شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۶ دی ۲۶, چهارشنبه

طینوج (جهرود) تفرش - زادگاه خواجه نصیرالدین طوسی

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
در بارهٔ زادگاه خواجه نصیرالدین توسی اختلاف است بعضی کتاب‌ها و منابع پدر وی را «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن» از بزرگان و دانشوران قم می‌دانند[۱۴] اما در بعضی منابع وی را زاده روستای جهرود ساوه می‌دانند[۱۵][۱۶][۱۷] که به همراه خانواده برای زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم می‌شود و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یکی از محله‌های شهر توس مسکن می‌گزیند.

۱۴. اثبات بقاء نفس
۱۵. تجرید الهندسه
۱۶. اثبات جوهر
۱۷. جامع الحساب

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87_%D9%86%D8%B5%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%B7%D9%88%D8%B3%DB%8C
مفاخر اسلام - جلد: ۴ - نويسنده:دوانی، علی - ناشر:امیرکبیر:

در مولد و منشأ وى نيز اختلافى نيست و عموم مورخين مولد و منشأ او را طوس نوشته و خواجه در مؤلفاتش همه‌جا خود را طوسى خوانده و در مقدمۀ زيج ايلخانى گويد: «من بندۀ كمترين نصير را كه از طوسم» . با اين حال عده‌اى از مورخين از جمله حمد اللّه مستوفى در «تاريخ گزيده» و جمعى ديگر نوشته‌اند كه وى از ساوه و يا از جهرود قم بوده و اجداد او به طوس رفته و متوطن گرديده و خواجه در آنجا متولد شده به طوسى شهرت يافته است.

از نظرى مى‌توان گفت پدران خواجه اهل جهرود قم بوده‌اند، به‌خصوص كه پدرش از شاگردان ضياء الدين راوندى به شمار آمده كه در كاشان مى‌زيسته است. و شايد سابقه قلعه خواجه نصير هم به گفته محدث قمى بى‌مناسبت با اصالت خواجه در «وشاره» نباشد، و از نظر ديگر چون خواجه خود در آثارش هيچ اشاره‌اى به انتساب خويش به قم نكرده، احتمالا شهرت بعدى وى باعث شده كه قلعه را در وشاره به نام او موسوم كنند، تا از اين راه نظر محدث قمى، و استاد مدرس رضوى را توضيح داده باشيم، و اللّه العالم.
____________________________________________________

تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری - جلد ١ - نويسنده:اقبال آشتیانی، عباس - ناشر:امیرکبیر

خواجه نصير الدين طوسى (۵٩٧-۶٧٢)

بزرگترين مرد دانشمند جامعى كه بعد از گذشتن دورۀ درخشان تمدّن اسلامى و زمان امثال فارابى و ابو ريحان بيرونى و ابو على سينا و عمر خيام در ايران ظهور كرده و در عصر مظلم استيلاى تاتار مشعل فروزان علم و ادب را در دست داشته است ابو جعفر نصير الدين محمد بن محمد بن حسن ملقب و معروف به استاد البشر و خواجه است كه اصلا از مردم جهرود قم بوده و در ۵٩٧ در آنجا تولد يافته و بعد بكسب كمال باطراف رفته و از آن جمله در طوس مقيم شده و بهمين جهت به طوسى اشتهار پيدا كرده است.
_____________________________________________________
طینوج در فاصلهٔ ۵۰ کیلومتری شمال غربی شهرستان قم و ۲۷ کیلومتری شرقی شهرستان تفرش روستایی در بخش خلجستان استان قم است. این روستاه زادگاه خواجه نصیر طوسی بوده است که از مدارک آن میتوان ایجاد قنات موسر به وسیله وی ودلیل گذاشتن این اسم توسط خواجه نصیرالدین این بوده که به اندازه موی سر برای آن زحمت کشیده بوده است واینکه این روستا در قدیم طوسی نوج نام داشته است.

پل طینوج

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
پل طینوج در گذشته محل عبور کاروان‌ها به عتبات بوده‌است اما در حال حاضر اهالی روستا برای رفتن به باغات از آن استفاده می‌کنند. طول پل ۵/۲۷ متر و عرض آن ۳/۴۰ و ارتفاع آن ۶۰/۶ متر است. این پل در غرب کاروانسرای طینوج احداث شده‌است و قدمت آن به دودمان صفویه می‌رسد.در گذشته نچندان دور به این پل بدلیل بنای آن در دوران صفویه پل شاه عباسی نیز گفته میشده است و استفاده از این واژه همچنان رواج دارد.

کاروان‌سرای طینوج

کاروانسرای تینوج در زمان دودمان صفویه بنا شده‌است و آن را کاروان‌سرای شاه‌عباسی نیز می‌نامند.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%AC

کيسا فرزند حاجي مؤذن [حاج ملا رجبعلي]

نکيسا فرزند حاجي مؤذن [حاج ملا رجبعلي] و متولد 1300 هجري [قمري] است. در ترخورانِ تفرش متولد شد و چون از طفوليت صدايي رَسا، مليح و مطبوع داشت، پدرش، استادش بود و رموز خوانندگي را به او ياد داد. از ديگر اساتيدش مي توان ميرزا بابا را نام برد هنوز به سن بلوغ نرسيده بود که خوانندگي او مورد توجه قرار گرفت و از شبيه خوانهاي تکيه دولت شد. و بعدها از شبيه‌خوان‌ها و خوانندگان معروف گرديد.

نکيسا در 5 آبانماه 1352 فوت کرده و در مصاحبه اي در 1349 يا 50 ضبط کرده اند و در آن هنگام نکيسا حدود 100 سال عمر داشته. با اينحال چنان سرزنده است که مصاحبه کننده به نکيسا ميگويد "کاش اين روحيه شما رو ما هم داشتيم!

مقبرة نکيسا دو سنگ دارد؛ يکي سنگ قديمي و ديگري سنگِ جديد - که حاتم عسگري، خواننده و شاگردِ نکيسا براي پاسداشت يادِ او بنا کرده. ملّا رجبعلي، پدر نکيسا مؤذّن و تعزيه خوان شهر بوده و صداي معرکه اي داشته و مردم هم به او اعتقاد عجيبي داشته اند. تا آنجا که مثلاً نباتي را که به دهن ميگذاشت براي تبرّک ميبُردند. او تحت تعليم ”‌ميرزا بابا” روش خوانندگي، دستگاه‌ها و گوشه‌هاي موسيقي ايراني را فرا گرفت و در كنسرتي با تار علي اكبر شهنازي شركت كرد. نكيسا خواننده تعزيه و خواننده رديف موسيقي ايراني بود. نكيسا صفحه هايي با علي اكبر شهنازي (تار) و مرتضي ني داوود (تار) ضبط كرده است. حسينعلي نكيسا، علاوه بر مهارت در تعزيه‌خواني در آوازخواني به سبك نرم نيز مهارت داشته، تعدادي صفحه از او به يادگار مانده است. پدرش حاجي ملارجبعلي موذن نيز از خوانندگان و تعزيه‌خوان‌هاي مشهور عصر ناصري است. 

نكيسا 112 سال عمر كرد و در اين عمر طولاني بيشتر گوشه‌هاي مهجور موسيقي ايراني را فرا گرفت و به شاگردانش تعليم داد. 

اين هنرمند ارزنده ولي گمنام در سال 1355 ش در گذشت. استاد حاتم عسگري آوازه‌خواني به شيوه قدما را نزد او فرا گرفت. يكي از قطعات باقي مانده از نكيسا آواز او در دستگاه شور با تار شادروان حاج علي اكبر خان شهنازي با شعري از شاعر بزرگ ايران سعدي شيرازي است اين آواز " شور" با چنان مهارتي اجرا شده است كه يكي از شاهكارهاي آواز در موسيقي ايراني به شمار مي‌رود مرحوم نكيسا، كار دولتي قبول نكرد كشاورز بود و نياز مالي هم نداشت مردي متدين بود كه هيچ گاه بي وضو آواز نمي‌خواند او موسيقي را راز و نياز معنوي و عاطفي با خالق يكتا مي‌دانست. 

مرحوم نكيسا با مرحوم اميري فيروز‌كوهي خيلي صميمي بود و به منزل او زياد رفت و آمد داشت. ذكر مولود نبي)ص) كه با تار اميري فيروزكوهي و سه تار مرحوم حسن مشمون اجرا شده است،موجود است. عنوان “نكيسا” موسيقيدان ايران باستان براي حسينعلي مصفا، حاكي از جايگاه رفيع او در عالم موسيقي است.نکيسا فرزند حاجي مؤذن [حاج ملا رجبعلي] و متولد 1300 هجري [قمري] است. در ترخورانِ تفرش متولد شد و چون از طفوليت صدايي رَسا، مليح و مطبوع داشت، پدرش، استادش بود و رموز خوانندگي را به او ياد داد. از ديگر اساتيدش مي توان ميرزا بابا را نام برد هنوز به سن بلوغ نرسيده بود که خوانندگي او مورد توجه قرار گرفت و از شبيه خوانهاي تکيه دولت شد. و بعدها از شبيه‌خوان‌ها و خوانندگان معروف گرديد.
نکيسا در 5 آبانماه 1352 فوت کرده و در مصاحبه اي در 1349 يا 50 ضبط کرده اند و در آن هنگام نکيسا حدود 100 سال عمر داشته. با اينحال چنان سرزنده است که مصاحبه کننده به نکيسا ميگويد "کاش اين روحيه شما رو ما هم داشتيم!

