شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

آقا محمد صادق بن سيد فضل‌الله هجري تفرشي



آقـا صادق تفـرشی - آقا محمد صادق بن سيد فضل‌الله هجري تفرشي

نامش صادق بود چون از سوی پدرسلسله نسبش به امامزین العابدین (ع)میرسید اوراآقاصادق می نامیدند.

درسال 1065خورشیدی در قریه طرخوران تفرش متولدشد پدرش سید فضل اله نام داشت وخواهر زاده آقا مومن تفرشی( از عرفای والامقام آن روزگار که مقبره اش در ضلع شرقی میدان باغ ملی قرار دارد) بود وی از دوران نوجوانی در محضر آقا مومن تفرشی مقدمات علوم دینی رافراگرفت وبرای کسب مدارج بالاتربه قم و اصفهان رهسپار گشت.
اودراصفهان درمحضر مولانا محمدصادق اردستانی که از فیلسوفان زمانه بودبه فراگیری علوم واخلاق پرداخت طوریکه از شاگردان تراز اول ومورد توجه خاص استادش گردید به طوری که نادرشاه افشاراورا برای تعلیم وتربیت فرزندش رضاقلی میرزا افشار برگزید.
وی از جمله مردان گمنام شعر وادب ودانش ایران وعارف به حقایق دینی وحکمت الهی بودوسرآمد روزگار خوددرعلم وادب بود که معاصرینش اورا  به فضایل وکمالات ستوده اند.


مدتها به کار تعلیم درحکومت نادرشاه بود تا اینکه غضب وسوءظن نادرشاه بر فرزندش دامن آقاصادق را هم گرفت ودراین ماجرا شکنجه های زیادی را متحمل شداما سرانجام نادرشاه به اشتباه خود پی برد وآقاصادق از مخمصه رهایی پیدا کردومورد دلجویی نادر قرارگرفت.
مجموعه آثار آقاصادق شامل:صبا نامه-گل وبلبل- شهنشاه نامه-ملوک عجم-آیینه عبرت-آتشکده -خسرونامه-سوزوگداز و هجران نامه که گردآوری ودر سال 1350 منتشر شده است.
وی در اواخر دوران نادرشاه راهی خراسان شدوچند سالی رادر آنجا سپری کرد ودر اوایل حکومت کریمخان زنددرسال 1145خورشیدی به عزم تفرش حرکت کرد ودر راه در شهرری درگذشت ودر حضرت عبدالعظیم دفن گردید.

شاهنامه صادق : آقـا صادق تفـرشی که در سده‌ی دهم هجری می‌زیسته، فشرده‌ی تـاریخ ایـران، از گاه کیومرث تا خلافت بنی‌امیه و آغـاز نهضت‌های ملی ایـرانیان را به نظم کشیده است. شاهنامه صادق، دارای ده هـزار بیت است.

عکسها: نمونه کتاب سوزوگداز (راست) و آتشکده 



آقا حسینقلی فراهانی




آقا حسینقلی فراهانی فرزند کوچک‌تر آقا علی‌اکبر فراهانی - بزرگترین و معروفترین نوازنده ی تار و سه تار دوره ی قاجاریه

آقا حسینقلی (۱۲۳۰، تهران - ۱۲۹۴، تهران)، از نوازندگان سرشناس تار اواخر دوران قاجار بود. او فرزند کوچک‌تر آقاعلی‌اکبر خان فراهانی قدیمی‌ترین نوازنده معروف تار دوره ناصرالدین‌شاه بود. آقا حسینقلی شاگرد برادر بزرگ خود میرزا عبدالله بود. سپس شاگرد آقا غلامحسین شد.

آقاحسینقلی، در یک سفر به همراه تعدادی از نوازندگان و یک خواننده برای پر کردن صفحهٔ گرامافون به پاریس رفت و تعدادی اثر ضبط کرد.

دو فرزند او، علی‌اکبر شهنازی و عبدالحسین شهنازی نیز بعدها از نوازندگان سرشناس تار شدند.



 
ردیف آقا حسینقلی، که توسط فرزند بزرگش، علی‌اکبر شهنازی روایت و ضبط شده، یکی از ردیف‌های معروف موسیقی ایرانی است.

آقا حسینقلی، در سال ۱۲۹۴ خورشیدی (۱۳۳۴ هجری قمری) درگذشت.

از شاگردان او می‌توان درویش‌خان، علینقی وزیری، مرتضی نی‌داوود، یوسف فروتن و پسر بزرگش، علی‌اکبر شهنازی را نام
برد.



علی‌اکبر شهنازی - نوه آقا علی‌اکبر خان فراهانی بزرگترین و معروفترین نوازنده ی تار و سه تار دوره ی قاجاریه

علی اکبر شهنازی (۱۲۷۶، تهران – ۱۳۶۳، تهران) موسیقی‌دان ایرانی و نوازندهٔ سرشناس تار بود.

