانجام در سال ۱۳۲۰ قمري مطابق با ۱۹۱۲ ميلادي به بيماري سپتي سمي دارفاني را وداع مي‌گويد و همزمان با اين واقعه به درجه «امير توماني» که آخرين رتبه‌هاي نظامي آن وقت بوده نائل مي‌گردد.

http://www.pezeshkyemrooz.ir/index.php?module=News&id=cntnt01&action=print&inline=0&cntnt01articleid=127&cntnt01showtemplate=false&cntnt01returnid=29&hl=fa_IRدکتر ابوالحسن‌خان بهرامي در سال ۱۳۱۲ قمري در خاتمه‌ي کتاب تأليفي خود تحت عنوان
«تشريح» شرح احوال خود را از آغاز تا سال ۱۳۱۲ قمري نگاشته است که به خاطر مستند بودن مطلب، از زبان قلم ايشان بي‌کم و کاست بيان مي‌شود و پس از سال ۱۳۱۲ قمري، بقيه شرح حال ايشان به قلم فرزند ايشان، آقاي دکتر ابوالقاسم بهرامي نوشته شده که عيناً در ادامه‌ي مطلب ارائه خواهد شد.

دکتر ابوالحسن‌خان بهرامي در شرح حال خود مي‌نويسد: بنده فرزند مرحوم ميرزا عبدالوهاب تفرشي در روز بيست ‌و سوم ربيع‌الاول ۱۲۶۱ قمري مطابق با ۱۸۴۴ مسيحي در طرخوران تفرش متولد شده و در هشت‌سالگي به مکتب رفته و شش سال عمر را در اين تحصيل صرف کرده پدرم که در آن وقت به سبب کدورت آب مرواريدي جليديه و بي‌ثمر ماندن عمل قدح نزولي چند نفر کحال کزازي از حليه بنيايي عاري مانده بود با وجود کمي بضاعت مواظب تحصيل خط و زبان فارسيم بود. در سن ۱۴ سالگي به تحصيلات مقدمات زبان عربي و مقداري نجوم، هيأت و طب قديم گذاشته با بي‌اسبابي و نداشتن کتب لازمه در ظرف چهار سال به قدري که در تفرش ممکن بود تحصيل کرده گوي سبقت از ابناي وطن ربوده و در سن ۱۸ سالگي به دارالخلافه‌ي تهران مسافرت کرده به هر مجمع و مجلسي که براي تدريس علوم منعقد مي‌شد پا نهاده از آن جا که خاطر بيشتر مايل به تحصيل علم طب بود به مطب هر يک از اطباي معاصر رفته مشغول استفاده گشته و چون صيت جمعيت اسباب و سهولت تحصيل در معلم خانه دولتي همه جا منتشر بود خواستار دخول در زمره‌ي متعلمان طب مدرسه‌ي مبارکه گشته.

ابوالحسن خان در نوزده‌ سالگي برابر با ۱۲۸۰ قمري به يمن مساعي جميله‌خان رئيس و ناظم مدرسه‌ي مبارکه‌ي دارالفنون و فراهم شدن اسباب کار با کوشش فراوان در امتحان اول در سال ۱۲۸۳ قمري به دوازده تومان مواجب و يک قطعه نشان مسي، در امتحان دوم به نشان نقره و ده تومان اضافه مواجب سرافراز شده و خلاصه اينکه در ظرف ده سال که شب و روز با کمال جد و جهد در مدرسه به تحصيل مي‌کوشد خودش را به انواع علوم لازمه آراسته با رضايتنامه‌ي معلمان و اجازت نامچه‌ي (ديپلم) رئيس مدرسه و ممتحنان و نشان ذي‌شان طلا و ده تومان اضافه مواجب در سال ۱۲۹۱ قمري از تحصيل فراغت يافته به طبابت در عراق مأموريت يافته يک سالي در آن سامان به طبابت و جراحي مشغول بوده دوباره به تهران مراجعت کرده به معلمي علم طب مدرسه‌ي مبارکه به صورت مجاني مشغول شده تا در سال ۱۲۹۴ قمري به خواهش مرحوم علاءالدوله به طبابت کشيک خانه‌ي مبارکه بر قرار شده يکصد تومان مواجب برايش مقرر مي‌گردد تا در سال ۱۲۹۳ قمري از طرف دربار همايوني مأمور به رفع طاعون در شهر رشت گشته و تلاش بسيار زيادي در مراقبت از بيماران مي‌نمايد و حتي رساله‌يي در باب مسأله‌ي طاعون رشت نوشته به مجلس حفظ‌الصحه ارائه مي‌دهد که اسباب تحسين رئيس مجلس و اطباي نامدار گشته از آن وقت يکي از اجزاي آن مجلس محترم شمرده مي‌گردد و مورد اطمينان مرحوم «اعتضاد السلطنه» وزير علوم واقع شده لذا در سال ۱۲۹۷ قمري لقب خاني و سي ‌تومان مواجب اضافه و مقام معلمي رسمي طب در مدرسه‌ي مبارکه را به ايشان (دکتر بهرامي) عنايت مي‌فرمايند و در همراهي وزير علوم، توفيق رفتن به آب گرم را پيدا مي‌کند.