مقبرة نکيسا دو سنگ دارد؛ يکي سنگ قديمي و ديگري سنگِ جديد - که حاتم عسگري، خواننده و شاگردِ نکيسا براي پاسداشت يادِ او بنا کرده. ملّا رجبعلي، پدر نکيسا مؤذّن و تعزيه خوان شهر بوده و صداي معرکه اي داشته و مردم هم به او اعتقاد عجيبي داشته اند. تا آنجا که مثلاً نباتي را که به دهن ميگذاشت براي تبرّک ميبُردند. او تحت تعليم ”‌ميرزا بابا” روش خوانندگي، دستگاه‌ها و گوشه‌هاي موسيقي ايراني را فرا گرفت و در كنسرتي با تار علي اكبر شهنازي شركت كرد. نكيسا خواننده تعزيه و خواننده رديف موسيقي ايراني بود. نكيسا صفحه هايي با علي اكبر شهنازي (تار) و مرتضي ني داوود (تار) ضبط كرده است. حسينعلي نكيسا، علاوه بر مهارت در تعزيه‌خواني در آوازخواني به سبك نرم نيز مهارت داشته، تعدادي صفحه از او به يادگار مانده است. پدرش حاجي ملارجبعلي موذن نيز از خوانندگان و تعزيه‌خوان‌هاي مشهور عصر ناصري است.

نكيسا 112 سال عمر كرد و در اين عمر طولاني بيشتر گوشه‌هاي مهجور موسيقي ايراني را فرا گرفت و به شاگردانش تعليم داد.

اين هنرمند ارزنده ولي گمنام در سال 1355 ش در گذشت. استاد حاتم عسگري آوازه‌خواني به شيوه قدما را نزد او فرا گرفت. يكي از قطعات باقي مانده از نكيسا آواز او در دستگاه شور با تار شادروان حاج علي اكبر خان شهنازي با شعري از شاعر بزرگ ايران سعدي شيرازي است اين آواز " شور" با چنان مهارتي اجرا شده است كه يكي از شاهكارهاي آواز در موسيقي ايراني به شمار مي‌رود مرحوم نكيسا، كار دولتي قبول نكرد كشاورز بود و نياز مالي هم نداشت مردي متدين بود كه هيچ گاه بي وضو آواز نمي‌خواند او موسيقي را راز و نياز معنوي و عاطفي با خالق يكتا مي‌دانست.

مرحوم نكيسا با مرحوم اميري فيروز‌كوهي خيلي صميمي بود و به منزل او زياد رفت و آمد داشت. ذكر مولود نبي)ص) كه با تار اميري فيروزكوهي و سه تار مرحوم حسن مشمون اجرا شده است،موجود است. عنوان “نكيسا” موسيقيدان ايران باستان براي حسينعلي مصفا، حاكي از جايگاه رفيع او در عالم موسيقي است.

یکصد هزار سنگ نگاره در استان مرکزی شناسایی شده است


اراک - مدیر پژوهش و باستان شناسی اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی گفت: یکصد هزار سنگ نگاره ( حکاکی بر روی سنگ ) از دوران پیش از تاریخ و اسلامی در این استان کشف و شناسایی شده است.
[یکصد هزار سنگ نگاره در استان مرکزی شناسایی شده است]

ˈاسماعیل شراهیˈ روز شنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: تاکنون در حدود یکصد منطقه جغرافیایی با آثار سنگ نگاره در استان مرکزی شناسایی شده که بیانگر قدمت فرهنگی و هویت تمدنی آن است.

وی بیان کرد: قدیمی ترین سنگ نگاره های کشف شده در استان مرکزی مربوط به هزاره چهارم قبل از میلاد است و در آثار و مستندات موجود سنگ نگاره هایی از دوران ساسانی، اشکانی و دوره اسلامی نیز در این استان وجود دارد.

مدیرپژوهش و باستان شناسی اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی یادآور شد: بیشترین سنگ نگاره های استان مرکزی بر پیکره کوه ها و صخره های شهرستان خمین حک شده و پس از آن به ترتیب شهرستان های کمیجان، اراک ، شازند و تفرش کانون سنگ نگاره های این استان را تشکیل می دهند.

شراهی اضافه کرد: با توجه به قابلیت های منحصر به فرد باستان شناسی استان ، نخستین همایش سنگ نگاره ها با عنوان ˈکهن میراث حک شده بشرˈ در استان مرکزی در دهم خردادماه جاری در اراک برگزار می شود.

وی توضیح داد: این همایش با هدف معرفی آثار سنگ نگاره استان مرکزی به عنوان گنجینه غنی فرهنگی و میراث باستانی با حضور مسوولان اجرایی، دانشگاهی و پژوهشگران و باستان شناسان در تالار امیرکبیر دانشگاه آزاد اراک برگزار می شود.

شراهی اضافه کرد: در حاشیه این همایش، نمایشگاه عکسی از سنگ نگاره های استان مرکزی با 20 اثر نفیس از آثار حکاکی سنگی برپا می شود.

مدیر پژوهش و باستان شناسی اداره کل میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی تدارک تور نیم روزه بازدید از سنگ نگاره های تیمره خمین را از برنامه های جنبی این همایش عنوان کرد.
http://www3.kb.irna.ir/fa/News/206892/%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86/%DB%8C%DA%A9%D8%B5%D8%AF_%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D8%B3%D9%86%DA%AF_%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2%DB%8C_%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%AA

تفرش از نگاه ادوارد توماس



کتاب «غزالی در بغداد» نوشته ی «ادوارد توماس» انگلیسی است که آن را در دو جلد به فارسی برگردانده است. نویسنده در این کتاب به توصیف بغداد، اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی عصر خلیفه ی عباسی المقتدی به امرالله و اوضاع دربار او پرداخته و بر نفوذ و قدرت خواجه نظام الملک طوسی در دربار این خلیفه ی عباسی تأکید ورزیده و اهمیت و نقش مدرسه ی نظامیه ی بغداد را بیان نموده، دوره ی ریاست امام محمد غزالی را بر این مدرسه به تفضیل توصیف کرده و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

در بخشی از این کتاب آمده است :

... در ایران قدیم چند منطقه وجود داشت که سکنه ی آن مناطق خوب صحبت می کردند و می توان گفت همه فاضل بودند، بدون این که به مدرسه رفته باشند. یکی از این مناطق «سیرک» بود که مردمش باادب صحبت می کردند و اگر یک بیگانه به صحبت آنان گوش فرا می داد تصور می نمود که به مدرسه رفته و تحصیل کرده اند. منطقه ی دیگر «قهستان» واقع در جنوب خراسان به شمار می آمد که مردم آنجا خوب تکلم می کردند. دیگر از مناطقی که مردم آنجا با ادب صحبت می کردند و اظهاراتشان منطقی به گوش می رسید مردم سرزمین «شاندرمن» بودند و در قسمت مرکزی ایران هم سرزمینی که امروز به اسم «تفرش» خوانده می شود نیز از مناطقی به شمار می آمد که سکنه ی آن به خوبی تکلم می کردند.

منبع: «غزالی در بغداد» نوشته ی «ادوارد توماس»، ترجمه ی «ذبیح الله منصوری»، انتشارات زرین، چاپ ارژنگ، چاپ چهارم، بهار

نوشته شده در 91/05/22 توسط علی اکبر حیدری

http://tafreshpar.blogfa.com/1391/05

کمیجان تفرش - شهر فخرالدین عراقی

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
کمیجان شهر کوچکی در بخش مرکزی اراک است که با داشتن طبیعت بکر و آثار تاریخی چون بازار، قلعه خاندان بهادری، و خانه شاعر شهیر فخرالدین عراقی چونان نگینی در استان مرکزی می درخشد.

جاذبه های کمیجان به همین جا ختم نمی شود ودارای طبیعت سبزی است که معروفترین آن منطقه وفس و تپه چرگزی باغ های حسن آباد و شیخ دیل، محمود بلاغی و قوش دره از دیگر دیدنی های نگین سبز گردشگری کمیجان است.