علی‌اکبر خان شهنازی روز عید قربان سال ۱۲۷۶ خورشیدی در تهران، خیابان عین‌الدوله کوچه نصیر حضور در خاندان هنر به دنیا آمد. چون در روز عید قربان به دنیا آمد، به وی حاجی علی اکبر خان یا حاجی مطلق می‌گفتند.

آقا علی‌اکبر خان فراهانی پدربزرگش، آقا حسینقلی پدرش و میرزا عبدالله فراهانی عمویش بود. عموی پدرش آقا غلامحسین از نوازندگان تار و استاد پدرش بود. پسر عمویش استاد احمد عبادی نوازندهٔ سه‌تار، دو برادر کوچک تر او محمد حسن و عبدالحسین شهنازی نوازندگان تار و همسران خواهرانش، باقر خان نوازنده کمانچه و رضا خان نوازنده تار بودند. تحصیلات خود را در مدرسه‌های سن لویی، اشراف و سعادت به پایان برد.

علی‌اکبر شهنازی، آموزش تار را از سن ۸ سالگی نزد پدرش آغاز کرد و در مدت ۶ سال ردیف موسیقی ایرانی را از پدرش
آموخت. و مدتی از محضر درویش خان بهره برد. اولین صفحه‌اش را با جناب دماوندی در سن ۱۴ سالگی در بیات ترک و
افشاری در تهران ضبط کرد. پس از درگذشت پدر در سال ۱۲۹۴، او در سن ۱۸ سالگی جانشین پدرش شد و آموزش شاگردان پدرش را به‌عهده گرفت. در سال‌های دههٔ ۱۳۰۰ معروفترین نوازندهٔ تار در تمام محافل هنری بود. در اواسط ۱۳۰۵ به دعوت کمپانی هیز ماسترز ویس صفحاتی از او با آواز اقبال ضبط گردید. در سال ۱۳۰۸ هنرستان موسیقی شهنازی را تأسیس نمود. با تأسیس رادیو در برنامه‌های هفتگی موسیقی رادیو به همراه ادیب خوانساری، روح بخش و... نوازندگی می‌نمود. در سال ۱۳۳۴ در هنرستان آزاد موسیقی به آموزش مشغول شد. در سال ۱۳۴۱ ردیف آقا حسینقلی و در سال ۱۳۵۶ ردیف دوره عالی را ضبط نمود.

علی‌اکبر شهنازی به جز تار، با سازهای دیگری از جمله سه‌تار و پیانو نیز آشنایی داشت.


جلیل شهناز، از کودکی به موسیقی علاقه‌مند شد و نواختن تار را در نزد عبدالحسین شهنازی و برادر بزرگ خود حسین شهناز که به خوبی ساز می‌نواخت، آغاز کرد.
 

۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

کشف و باز سازی بزرگترین شهر زیر زمینی دنیا در شهرستان تفرش



ندای تفرش :  اداره میراث فرهنگی ، فرمانداری، شورای شهر تفرش برای بازسازی این شهر زیر زمینی گام برداشته و با هزینه های شخصی به این امر پرداختند . آقای عبدالناصر ذوالفقاری یکی از اعضای شورای شهر تفرش به خبرنگار ندای تفرش گفت : با کمک از خیرین و با حضور یک مغنی ، کارگر از حدود سه ماه پیش این کار آغاز شد و شخصاً به همراه آقای مویدی معاون فرماندار تفرش و برخی از دوستان از منطقه وسیع زیر زمینی که در میدان شهرداری سابق ، کوچه آهنگران در خیابان امام خمینی (ره ) در کوچه منتهی به مسجد جامع یک حلقه چاه شناسایی شد و از آنجا به این شهر زیر زمینی داخل شدیم. حدود 30متر به صورت خمیده جلوتر رفتیم و به یک سه راهی برخورد کردیم . متاسفانه در طول مسیر سه راهی به چاههای کوچکی برخورد که توسط افراد کنده کاری و پر شده بود .

در طول هر مسیر 2 جانپناه روبروی هم که 2 الی3 نفر می توانست در آنها بنشیند یا بایستد به چشم می خورد .

جلوتر که رفتیم متوجه شدیم این شهرک دارای سه طبقه بوده ، طبقه زیرین، وسط، فوقانی ،که در هرکدام از آنها جانپناه وجود داشت و حلقه چاههای به عمق 2 الی 3 متر که ظاهراً به عنوان تله برای به دام انداختن دشمن استفاده می شده است ، به چشم می خورد .

ظاهراً احساس می شد چاهی به عنوان چاه هوا که اکسیژن لازم زا به راههای مختلف هدایت می کرد ، وجود داشته که آثارش باقی است ولی متاسفانه با سنگ آهک یا ریزش چاههای فاضلاب منازل مسدود شده است.