در سال ۱۲۹۸ مأموربه طبابت ويژه علاء‌الدوله امير نظام آذربايجان شده و به آن منطقه اعزام مي‌شود و با وجود معالجات فراوان و مؤثر، محبتي از ايشان نديده به تهران باز مي‌گردد و مورد مرحمت جناب اجل اکرم «مخبرالدوله» وزير علوم وقت که به دليل فوت «اعتضادالسلطنه» جانشين وي شده بود، قرار گرفته همراه وزير و جناب آقا ميرزا احمد اخوي که براي عمل آب مرواريد چشم راهي پاريس بودند، به پاريس مي‌رود و به رغم کوتاهي زمان سفر، اطلاعات و کتب فراواني از آنجا تهيه و ذخيره نموده به ايران باز مي‌گردد. در سال ۱۳۰۴ به رياست مريض‌خانه مبارکه‌ي دولتي مفتخر و به دليل لياقت فراوان در سال ۱۳۰۵ به منصب سرتيپ سومي سرافراز مي‌گردد و در سال ۱۳۱۰ به يمن لياقت خودش و توجه ويژه‌ي مخبرالدوله به وي، به درجه‌ي سرتيپ يکم و عنوان «عمدة الامرايي» و صد تومان مواجب اضافه نائل مي‌گردد. وي در اين زمان پنجاه سال عمر کرده بوده است. دکتر ابوالحسن‌‌خان تا چند سال بعد نيز رياست بيمارستان دولتي را عهده‌دار بوده تا اينکه به واسطه‌ي دخالت اروپاييها در تنظيم امور بيمارستانها، از کارهاي دولتي کناره گرفته، در مطب شخصي خويش به خدمت مشغول مي‌گردد.

ضمن اينکه مطب خويش را محل آموزش نظري و عملي ساير پزشکان قرار مي‌دهد که از آن جمله مي‌توان به دکتر بزرگمهر، دکتر مزين، دکتر نجات‌بينا، دکتر سراج و غيره اشاره کرد.

دکتر بهرامي تا پايان عمر به همين منوال مشغول تدريس دانشجويان و معالجه‌ي ‌اهالي بوده و در همين زمان به رياست انجمن اطبا انتخاب مي‌گردد.

از ايشان کتب زيادي برجاي مانده شامل: تشريح، پاتولوژي، فيزيولوژي، تراپوتيک و غيره و البته کتاب‌هاي ديگري که فرصت نکردند به چاپ برسانند همچنين ترجمه‌ي کتاب‌هايي نظير: شرح‌احوال شارل داروين، کتاب لوي استلا و غيره.

از موارد بسيار جالب در شرح زندگي دکتر بهرامي نظم و ترتيب فوق العاده‌ي ايشان در انجام کارها بوده است چنانکه هر روز قبل از طلوع آفتاب از خواب برخاسته بعد از اداي فريضه‌ي‌ نماز، يک ساعت ورزش کرده و بعد در آب سرد استحمام کرده پس از صرف صبحانه به مطب رفته تا ساعت ۱۱.۵ صبح به معالجه‌ي بيماران مشغول بوده و ظهر پس از صرف غذا و يک ساعت استراحت، مشغول تأليف کتاب مي‌شده است. عصر مجدداً به مطب رفته (ساعت ۴ عصر) در ادامه‌ي غروب قدري در باغچه‌ي منزل مشغول مي‌شده است. ايشان به زبانهاي فرانسه، عربي و ترکي کاملاً آشنا بوده و اواخر عمر به تحصيل زبان آلماني مي‌پردازد به طوري که رساله‌يي از زبان آلماني در خصوص انتقادي طب هموپاتي به فارسي ترجمه کرده است.