روستای زیبای وفس (عکس ضمیمه) در حصاری از کوه‌های نسبتاً بلند واقع شده است و از سمت جنوب، مشرق و مغرب در محاصرهٔ کوهستان قرار دارد و تنها از سمت شمال به درختستانها و باغهای میوه منتهی می‌شود.آخرین اظهار نظر سرپرست میرتث فرهنگی استان مرکزی از تلاش برای تبدیل کردن این روستا به هدف گردشگری کشور و روستاهایی مانند ماسوله و ابیانه است.

سمقاور روستایی در دل کمیجان است که مردمان آن در کنار کشاورزی، به هنر منبت (عکس ضمیمه) مشغولند وسالانه صدها کامیون کالاهای چوبی چون مبل های منبت کاری شده از این روستا به سراسر کشور حمل می شود.

سنگواره در شهرستان کمیجان (عکس ضمیمه).

ميلادگرد يكى از روستاهاى نزديك كميجان مى‌باشد. (البلدان. ص ١٠٠) در تاريخ قم مى‌خوانيم كه: حدّ اوّل قم از ناحيت همدانست تا ميلاذجرد كه آن ساوه است (ص ٢۶) مراد برستاق ساوه شهر ساوه نيست كه از كورۀ همدانست بلكه غير آنست و اليوم شهريست كه آن را ميلادجرد مى‌خوانند (همان. ص ۵٧) ميلادگرد را ميلاد پسر گرگين به دستور كيخسرو بنا نهاد. (همان. ص ٧٩ و ٨۴) بايستۀ يادآوريست كه ميلاد پسر گرگين نبوده بلكه پدر گرگين بوده است و معلوم نيست به چه سبب در تاريخ قم پدر و پسر جاى خود را عوض كرده‌اند. در فرهنگ جغرافيايى ايران زير نام ميلادجرد آمده: قصبۀ جزء دهستان شراء پائين بخش و قس شهرستان اراك ١٣ كيلومترى جنوب غربى كميجان سر راه كميجان به همدان. دامنۀ كوه. سردسير. آب از رودخانۀ شراء. اين آبادى يك‌بار به هنگام هجوم مغول و بار ديگر در فتنۀ افغان ويران شده است. خرابه‌هاى آبادى قديم و آثار برج و بارو و علائم خندق اطراف آن كاملا نمايان است و ضمن حفريات اشياء قديمى در آن ديده مى‌شود.
________________________________________________________

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏شیخ فخرالّدین ابراهیم عراقی فرزند عبدالغفار کمیجانی بود. و در کمیجان به دنیا آمد او پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامهٔ تحصیل به همدان رفته، و در آن‌جا تحصیل کرد. در کودکی قرآن را از بر نمود و می‌توانست آن را به آواز شیرین و درست قرائت کند. وقتی که هفده ساله بود جمعی از قلندران به همدان فرود آمدند و عراقی نیز بهمراه آنان به هندوستان رفت و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد که از وی پسری آمد و به کبیرالدین موسوم گشت.
به روایت حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر و جدش بوذرجمهر این عبدالغفار الجوالقی در همدان است. تولد عراقی بنا به تحقیق سعید نفیسی روستای کمیجان از نواحی شهر همدان و به سال ۶۱۰ هجری است. فخرالّدین عراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه. ق.، در دمشق درگذشت.

بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالی‌که، عراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب روم شد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سال‌ها اقامت در روم جانب شام رفت.

خوشا دردي!که درمانش تو باشي

خوشا دردي!که درمانش تو باشي
خوشا راهي! که پايانش تو باشي
خوشا چشمي!که رخسار تو بيند
خوشا ملکي! که سلطانش تو باشي
خوشا آن دل! که دلدارش تو گردي
خوشا جاني! که جانانش تو باشي
خوشي و خرمي و کامراني
کسي دارد که خواهانش تو باشي
چه خوش باشد دل اميدواري
که اميد دل و جانش تو باشي!
همه شادي و عشرت باشد، اي دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشي
گل و گلزار خوش آيد کسي را
که گلزار و گلستانش تو باشي
چه باک آيد ز کس؟ آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشي
مپرس از کفر و ايمان بي دلي را
که هم کفر و هم ايمانش تو باشي
مشو پنهان از آن عاشق که پيوست
همه پيدا و پنهانش تو باشي
براي آن به ترک جان بگويد
دل بيچاره، تا جانش تو باشي
عراقي طالب درد است دايم
به بوي آنکه درمانش تو باشي

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C
http://www.youtube.com/watch?v=fShc8CAUifc
https://www.youtube.com/watch?v=Q4Ax5335GXI
http://www.youtube.com/watch?v=xL-MFrdZZmo

سنگ نگاره ها در تفرش



عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏  محمد ناصري فرد.
سنگ نگاره های هر دیار شناسنامه های آن سر زمین و نشانه هایی از هویت ملی آن جامعه محسوب مي شوند. در ادامه پی یابی بر روی سنگ نگاره های ایران ، بررسی هایی هم از سنگ نگاره های کوه ها و دره های شهرستان تفرش داشتیم.این کار طی سه مرحله در کوه ها و دره های شهرستان مذکور انجام شد.(سال87 و86 و84) خوشبختانه موفق شدیم بعد ازطی مسافتی حدود370 کیلومتربا وسیله نقلیه و پیاده همراه با صدمات جسمی و سقوط از دره ، (اکنون که این گزارش را می نویسم دستم مجروح است و بسختی می توانم بنویسم. تعدادی از آنها را کشف كنيم . دو منطقه زیر از کوه ها و دره های شهرستان تفرش مورد مطالعه ما بودند.

عکس 1 - نمايي از گندم كوه، دماوند كوچولو با راز و رمز هاي نامكشوف

1- دره ها و کوه های منطقه روستای ((زاغر)) در شمال غرب شهرستان تفرش. با وسیله نقلیه به سختی می شد جاده باریک و سنگلاخ پایین دست سد خاکی بالای روستای مذکور را طی کرد. حدود 200 متر مانده به سد خاکی پیاده شدیم و وسیله نقلیه را وسط جاده خاکی که راه پس و پیش نداشت ، رها کردیم. اولین صحنه برای ما وجود هوای بسیار تمیز و مطبوع پاییزی بود که آسمان بسیار آبی و شفاف ، به آن طراوت و شادابی خاص بخشیده بود. بعد از طی مسافتی کوتاه به چوپان جوانی برخوردیم که کنجکاوی وی باعث می شد تا به ما نزدیک شود. وقتی به ما رسید، سلام و احوالپرسی کردیم و از او سراغ و نشان از سنگ نگاره ها گرفتیم ، عکس هایی از نمونه ها به او نشان دادیم اما او اظهار بی اطلاعی کرد. بوم های مسطحی که در دامنه دره قرار داشتند از پایین به راحتی قابل مشاهده بودند. به سوی آنها حرکت کردیم . دامنه ی دره پوشیده از خاک های بسیارنرم و قلوه سنگ های کوچک فراوان بود.یک پا که به جلو بر می داشتیم دو پا به پایین سر می خوردیم و پایین می آمدیم . صعود به بالای دره بسیاردشوار بود. به هر سختی که بود آنجا رسیدیم ولی از نقوش اثری نبود. در همین اثنا خاک های نرم زیر پای نگارنده خالی شد و بدنم به سنگ های سخت اصابت کرد و کف دستم شکافی عمیق برداشت و دهانه آن شکاف پر از خاک نرم شد. چاره ای نداشتیم ، سعی کردیم میسر را ادامه دهیم. بعد از تفحص زیاد فقط یک نقش بسیار کم رنگ از بزکوهی یافتیم.

2
- مسیردوم به سمت کوه ها و دره های شمال غرب شهرستان تفرش بود. حدود40 کیلومتر با وسیله نقلیه و پیاده می بایست از شهرتفرش دور می شدیم ،تا به روستای مورد نظر ما که ((دربر )) نام داشت برسیم. جاده ی نامناسب و پر پیچ و خم ، مناطق کبوران، بازرجان ، دارقان،عزالدین و رودخانه قره چای را باید پشت سر می گذاشتیم تا به روستای دربر برسیم . ساعت دو و نیم بعد ازظهر بود که به روستای مذکور رسیدیم . در وسط روستا فردی باچهره ای آفتاب سوخته ایستاده بود. از او نشان سنگ نگاره ها را گرفتیم . او با خنده گفت : چند نفر بیکار بر روی دیواره سنگی رودخانه چند تا خط کشیده اند . با شوخی گفتیم ما دوست داریم همان خط ها را ببینیم . گفت با وسیله شما امکان پذیر نیست و با کمال خوشرویی رفت و وانت نیسان خودش را آورد؛ ما را سوار کرد و از جاده ای بسیار باریک و ناهموارکه از کنار رودخانه زوجین در نزدیکی رودخانه قره چای می گذشت تا آنجایی که می شد پیش رفتیم .سپس ماشین را وسط رودخانه خشک رها کردیم و پیاده به راه افتادیم تا بالاخره به نقطه موردنظر رسیدیم. با کمال تعجب و نا باوری دیدیم همان نقش هایی که در 18 استان ایران شاهد آنها بودیم، دراین جا هم وجود دارند و فرق آنها در این بود
عکس 2 - نقش : يك بوم به رنگ سفيد براي نخستين بار در ايران، كه بر آن نقش هاي متعدد بز كوهي و استيليزه شده ي آن كه نوعي خط پروتوايلامي است ديده مي شود محل : روستاي دربر (تفرش) عكاس : محمد ناصري فرد تاريخ كشف : 84