از ورودی این چاه متوجه شدیم یک راه به طرف بازار کنونی که در اصل بازار زیر زمینی که دارای چهار راه به نام چهارطاق معروف است ، منتهی شده است . یک راه به طرف محله چاله استخر و یک راه به طرف شهرک مدرس که از شواهد پیداست این راهها به چاه دو قنات موجود در این محله ها برای تامین آب دسترسی داشته است . راه دیگری در جلوی مدرسه پر دل جلالی و در منزل مسکونی رضا جلالی یافت شد .

از این چاه که وارد شدیم شباهت زیادی به چاههای ذکر شده در بالا داشت و به احتمال قوی به چاههای قبلی متصل است . در اینجا نیز به صورت سه طبقه و همراه با جانپناه ، چاههای تله ،چاه به عنوان دستشویی دیده می شد .

چاه ورودی بعدی که یافتیم در منزل تاریخی میر شکرایی و در محله پایین که در سه طبقه وبه ارتفاع 170سانتی متر بوده است و شامل اتاق فکر ،دستشویی ، چاه تله ، اتاق نشیمن می باشد که بعد از پیاده روی حدود 400 متر توسط چاهها فاضلاب مسدود شده است .

طبق اظهارات افراد مسن بالاتر از 70 سال منطقه که خود شاهد چها راه بزرگ ، بازار بزرگ ،با ارتفاع بیشتر از 2 متر و عرض بیشتر از 2متر و دیوارهای پوشیده از ساروج همراه با طاقچه های متعدد و برای تامین روشنایی از پیل سوز به تعداد زیاد استفاده می شده است

با راهنمایی این افراد تاکنون 3 حلقه چاه جدید حفر شده که انشاء ا... با همراهی مردم خیر شهرستان برای تامین و پرداخت هزینه ها موفق به یافتن بازار اصلی که حتی در آن اتاقهای بزرگ به عنوان اتاق فکر ، تصمیم گیری نظامی ، چنانچه در نوش آباد مشاهده شد ، پیدا خواهد شد.و انشاء ا... به عنوان بزرگترین شهر زیر زمینی در دنیا به لطف خداو همراهی مسئولین و مردم به منطقه توریستی تبدیل خواهد شد.

خاطرات حاج سیاح در سفر به تفرش




میرزا محمد علی محلاتی ملقب به حاج سیاح متولد ۱۲۵۲ قمری/۱۸۳۶ میلادی، یک جهانگرد، و نخستین ایرانی است که رسما تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت.


خاطرات حاج سیاح در سفر به تفرش:
... تفرش به دو محله منقسم است . فم و ترخوران . بلد که همراه بود در ترخوران ما را برد به حسینه ایکه مخصوصا منزل برای غربا در آنجا ساخته اند , ایوان و حجراتی در کیه بود در یک حجره منزل کردم .

 معممی در جنب آن تعلیم اطفال میکرد کتری و استکانی اسباب چای حاضر نمود مشغول شدیم .در آن بین کسی به سراغ ما آمد معلوم شد گماشته میرزا علی رضا مستوفی است از طرف او آمده بود مرا به منزل او ببرد ,امتناع کردم . 

رفت خود میرزا علی رضا زحمت کشید آمد با هر اصرار که بود بعد از صرف چای مرا به منزل خود برد.چادری زده ست گفت: <<برای تعزیه داری است . >> اصرار داشت که مرا چند روز نگاه دارد ,قبول نکردم. حمام خوبی داشت در آنجا استحمام کردم و بگردش وسیاحت محله دیگر تفرش فم هم رفتم .بعضی عمارتهای عالی داشت که مال اشخاص معروف بود .
منجمله خانه میرزا اسدالله وزیر و پیشکار مالیه عراق بود که فعلا معزول و خانه نشین بود .تفرش جای سنگلاخی است و اشجار را خوب تربیت می کنند ,غله کم دارد. تمام اهل تفرش ذوقی بخواندن ومخصوصا بنوشتن دارند بطوریکه زارع و فلاح هم مشغول مشق خط است .
 آش یا حلیم جو خوبی در آنجا و آشتیان می پزند بسیار چیز خوبی است . میرزا علیرضا با گوشت غازی که تهیه کرده بود خیلی انسانیت کرد شرمنده شدم.