دکتر بهرامي سرانجام در سال ۱۳۲۰ قمري مطابق با ۱۹۱۲ ميلادي به بيماري سپتي سمي دارفاني را وداع مي‌گويد و همزمان با اين واقعه به درجه «امير توماني» که آخرين رتبه‌هاي نظامي آن وقت بوده نائل مي‌گردد.

http://www.pezeshkyemrooz.ir/index.php?module=News&id=cntnt01&action=print&inline=0&cntnt01articleid=127&cntnt01showtemplate=false&cntnt01returnid=29&hl=fa_IR

ابوالقاسم‌خان بهرامي

ابوالقاسم‌خان بهرامي در ماه رمضان ۱۳۱۲ قمري در شهر تهران به دنيا آمد. پدرش دکتر ميرزا ابوالحسن خان طبيب مخصوص محمد رحيم خان علاء الدوله ملقب به اميرنظام حاکم تهران و وزير دربار ناصرالدين‌شاه بود. ابوالقاسم‌خان از همان اوان کودکي به پيروي از پدر و برادر بزرگش دکتر عليرضا‌خان بهرامي با علم و دانش آشنا و انسي وافر يافت چنانچه پس ازطي نمودن دروس مقدماتي براي ادامه‌ي ‌تحصيل به مدرسه‌ي آلماني و سپس مدرسه‌ي طب دارالفنون وارد مي‌شود و علاوه بر پدر در محضر اساتيد وقت دروسي چون: ادبيات فارسي، آشنايي با زبان‌‌هاي آلماني و فرانسه، رياضيات، طبيعيات، تاريخ و جغرافيا، نقاشي و در ادامه کليه دروس طب و تشريح را با جديت تمام تلمذ مي‌نمايد. اسناد نشان مي‌دهد که محله‌ي اقامت خاندان بهرامي در محله‌ي حسن‌آباد، خيابان استخر بوده است. ابوالقاسم‌خان در مسير تحصيل و عمليات طبي در پانزدهم برج حوت ۱۳۳۱ قمري نشان درجه‌ي سوم علمي را که از امتيازات دولتي محسوب مي‌شد دريافت و از رتبه‌ي معاونت به مقام علمي تاريخ طبيعي نايل آمد.

در سن ۲۵ سالگي به تدريس در دارالمعلمين مرکزي، به سرپرستي ابوالحسن‌خان‌ فروغي پرداخت و يک سال بعد يعني در سال ۱۲۹۹ شمسي هنگامي که دکتر «ژوزف‌منار» از سوي «اميل رو» رئيس انستيتو پاستور فرانسه براي تأمين شعبه مؤسسه‌ي پاستور به ايران آمد، بهرامي به سبب آشنايي به زبان فرانسه همراه چند ايراني ديگر به همکاري با وي برگزيده شد. او در آن هنگام معلم علوم طبيعي دارالفنون بود و در مدرسه‌ي عالي طب نيز حيوان‌شناسي و تشريح مقايسه‌يي تدريس مي‌کرد.

همزمان باکودتاي رضاخان، سردار سپه‌، ديپلم طب خود را گرفت و حدود يک سال پس از آن براي کارآموزي به پاريس نزد دکتر «لوگرو» رفت و پس از بازگشت بخش ضد هاري را در مؤسسه‌ي پاستور راه‌اندازي کرد. دکتر«منار» در ۱۳۰۴ شمسي به فرانسه بازگشت و تا آمدن رئيس جديد سرپرستي مؤسسه‌ي پاستور به دکتر بهرامي واگذار شد.

در ۱۳۱۲ شمسي دولت به سبب شيوع مالاريا در نوشهر و چالوس بهرامي را به آن منطقه‌ اعزام کرد. او در مدت کوتاهي شيوع بيماري را مهار کرد و بيمارستان ۵۰ تختخوابي چالوس را راه‌اندازي کرد. بهرامي همچنين با اجازه‌ي دولت بيمارستاني را که کمپاني هلندي براي کارمندان خود ساخته بود در اختيار بهداري نوشهر قرارداد.

بهرامي به پيشنهاد دکتر «لوگرو» بار ديگر در ۱۳۱۵ شمسي به سرپرستي انستيتو پاستور انتخاب شد و با موافقت رئيس بهداري و نخست وزير از بهداري تنکابن به تهران انتقال يافت. علي‌اصغر حکمت وزير کشور، او را رئيس اداره‌کل صحيه (بهداري) کرد.

با تأسيس آموزشگاه عالي بهداري براي رفع کمبود پزشک در ۱۳۲۵ شمسي بهرامي تدريس فيزيک را در اين آموزشگاه به عهده گرفت و به درجه‌ي دانشياري دانشگاه تهران رسيد و در اواخر عمر در بيمارستان «رضانور» تهران طبابت مي‌کرد. دکتر ابوالقاسم‌خان بهرامي در سال ۱۳۲۹ شمسي در ۵۶ سالگي به سبب بيماري کبدي درگذشت و در گورستان ظهير‌الدوله به خاک سپرده شد. کتاب «تجزيه ‌ادرار» او را دانشگاه تهران در ۱۳۳۵ منتشر کرد

http://www.pezeshkyemrooz.ir/index.php?module=News&id=cntnt01&action=print&inline=0&cntnt01articleid=888&cntnt01showtemplate=false&cntnt01returnid=17&hl=fa_IR