که نقوش همچون دیگر نقاط ایران روی سنگ های سیاه نبود، بلکه روی سنگ های سفید حک شده بودند. دایره های استلیزه Abstruseشده بزکوهی ، یعنی نماد آبخواهي ، زایندگی و فراوانی نعمت (27 مورد )، نقوش بزکوهی(چهار مورد) و خطوط هندسی ایلامی ( سه مورد ) طرح گل که جدید بود و به حدود 300 سال پیش می رسید( دو مورد ) عمق حکاکی ها بین یک تا سه میلیمتر بود. همه ی حکاکی ها با ضربه زدن های دقیق کنار هم و طی سه دوره متفاوت به وجود آمده است. بیشترین نقوش برروی یک تخته سنگ سفید قوسی شکل می باشد که به وسیله ی شکافی ازدو تخته سنگ دیگرجدا شده اند. قدمت نگاره ها متفاوتند، اما از طریق خطوط هندسی ایلامی و میزان هوازدگی و ریز فرسایش‌های ایجاد شده با توجه به نمونه های سال یابی شده در دیگر نقاط ایران ( میمند و دره ناهوک سراوان ) و نمونه های مشابه در کشورهای قزاقستان و ارمنستان ، قدمتی بیش از 4000 سال تخمین زده می شود .شاید ما در آینده از طریق علم تحلیل ریز فرسایش قادر باشیم حتی روز های حکاکی ها رامشخص کنیم. غارتگران میراث فرهنگی در ریشه ی سنگ ها گودالی عمیق ایجاده کرده اند که انسان از دیدن این صحنه های درد آور جداً مکدر می شود. درپایان جای دارد از زحمات صادقانه جناب آقای اسدالله حسین خانی قدردانی داشته باشیم.

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏ در تاریخ پنجم اردیبشت ماه سال 87 برای سومین بار جهت بررسی سنگ نگاره های کشف شده توسط یکی از پژوهشگران شهرتفرش بنام آقای حمید مسعودی عازم آن دیار شدیم . نخست به اتفاق از نقاط تاریخی تفرش اعم از مساجد ، آب انبار ، گور دخمه ، قبرمرحوم پرفسور حسابی و… دیدن کردیم سپس به طرف سنگ نگاره های زاغر که یک بار در سال 86 آمده بودیم لکن موفق به دیداراز آنها نشده بودیم ، رفتیم. آنها در شمال غرب تفرش واقع شده بودند. در مسافتی نزدیک به شهر. به جاده ای خاکی رسیدیم ضمن ادامه آن دروسط دشتی گسترده اتومبیل سواری خودمان را پارک کردیم. جناب آقای مسعودی گفتند: سنگ نگاره ها در وسط همین دشت قرار دارند.
عکس 3 - یک نمونه از سنگ نگاره های دشت زاغر

برای من به سختی قابل قبول بود. چند قدمی که به طرف شرق پیاده روی کردیم به تخته سنگ های عموماً گرد برخوردیم و با کمال ناباوری دیدیم که نقوش بز کوهی باهمان سبک و سیاق کلی موجود درایران و کشور های همسایه وجود دارند . شباهت ظاهری سنگ های گرد قهوه ای که جنس آنها اغلب از سنگ های دگرگونی و رسوبی بودند مرا به یاد سنگ نگاره های موجود در قوبستان جمهوری آذربایجان ، ارسباران درآذربایجان ایران و مشکین شهر در اردبیل می انداخت . این سنگ ها در سطحی گسترده در عرصه ی دشت پراکنده بودند. به جز چند مورد که نقش انسان و بعضی نمادها بود بقیه ی سنگ ها دارای نقوش بزکوهی بودند که طی زمان های مختلف حکاکی شده اند. به تعبیر بعضی مردم در هزاره های قبل شاید در طوفان نوح این سنگ های گرد از مسافت های بسیار دورتوسط گرد باد های سهمگین بدینجا آورده شده اند . شاید هم براثر باران های شدید از کوه های بالا دست به این دشت آورده شده باشند. به هرطریقی که این سنگ ها به اینجا آمده باشند، صحنه هایی زیبا از نقوش بسیارکهنی هستند که توسط نیاکان ما بر آنها هنر آفرینی شده است که رمز و راز های بسیار در خود دارند . تعداد تخته سنگ های دارای نقش بیش از یک صد مورد است که مجموع نقوش آنها جهت شمارش و تفکیک نیازمند کاری طولانی و دقیق است. اینجا به نظر نگارنده از نقاط بسیارجالب برای صنعت توریسم و اکوتوریسم می باشد که بدیل این موقعیت درهیچ جای ایران نیست.

قدمت نگاره ها با توجه به نمونه های متعددی که نگارنده در اقصی نقاط ایران دیده ، می تواند از هزاره اول تا پنجم ق.م متفاوت باشد که جهت قطعیت نیازمند کربن سنجی ، تحلیل ریز فرسایش و… می باشد که قطعاً روزی این کار خواهد شد.
بعد از دیدن این صحنه های لذت بخش، راهنمای دوست داشتنی جناب آقای مسعودی ما را به کوهی زیبا در شمال شرق تفرش بردند، کوهی که به دماوند کوچولوی تفرش معروف است یعنی گندم کوه.

این کوه در وسط دشت تفرش از نظر زمین شناسی خود رمز و راز های بسیار دارد که روزی محققین بر آن مقاله ها خواهند نوشت. ساعت 5/2 بعد از ظهر بود که شیب تند کوه را پشت سرمی گذاشتیم تا به دامنه ی بالایی کوه رسیدیم.

سنگ هایی صاف وبه رنگ قهوه ای تیره ی دگرگونی (Metamorphisim) از نوع پارا(Para) و اندکی سنگ های کوارتز فاقد نقش نیزدیده می شد. از بالای کوه شهر سرسبز و زیبای تفرش زیر پای ما بود.

کمی بالاتررفتیم. تخته سنگ صافی که به بدنه کوه چسبیده بود و جهت آن روبه غرب و فاقد شیب بود دیده می شد که بر روی آن تقربیاً هفت نقش وجود داشت که تعدادی از آنها بسختی قابل مشاهده بودند و تعدادی هم به علت چند دوره حکاکی روی هم، نامشخص شده بودند.

عکس 4 - تخته سنگ هاي پر از نقش هاي بزكوهي (نمادهاي آبخواهي، زايندگي، بركت و محافظت) متعلق به هزاره هاي قبل، صحنه اي بسيار زيبا ولي غريب و درحال نابودي !

چندقدم بالاتر به یک تخته سنگ بزرگ برخورد کردیم که به علت عوامل طبیعی شکاف های زیادی برداشته و به چهار قطعه تقسیم شده بود که برآنها نقوش متعدد بزکوهی حک شده بود. خوشبختانه چون شیب تخته سنگ کم بود آب باران حکاکی ها را عمیق تر کرده بود و این پدیده را برای نخستین بار می دیدیم:
- تخته سنگ شماره یک به دونیم شده وباجهتی روبه جنوب ، دارای 11 نقش ،

- تخته سنگ شماره دو دارای7 نقش ،

- تخته سنگ شماره سه دارای 12نقش و

- تخته سنگ شماره چهار دارای8 نقش بزکوهی بود.

کل نقوش قابل تشخیص بر روی این تخته سنگ شکاف خورده شده 38 مورد بود که نمادی از درخواست آب، زایندگی و فراوانی نعمت هستند.
از اینجا شهر با آن زیبایی و طراوات خود درست زیر پای ماست که برای هرانسان صاحب ذوقی مسحور کننده وبسیارمناسب برای جلب دوستداران توریسم و اکوتوریسم درایران است که متاسفانه تاکنون مهجورو مکتوم مانده است.


عکس 5 - بوم هاي پر از نقش هاي بزكوهي، يك نماد ملي و جهاني با مضموني يكنواخت از هزاره هاي قبل

محل: گندم كوه عكاس : محمد ناصري فرد تاريخ كشف : بهار 1387

قدمت این نمونه ها می تواند همگون سنگ نگاره های زاغرباشد که از نظر شرایط اقلیمی کم نظیرترین سنگ نگاره‌هایی است که نگارنده تاکنون دیده است. همت کنیم و این پدیده های کهن نیاکانمان را به هرطریق ممکن حفظ کنیم ، همین امروز که فردا خیلی دیراست .

http://www.iranrockart.com/index.php?p=6_51
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏

تمدن بيش از ميلاد قره تپه فامنین

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏


دشت سر سبز فامنين كه امروزه در استان همدان قرار گرفته از گذشته هاي دور استقرار گاه بشر بوده است. شاهد اين ادعا هم تمدن قره تپه در جنوب فامنين است كه قدمت آن به هزاره چهارم بيش از ميلاد بر مي گردد. قله تپه در حقيقت يكي از قديمي ترين استقرار گاه هاي بشري است كه قدمت سفالينه هاي آن به هزاره هاي چهارم و پنجم پيش از ميلاد مي رسد. اين تمدن در حوزه قره چاي در سه كليومتري جنوب شهر فامنين قرار دارد و با تمدن هاي حوزه مزكزي ايران مانند سيلك كاشان و جيرفت كرمان قابل مقايسه است.

پل زیبا جهان آباد فامنین از یادگارهای دوره صفویه بر رودخانه قره چای است.

غار قلعه جوق واقع در منطقه وفس - شهرستان فامنین در روستایی به نام قلعه جوق می‌باشد. فامنین در ۱۳۵ کیلومتری جادهٔ ساوه به همدان و در ۶۵ کیلومتری همدان واقع می‌باشد. این غار در منتها علیه شرق فامنین واقع شده است.

http://www.saghdoosh.com/article_detail/1513/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D9%8A-%D8%B3%D8%A7%D9%82%D8%AF%D9%88%D8%B4--%D8%AC%D8%A7%D8%B0%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%8A%D9%86/default.aspx

پل وسمق «پل دختر»

روی رودخانه قره چای تفرش- قدمت ساسانی
چنـد آدرس خـوب بـرای طبیعت گـردی در نـوروز

آدرس اول: رودبار تفرش:
ابتدا از اراک به فرمهین و سپس در جاده آسفالت خروجی از غرب فرمهین در جاده فرمهین- کمیجان تا مرکز بخش روستای بزرگ «خنجین» را طی کنید. با عبور از داخل خنجین، سراغ روستای گورچان را بگیرید. گورچان زیستگاه اقوام کهن استان مرکزی و یکی از پایگاه های مهم زبان پهلوی میانه ایران یعنی زبان «تاتی» است که مردم مهمان نوازی هم دارد. از روستای گورچان سراغ روستای کسرآصف و «دره چوگان» را بگیرید تا انتهای دره زیبای چوگان (که یک جاده زیبا در دره ای پر درخت و آبدار را نشانتان می دهد) جاده آسفالت و با کیفیت است و دره چوگان از اراک 5/1 ساعت بیشتر فاصله ندارد. می توانید همین چوگان زیبا را به سوی شمال شرق نیم ساعت ادامه دهید تا به قزل قاش و حاشیه رود زیبای «قره چای» برسید. قزلقاش و روستاهای اطرافش محل زندگی اهالی عزیز ایل شاهسون ساوه اند که موسیقی (ساز چگور) و خصوصیات فرهنگی ویژه ای برای نوروز دارند.
اما مسیر پیشنهادی من به شما برای رسیدن به رودخانه قره چای جز این است. از چوگان به کسرآصف بیایید. از روستای کسرآصف و از طریق یک راه خاکی بین روستایی به سمت «قوشه خانه» یا خانه قوش (شاهین) بروید. نگارنده این جاده خاکی را دوبار با خودروهای سواری پراید و پژو طی کرده و مسیر خلوت، امن و زیبایی است. قوشه خانه روستای کوچکی است که برای عکاسی هم مناظر خوبی دارد. نان محلی، فتیر و شاته های خوبی هم دارد. از قوشه خانه به فاصله 15 دقیقه رو به شمال شرق ادامه دهید تا به دو روستای زیبای کوره و وسمق برسید. این دو روستا بر کرانه رودخانه دائمی و زیبای «قره چای» پهلو زده اند. قره چای همان رودخانه عزیزی است که از پل دوآب شازند و بخش شراء و شهر خنداب گذر کرده و با عبور از رودبار تفرش به سد ساوه می ریزد. قره چای در این رودبار تفرش «زنده زایی» و دوباره زایی می کند. یعنی در بستر رودخانه چشمه های دائمی هست که دوباره آب آن را زاید می کند.
سمت شرق روستاهای کوره و وسمق سراغ «پل دختر» را بگیرید. این پل زیبای ساسانی، بنای مهمی است که بسیار ناشناخته و کمتر معرفی شده است. بقایای یک پل بزرگ سنگی مربوط به دوره ساسانی و با نام آشنای پل دختر! نزدیک پل، یک میل راهنمای سنگی هم برای نشان دادن پل به مسافران گذرنده از این دشت وجود داشته و بقایای آن دیده می شود.
حاشیه قره چای زیبا را از کوره و وسمق به سمت غرب برای رسیدن به روستای «آقچه قلعه» طی کنید. در این مسیر از روستاهای کوچکی مثل «هفتیان»، «قره جاقیه» و «بابکلو» گذر خواهید کرد. آقچه قلعه یک ویژگی طبیعی جالب دارد و آن، سفید بودن خاکش است. درو دیوار خانه ها و رنگ کوچه ها، نوعی خاک روشن را نشان می دهد. آقچه قلعه چند جای بکر و جذاب برای ماهی گیری در قره چای دارد. با مردم مهمان نواز آن خوش و بش کنید. زبانشان ترکی است و ساز چگور و موسیقی شاهسون ها را هم دارند. آبشار زیبایی هم دارد که بارها آن را در تصاویر مستند «رودخانه قره چای» نشان داده ام.
حاشیه رودخانه در آقچه قلعه و خواسته نزدیک «بابکلو» محل های مناسبی برای ماهیگیری و عصرانه خوردن دارد. در انتهای این گردش، دو راه برای بازگشت پیشنهاد می کنم. یا از آقچه قلعه، از طریق یک راه خاکی و روستایی به سمت جنوب خود را به روستای باستانی «وفس» کمیجان برسانید و یا از آقچه قلعه با فاصله ده دقیقه ای به سمت شمال بروید تا به شهر نوبران ساوه برسید. از نوبران به ساوه، همدان و... جاده آسفالت داریم.

آدرس دوم: از تفرش تا سد ساوه:
علاوه بر خود شهر تفرش که می تواند مقصد خوبی برای گردشگری نوروزی باشد، می توان به تعداد زیاد ییلاق های روستایی اش هم اشاره کرد که از آن میان یک مسیر فرعی و یک مسیر اصلی را معرفی می کنم.
از مرکز شهر تفرش و محله «یکوبار» و «بازار» که عبور کنیم با گذر از روستا- محله دادمرز تفرش به کمربندی شمالی این شهر می رسیم. جاده کمربندی بعد از دادمرز به دو راهی می رسد سمت غرب به نقوسان و دل آرام می رود و جاده شمالی هم با عبور از کوه های مرتفع شمال تفرش، به خرازان می رود.
ابتدا مسیر نقوسان را معرفی می کنم. از تفرش با فاصله کمی در حدود 15 دقیقه رو به غرب می توانید به روستای زیبا و خوش آب و هوای «دل آرام» (طراران قدیم) برسید که در انبوه باغ های میوه و گردو و صدای پرنده و جویبار، بسیار دیدنی است. این روستای گردشگری خانه های قدیمی جالبی (همچون خانه پارسا) هم دارد. آسفالت دل آرام را باز هم به مدت 10 دقیقه رو به غرب ادامه دهید تا به روستای بزرگ و زیبای «نقوسان» برسید. این نقوسان هم پرجاذبه و خوش آب و هوا است. مناظر زیبایی برای عکاسی دارد و خانه های ویلایی جالبی در ان ساخته اند. اما مسیر پیشنهادی ما از کمربندی شمالی تفرش با گذر از یک گردنه سخت کوهستانی و رسیدن به روستای خرازان شروع می شود. تمامی مسیر پیشنهادی دارای جاده آسفالت با کیفیت و خلوتی است و عبور از گردنه خرازان برای علاقمندان به رانندگی در کوهستان و جاده های پیچ دار، جذاب است.
روستای زیبای خرازان را به سمت شمال ادامه دهید تا با عبور از خط الراس کوه های مرتفع و پر هیبت شمال تفرش، از کنار"ابره در" خود را به روستای بزرگ و باستانی"خانک"برسانید. خانک حدود 30 دقیقه با تفرش فاصله دارد. در و دیوار آن از نوعی خاک سیاه(تیره) رنگ تشکیل شده و برعکس روستای "آقچه قلعه" که سفید بود،خاکی تیره رنگ و چشم نواز دارد. از خانک جاده را حدود 10 دقیقه دیگر به سمت شمال ادامه دهیدتا به " کندژ"(یا کهندج)برسید.کندژ هم روستایی ییلاقی، کهن و فرهنگ پرور است. اهالی مهمان نوازی داردو موسیقی و آداب و رسوم ویژه هم دارد.کندژ هم در مسیر شمال با کمی فاصله به " جلایر "می رسد. جلایر از روستاهای ساوه است و بر کرانه"قره چای" بزرگ قرار گرفته است. قلمستانهای جلایر مصفاست و حاشیه رودخانه آن محل های مناسبی برای ماهیگیری و کمپینگ دارد.چند رشته کوه جالب در اطراف جلایر وجود دارد که رنگ بندی و ارتفاع های مختلفی دارندو پدیده های ریخت شناسی و زمین شناسی جالبی برای عکاسی دارند. از جلایر کم کم قره چای وارد دریاچه"سد الغدیر ساوه" می شود و با عمق گرفتن آب، هیمنه دریاچه سد دیده می شود. روستای جلایر به فاصله 15 دقیقه به سمت شرق به ساحل مصفای دریاچه سد ساوه می رسد. ساحل جنوبی این دریاچه محل مناسبی برای چادر زدن،شب خوابی و ماهیگیری است.
دریاچه برای قایقرانی با قایق های سبک بادی و پدالی هم مناسب است و مقصد خوبی برای گردشگری روزانه اهالی استان مرکزی و میهمانان ایشان است.
از این نقطه انتهایی مسیر هم می توانید با فاصله 30 دقیقه ای به شهر ساوه برسید و یا با بازگشت از جاده آسفالت و طی شده تا به سد، دوباره خود را به تفرش برسانید.

http://vaghayeostan.com/news.asp?1513

منطقه (كزاز و چرا و فراهان و منطقه وفس وبزچلو و خنجين تا آشتيان و تفرش)

 یکی‌ از ايالات مادها
پس از آنكه يورشهاي آشوريان تداوم يافت، شهرها و شهركهاي متعدد كه داراي، حكومت ملوك الطوايفي بودند: با هم متحد گرديده و در مقابل آشوريان ايستادگي كرده تا اينكه در سال 734 پيش از ميلاد آشور را شكست دادند. (5) « به جرات ميتوان گفت كه قيام مادها در كانون بدوي خود يعني ايالات «بيت كاري» و «ماداي» و «پاساردا» (اين اسامي به زبان آشوري است) با موفقيت كامل قرين گشت و قدرت آشور در آنجا سرنكون شد »

اين سه ايالات، كه كانون انقلاب مردم ماد سفلي بوده طبق نقشه ارائه شده بطور دقيق و يقين در محدوده شهرستان اراك امروزي ميباشد. شامل منطقه ي وسيعي از كزاز و چرا و فراهان و منطقه ي وفس وبزچلو و خنجين تا آشتيان و تفرش و قسمتهائي از ساوه و بطور كلي محدوده رود زرينه يا قره چاي ميباشد. خوشبختانه را قم اين سطور در سالهاي اخير دژ نظامي و ويران شده اي در شمال غربي روستاي چهرگان بخش وفس را با دژ بابليان در نقشه ضميمه ترسيمي دياكونوف تطبيق داده است.

سه ايالت فوق يعني بيت كاري – ماداي و پاساردا، خاستگاه حكومت ماد بوده كه پس از تشكل پايتخت را به همدان برده اند.

در سرزمين ماد حكومتهاي كوچكي وجود داشته كه به تعبير اوستا «دنگهو» و «دهيو» نام داشته است اين حكومتها باحتمال قوي شبيه كشورهاي بسيار كوچكي بوده كه وسعت آن از قلمرو يك قبيله يا عشيره كوچكتر بوده است. بنابراين سر زمين ماد به «كشورهاي» بسيار كوچك كه خود، خويشتن را اداره مي كردند و نوعي استقلال داشتند و در راس انها شاهكهائي قرار داشتند، نبايد تصور كرد كه اين شاهكان مادي افراد فاعل مايشائي از نوع سلاطين مستبد، بمقياس كوچكتري بوده اند، زيرا در آن زمان با زندگي رمه داري و گله چراني و كشاورزي مقتضيات حكومت هاي خود كامه بوجود نيامده بود.

هردوت ميگويد كه « ماديها مجامع و مجالس خلق داشتند (1) و بدون شك شوراهاي شيوخ «از بهترين مردمان» نيز وجود داشته است، كما اينكه معني هنگ متنه نيز همان است.

در اوستا نيز اينگونه جلسات و شوراها را به نام «هنجمنه» HANJAMANA و دوياخه VIYAXA و ياخمان VYAXMAN ياد ميكند.

مادي ها در آوريل (2) 673 پيش از ميلاد قيام خود را عليه آشوريها آغاز كردند ابتدا رهبر يا شاهك سه ايالت رودكها يعني، ايالتهاي بيت كاري، ماداي، ساپاردا، رهبري قيام را داشتند. مردم سه ايالت يكجا به رياست سه پيشواي متساوي الحقوق وارد نبرد با دشمن شدند.

در ص 247 تاريخ ماد ميخوانيم « از اينجا معلوم مي شود كه صحنه ي اصلي عمليات جنگي ناحيه ي جنوب شرقي همدان كنوني بوده است »

در حواشي فصل سوم شماره 151 صفحه 543 چنين ميخوانيم.

« چنانكه پيشتر ديديم در كنار دژ بابليان ، (سيلخازي) قرار داشته (3) و يا حتي همان دژ بوده، از آنجا كه در هزاره اول «مفهوم» «كاسيان» و بابليان را غالباً مخلوط مي كرده اند، باحتمال قوي (نقل قول از دياكونوف است) «دژ بابليان» همان، «كلني كاسيان» (كار – كاش) (1) بوده كه «خشريتي» بر آن حكومت ميكرده و كاركاش محتملا» «مركز ايالت بيت كاري بوده است » در صفحه 248 دنبال همان بحث چنين آمده است.

« قيام بسرعت حريقي بسط يافت و چيزي نگذشت كه از حدود سه ايالت بدوي تجاوز كرد در آغاز ماه آوريل 673 لشكريان (خشرءيتي «در ايالت مجاور «كيشه سو» (2)در شرق همدان يا بهتر گفته شود در جايي كه دو شاخه «زرينه رود» و (قره چاي) يكي شده اند كه بطور دقيق انتهاي بخش چرا و بالاتر از ميلاگرد است قرار دارد .
در صفحه 250 چنين آمده است:

« اينقلعه را مي شناسيم سنخريب از «اللي پي» گرفته به ايالت خارخار، در «بيت باروآ» در شرق همدان قرار دارد.
در صفحه 20 همان ماخذ چنين آمده است:

«سرزمين مادها چندين قرن بصورت ملوك الطوايفي اداره ميشده و در سرزمينهاي ماد شهركها و دژهاي نظامي فراواني بوده است كه بوسيله بزرگان هر طايفه يا عشيره اداره ميشد تا اينكه پس از حمله آشوريان به خاك ماد در ناحيه ي ماد سفلي (استان مركزي) مرد بزرگ و توانائي بنام ديوك DEIOKE يا ديااوكوتمام شهركهاي ماد سفلي را مطيع ساخته و اولين امپراتوري ايران را بنيان نهاد آنان 178 سال حكومت كرده و پايتخت خود را در همدان قرار دادند، و پس از او، فروتيش PURAORTES قرائوت، و پس از آن هوخشتره (كياكسار) KUEKSARE كه نينوا پايتخت آشور را تسخير نمود حكومت يافتند در آن زمان مرز ايران رودهاليس (قزل ايرماق كنوني) در تركيه امروزي بوده است.

بنابراين حكومت امپراتوران ماد از سال 727 تا سال 549 پيش از ميلاد به درازا كشيده است.
*محدوده سرزمين ماد در دوران باستان

بنابر تحقيق و بررسيهاي دياكونوف (1) سرزمين ماد به سه بخش عمده تقسيم شده بود.

الف) ماد آتروپاتن يا ماد عليا – يا ماد كوچك

ب) ماد سفلي يا ماد بزرگ كه امروز قسمت بزرگ آن را استان مركزي تشكيل ميدهد.
پ) ناحيه پاراتاكنا- استان اصفهان امروزي

الف- ياكونوف براي بررسي دقيق تر، هر كدام از دو بخش ماد بزرگ و كوچك را به پاره هاي كوچكتري تقسيم نموده از آن جمله ماد آتروپاتن را به هشت بهر يا بخش جد آورده است به شرح زير:

1- از رود ارس تاجبال آوريل داغ و قره داغ، شامل شهرهاي كنوني، قتور خوي مرند. اين ناحيه را آشوريان «سان گي بوتر» مي ناميدند. كه اين جلكه ناحيه ايست زراعتي و حاصلخيز كه كوههائي آنرا از دره ارس جدا مي كنند و رشته جبالي كه بموازات مدار قرار داشته (با گردنه قتور) ناحيه ي مزبور را از فلات ارمنستان مجزا ميسازد و در عهد باستان پوشيده از جنگل بوده است.

2- دره رود قره سو (شعبه جنوبي ارس) در منابع كهن هيچ اطلاع دقيقي درباره اين ناحيه در دست نيست بعدها، «كادوسيان» در آنجا ساكن شده اند.

3- ناحيه ي درياچه ارومي ورودهائي كه در آن درياچه ميريرزند.

درياچه اورميه در اوستا «چئچست GAECASTA و در كتب پهلوي چچست GECIST و در شاهنامه خنجست و در نزهه القلوب چچست و در فارسي كيودان كه همان اورميه باشد آمده است. كه خود واژه اورميه نيز بن اوستائي دارد.
4-دره رود قزل اوزن (سفيد رود) و شعبه هاي آن

5-بخش علياي رود زاب كوچك، شامل كليه اراضي كه از درياچه اورميه تا بخشهاي علياي رود دياله بوده كه امروز شهرهاي كنوني مياندوآب ، بانه، سقز سليمانيه، زهاب و سنندج را شامل مي شود.

6-بخش علياي رود دياله كه شهرهاي سليمانيه – زهاب- و سنندج كنوني از اواسط قرن نهم پيش از ميلاد بنام «پارسوآ» ناميده مي شده است.

7-بخش وسطاي مسير رود دياله، حدود شهرهاي كنوني ، قصر شيرين و خانقين

8-دره هاي بخش علياي رودكرخه، اين ناحيه كه در مشرق خط مستقيم المياء ديراله و كرخه قراردارد و در بخش علياي مسير كرخه دره هاي گاماساب و سيمره و ماهيدشت و حدود كرمانشاهان و بيستون ميباشد.
بي مناسبت نيست بدو نكته اشارت گردد.

1-تازمان جمله اسكندر مقدوني، يعني حكومت داريوش سوم هخامنشي (330 پيش از ميلاد) تمام نواحي هشتگانه فوق با اسم كلي ماد عليا يا ماد كوچك شناخته مي شد اما در اواخر حكومت هخامنشي و مقارن با يورش اسكندر مقدوني حاكم و فرمانده قسمت بزرگي از خاك ماد عليا يعني از غرب زنجان كنوني و از درياچه اورميه تا رود ارس را شخصي بنام آتورپات يا آترپاد بوده است. اسكندر گجستگ با اترپويا، كنار آمده و نجنگيد، در نتيجه قسمت بزرگي از سرزمين را بنام آتورپادگان نوشته اند كه اين واژه تركيب شده از آتور + پاد+گان

اتوماتر يا آثر يا آذر، ريشه اوستائي دارد و همان آتش است. پاد يا پات بمعني نگاهبان است مانند اپادان كه بغلط عبادان و آبادان دانسته اند و جزء آخر يعني گان پساوند جمع است كه مشابه فراوان دارد بنابراين آتورپادگان = نگاهبان سرزمين كتش است زيرا مركز مهم گسترش دين زرتشت را در آن ناحيه و كنار درياچه چئچست يا اورميه ميدانند و بزرگترين آتشكده ايران يعني آتشكده آذر گشست را در شهر (سيز) كنار درياچه اورميه مي دانند.

بهر صورت بعد از سلوكيان بخشهاي شمال غربي ايران را بنام آتورپادگان كه معرف آن آذربايجان است ناميده اند.

2-شمال و غرب رود ارس نيز جزء محدوده حكومت ماد بوده و اقوام مادي آريائي نژاد در آن سامان ساكن شده اند، ناحيه قفقاز و شمال رود ارس در دوران باستان «اكبانيا» نام داشته و در دوران ساساني و پس از آن بنام «اران» ناميده ميشده زبان آنان مانند زبان مردم آذربايجان زبان آذري بوده كه از شاخه هاي اصلي زبان پهلوي است و بهيچ عنوان نميتوان آن زبان را با زبان تركي كه از دوره سلجوقي تا آق قوينلو در آن ناحيه رايج شده يكي دانست در اين مختصر نمي گنجد كه درباره زبان پهلوي بحث كنيم فقط اشاره مي شود كه زبان امروزي مردم آذربايجان تركي است نه آذري (اين واقعيت را در اينجا ميآوريم تا جوانان بيشتر متوجه فرهنگ و تاريخ فرهنگ خود گردند). در هيچ سند تاريخي يا جغرافيائي و يا سنگ نبشته ها و الواح، از بدو پيدايش تمدن شير تا سال 1918 ميلادي، نميتوان سندي يافت كه شمال غرب رود ارس بنام آذربايجان باشد، آن قسمت از خاك ايران كه در شمال و غرب رود ارس قرار داشته است، در كتب تاريخي، حتي در تاريخ ماد دياكونوف روسي نيز بنام البانيا آمده و در دوره اشكاني و پهلوي بنام اران و پس از اسلام در برخي از كتب الران و در برخي ديگراران آمده و تا دوره جنگهاي ايران و روس در زمان فتحعليشاه نيز آن ناحيه را بنام خانات مي گفتند، زيرا هر شهري يا منطقه اي خاني داشته است ولي مي بينيم دولت استعماري انگليس در سال 1918 ميلادي هنگام تجزيه عثماني آن قسمت خاك از ايران را كه در آن زمان در دست عثماني بود بنام آذربايجان اعلام كرده است و پس از استقرار حكومت شوروي نيز اين اسم را تكرار كردند (با نام جمهوري آذربايجان) بهر صورت گفتن و نوشتن آذربايجان چه شوري و چه امروزي (آذربايجان مستقل) از لحاظ تاريخي و زبانشناسي نادرست مي باشد. همچنان بدنبال افكار استعماري خود از سال 1918 به اروند رود نام شط العرب نهاده و خليج پارس ششهزار ساله را خليج عرب گفتند. بگذريم يك سئوال دارم و آن اينكه آيا اگر مردم گنجه، باكو، شروان، بيلقان شماخي و غيره ايراني و پارسي زبان نبودند چرا بزرگترين حماسه سراي بزرگ ايران يعني نظامي گنجه اي با زبان تركي اشعار خود را نسروده است؟ ديوانهاي فخرالدين بيلقاني و خاقاني شرواني و
ب- ماده سفلي يا ماد بزرگ
ماده سفلي نيز شامل 4 بخش بزرگ بوده بدين شرح

1- ناحيه همدان تا حدود درياچه اروميه

2- حوضه، حوض سلطان و درياچه نمك (بين قم و كاشان) و رودخانه هاي ابهرچاي قره چاي (زرينه) و قمرود كه امروزه ناحيه استان مركزي است.

3- ناحيه ي شمالي دشت كوير، اين ناحيه نيز در دامنه هاي جنوبي البرز قرار دارد كه در واژه كاسپيان مي باشد و سمت جنوب در بيابان شوره زار محدود مي باشد، در عهد باستان اين ناحيه خوار يا «خوارنا» ناميده مي شده كه راه معروف ابريشم از اين ناحيه مي گذشته است و در امروز شهرهاي سمنان، دامغان و خوار ورامين و حتي شهر باستاني رگا يا رغه يا ري در كنار آن قرار داشته است.

4- ناحيه پارناكنا در حوزه زاينده رود شامل استان اسپهان يا ، اسپادانا ASPADANA تا مرز ايلام و خوزستان و ناحيه پارس.
*محدوده استان مركزي در دوره هخامنشي

در دوران هخامنشي سرزمين ايران بزرگ به بيست ايالت يا بنا بنوشته هرودت بيست «ساتراب» تقسيم مي شده است، كه مادسفلي (از ري تا همدان) جزء ساتراب دهم بوده است.

بي مناسبت نيست كه در اينجا فهرست بيست گانه استانهاي ايران آورده شود.

اين فهرست در كتاب تاريخ ماد (دياكونوف)، با توجه به تاريخ هرودت و سنگ نبشته هاي بيستون در صفحات 316-317-318 آمده است.

ساتراپ اول) – يونيه و جزاير يونيه شامل – ائوليدا- يونيه – كاريه – ليكه – پامقيليه (كشورهاي اروپائي)

ساتراپ دوم)- سارد شامل ميسيا- ليدي و قسمتي از بلغارستان

ساتراپ سوم)- كاپادوكيه شامل تروآدا – قزلجيه – و يفينيه – پانلاگونيه – كاپادوكيه خاورميانه.

ساتراپ چهارم)- كيليلكيه – تا اراضي خليج اسكندرون و كوههاي تاور

ساتراپ پنجم)- آنسوي رود – شامل فلسطين – ذنيقيه (صور و صيدا) سوريه- قبرس شمال عراق

ساتراپ ششم)- مصر شامل مصر – ليبي – كرنا – بركه (شمال آفريقا)

ساتراپ هفتم)- ساتاگيديه – افغانستان شمال شرقي و شق – قندهار

ساتراپ هشتم)- ايلام – خوزستان –شوش – سوزيانا

ساتراپ نهم)- بابل- در ميان رودان كه پايتخت آن شهر باستاني بابل نبوده است.
ساتراپ دهم)- ماد- ايران مركزي و غربي

ساتراپ يازدهم)-كاسپيانه- بخش جنوبي آذربايجان كنوني (در روسيه) و سواحل جنوبي درياي خزر) اشاره ميگردد كه قزوين مغرب كاسپين است.

ساتراپ دوازدهم)- باختر- باكتريا- از باكتريان تااگليان

ساتراپ سيزدهم)- ارمنستان – از ارمنستان تا درياي سياه

ساتراپ چهاردهم)- درنگيانه – شامل جنوب شرقي ايران- كرمان و جزاير خليج فارس

ساتراپ پانزدهم)- سكايان – اطراف درياي خزر و قسمت شمالي آن

ساتراپ شانزدهم)- پارت- هيركانيه – هزئيوه (مرغيانه) خوارزم –سعد

ساتراپ هفدهم)- گدروسيا – مك – مكران و بلوچستان كنوني
ساتراپ هيجدهم)- ماتينا= شمال شرقي ارمنستان

ساتراپ نوزدهم)- پونت = گرانه درياي سياه- شرقي تراز ساتراپ نشين سيزدهم

http://gourchan.blogfa.com/

غار مصنوعی و باستانی قلعه‌جوق - منطقه وفس

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏ 
 
 


غار قلعه جوق واقع در منطقه وفس - شهرستان فامنین در روستایی به نام قلعه جوق می‌باشد. فامنین در ۱۳۵ کیلومتری جادهٔ ساوه به همدان و در ۶۵ کیلومتری همدان واقع می‌باشد. این غار در منتها علیه شرق فامنین واقع شده است.

دشت سرسبز فامنین از گذشته‌های دور استقرار گاه بشر بوده تمدن قره تپه در جنوب فامنین (هزاره چهاره پیش از میلاد) غار مصنوعی قلعه جوق (دوره اشکانی- ساسانی) امامزاده ازناو (سلجوقی ) و پل جهان آباد و حمام قدیمی شهر فامنین (دوره صفوی)ودهها اثر تاریخی دیگر گواه این ادعاست.

زمان دقیق حفر و ایجاد غار قلعه جوق مشخص نیست ولی به احتمال قوی تاریخ ایجاد آن بنا به قبل از میلاد به دورهٔ مادها یا پیش از آن می‌رسد و به عنوان پناهگاه شاهکان کوچک ایرانی آن دوره بوده است.

این غار در دیواره سنگی مشرف به دره سرسبز فرد جام قلعه جوق واقع گردیده است که دهانهٔ ورودی آن در حدود بیست متر از سطح زمین ارتفاع دارد و در شیب قایم دیواره سنگی ایجاد شده است. در ابتدای ورود دهانه‌غار حدود دو متر قطر دارد که باید از سوراخ بالای دهانه وارد بخش اصلی غار شد.

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
حفره ورودی به قطر حدود نیم متر الی ۷۵ سانتیمتر می‌باشد به طوری که امکان خروج ۲ نفر از آن وجود ندارد. پس از عبور از این حفره وارد بخش اصلی غار می شویم که عبارت است از دالانی بزرگ که در دو طرف آن اتاقهای کوچکی تعبیه شده است.

شایع است که بوعلی سینا مدتی در این غار زندانی بوده است و ابونصر امام همدانی، طاهربن محمد بن ابوالحسین نوه عبدالرحمن امام معروف همدان در این غار وفات یافت و جنازه‌اش به همدان منتقل شد و در آنجا دفن گردید.

در قله کوه مقابل به این غار برجی وجود دارد که برای دیدبانی از آن استفاده می‌شده است. درگذشته دارای نردبان چوبی بلندی جهت دیدن داخل غار بود ولی به سبب آزار واذیتی که برای اهالی روستا داشته آن را بر داشتند و در سال ۱۳۷۰ توسط اهالی، تیر چوبی بلندی جهت ورودبه غار تعبیه شد که به مرر ازبین رفت و اکنون بدون وسیله ورودی است . این غار در دوره ماد و به احتمالی دوره هخامنشی حفر شده و مهندسی غار بسیار عجیب و پیشرفته است به طوری که فضا و حجم اتاق ها با هم کاملا قرینه است و این هنر حجاران ایرانی پیش از اسلام را نشان می دهد.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D8%A7%D8%B1_%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%AC%D9%88%D9%82

روستای تاریخی وفس

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏


روستای وفس در شمال غربی استان مرکزی و شمال شهرستان کمیجان قرار دارد و منطقه وفس یکی از مناطق قدیمی و سکونت گاه مادها بوده است.

در دوران اسلامی، این منطقه جزئی از ایالت جبال بود که عراق عجم نامیده می‌شد. وفس در طول تاریخ اسلامی مرکز استقرار و حکومت نایب الحکومه‌ها بود.

کوههای وفس بین کوههای همدان و تفرش قرار دارد و از سمت شمال شرقی به کوههای ساوه متصل می‌گردد، این کوهها در جنوب به صورت دیواری قرار گرفته‌اند و رشته‌ای از شرق به غرب کشیده شده به طوری که عبور از آن فقط از طریق «گردنه حاجی رضوان» امکان‌پذیر است.

بلندترین قلهٔ این رشته کوه، «قله قلنجه» با 2745 متر ارتفاع می‌باشد. از دامنه شمالی چند رشته دیگر منشعب می‌شود و از جهت جنوب به شمال کشیده می‌شود. از ارتفاعات دیگر آن می‌توان به کوههای «هَرسهول»، «دی نساء»، «قلعه کهنه»، «گااُولَ»، «ماندر»، «گانِوَ»، «حاجی رضوان»، «دبرین»، «آبی رنگ»، «کلّه موشمای»، «کلّه اَیَنبار» و«کوه خیبر» اشاره کرد.

یکی از قدیمیترین و فقیرترین گویشها از جهت تعداد سخنگویان به آن، گویش وفسی می‌باشد. این گویش در منتهی الیه حدود مرزی استان مرکزی با استان همدان، در شمال شهرستان اراک استفاده می‌شود؛ در روستای وفس و سه روستای همجوار، یعنی چهرقان در غرب و فرک و گورچان در شرق. این مناطق تقریباً در یک خط فرضی واقعند که ساکنین این روستاها به این لهجه سخن می‌گویند؛ البته در گویش این روستاها به طور جزئی تفاوتهایی مشاهده می‌شود ولی اصل و مبنای آنها یکی است.

لهجه وفسی که به «وُوسی» موسوم است بنا به آنچه پژوهشگران گفته‌اند، لهجه‌ای از تاتی است. ابراهیم دهگان در کتاب فقه اللغه در ضمن معرفی وفس و واقعه کشتار جمعی آن، گویش وفس را ‹‹ یکی از لهجه‌های قدیم پارسی باستان و شاخه‌ای از تاتی ›› می‌نامند. دکتر معین در جلد چهارم فرهنگ خود تحت عنوان ‹‹ وفسی ››(Vafsi) منسوب به وفس، لهجه اهالی وفس نام می‌برند. آقای افتخار زاده در کتاب گزیده‌ای بر دیوان همافر عراقی وفسی از قول نامبرده می‌نویسد: «نامبرده زبان خویش را تاتی خوانده است.» و همچنین در مجله «ایران کوده» م. مغدم که درباره گویش دلیجان، آشتیان و وفس بحث کرده، لهجه وفس را تاتی خوانده است.

در فهلویات باباطاهر همدانی کلمات مشابه زیادی با گویش وفسی وجود دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

«دیرم» (دارم) : تن محنت کشی دیرم خدایا، دل حسرت کشی دیرم خدایا
«ته» (تو) : بی ته یارب به بستان گل مرویا
«وینم» (ببینم) : گرم دسترس نبی آیم ته وینم
«بَسُم» (بشوم، بروم) : بسم آنان بوینم که ته وینند
«بوره» (بیا) : دمی بوره بوین حالم ته دلبر
«سوته» (سوخته) : بوره سوته دلان با ما بنالیم
«واتنی» (گفتنی) : به کس درد دل مو واتنی نه

روستای وفس، ماسوله استان مرکزی:

روستای زیبای وفس در حصاری از کوه‌های نسبتاً بلند واقع شده است و از سمت جنوب، مشرق و مغرب در محاصرهٔ کوهستان قرار دارد و تنها از سمت شمال به درختستانها و باغهای میوه منتهی می‌شود.آخرین اظهار نظر سرپرست میرتث فرهنگی استان مرکزی از تلاش برای تبدیل کردن این روستا به هدف گردشگری کشور و روستاهایی مانند ماسوله و ابیانه است.

http://www.hamshahrionline.ir/details/195076
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