 


خوشنویسان تفرش




علی منظوری حقیقی - جنسیت: مرد
نام پدر: شاه اویس تفرشی
تولد و وفات: (۱۲۶۷ -۱۳۲۹) شمسی
محل تولد: ایران - مرکزی - تفرش
شهرت علمی و فرهنگی: خطاط و شاعر
از کودکی به آموختن خط پرداخت و در جوانی به خوشنویسی شهرت یافت و مورد توجه اولین استادخود ، سیدحسین خوشنویس باشی قرار گرفت. پس از مدتی به تهران آمد و مقیم شد و به کتابت و قطعه‌نویسی و فرمان‌نگاری پرداخت. در ۱۳۰۰ش ، کارمند ادارهٔ مجلس شد و در آنجا با عمادالکتاب آشنا گردید و شیوهٔ خود را به روش او - که خود پیرو میرزا رضای کلهر بود - گردانید. وی علاوه بر نستعلیق ، خط شکستهٔ تحریر را نیز خوش می‌نوشت و در کتیبه‌نویسی هم مهارت داشت. منظوری شعر می‌گفت و غزل‌های عارفانهٔ وی جمع‌آوری شده ولی به چاپ نرسیده است. از شاگردان او ، فرزندش ، عباس منظوری است.
آثار او: یکدوره رسم‌المشق به‌عنوان "نگارش منظوری" ، که سال‌ها در مدارس ایران مورد استفاده بود؛ یک نسخه "گلستان" سعدی و یک نسخه "رباعیات" خیام ، که به چاپ رسیده است؛ یک نسخه "بوستان" سعدی و "لیلی و مجنون" نظامی و منتخب "تفسیر منظوم" صفی علی‌شاه و جنگ‌های متعدد ...


ترجمه کتاب تاریخ ناپلئون مترجم: محمد رضا تبریزی
تاریخ ترجمه، ۱۲۵۲ هـ. ق.
این کتاب که از زبان فرانسه به انگلیس ترجمه شده بوده به دستور محمد شاه قاجار توسط مترجم از انگلیسی به فارسی برگردانده شده که در شرح وقایع و احوال ناپلئون و کشور فرانسه است و در صفحه ی ۷۷۵ وصیت نامه ی ناپلئون آمده اشت. مترجم یکی از پنج نفر شاگردانی است که عباس میرزا نایب السلطنه به انگلیس فرستاد و او در آنجا درس مهندسی خواند و در بین رجال به میرزا رضای مهندس باشی تبریزی مشهور است. او طرح ساختن دارالفنون را به امیرکبیر داد.
 
نویسنده از روی نسخه ی چاپی کتاب را رونویسی کرده.
ویس وفسی فرزند ابوالقاسم در سحرگاه روز چهارشنبه سوم شوال 1350 قمری برابر با 20 بهمن 1310 خورشیدی در تفرش پا به جهان گذاشت. دو ساله بود که به تهران عزیمت کرد. از هیجده سالگی درصدد آموختن خط برآمد و اولین تعلیم را از جد خود شادروان علی منظوری دریافت کرد. بعد از وفات مرحوم علی منظوری در سال 1329 خورشیدی از تعلیمات استاد سیدحسین میرخانی بهره‌‌مند گردید.
... آقای سجادی یکی از همشهریان وفسی گفت: «خوشبختانه تا کنون چندین مرتبه با استاد در تفرش دیدار کرده‌ام. وقتی برای اولین بار به دیدن ایشان رفتم از او در مورد وفسی بودن یا نبودنشان سئوال کردم که استاد در جواب گفتند که نام فامیلی من نشان می‌دهد که من اصالتا وفسی هستم. استاد همچنین گفتند که جد پدری بنده به همراه خانواده خود از وفس به تفرش مهاجرت کرده و در این شهر ساکن شدند... پدر بنده با خانواده منظوری وصلت نمود.... استاد همچنین در مورد پدرشان گفتند که او معرق کار خیلی ماهری بود و درب‌های چوبی "تکیه دولت" تهران از نمونه‌ کارهای برجسته‌ی او
می‌باشد.»
استاد اویس وفسی کار خوشنویسی در دو فیلم «ماه عسل» و «ناصرالدین شاه آكتور سینما» را بر عهده داشتند.

میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر نویس تاریخدان بزرگ ایران






بقعه میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر نویس تاریخدان بزرگ ایران:
درمحله استادیوم تفرش قبرستان قدیمی بنام سماق بنه وجود داشت که بواسطه گسترش شهردیگرتقریبا اثری ازآن نیست فقط در جنب ساختمان مدرسه شبانه روزی سابق بقعه ای بجای مانده است که مدفن عالم برجسته وجلیل القدر سید (میرعلام تفرشی)میباشدکه قدمت آن به قرن یازدهم هجری و اواخر دوران صفویه می رسد.
همچنین دراین بقعه اسماعیل خان لشکر نویس تفرشیصاحب کتاب نُخَبتُه التواریخ معروف به دبیر نیز مدفون میباشد وی استاد بی نظیر در تاریخ میباشد .

نخبته التواریخ تاریخ جامعی است در نظم و نثر که از آغازاسلام تا آخر سلطنت مظفر الدین شاه قاجار نگاشته شدهوگزارش ائمه و رجال و جلوس و وفات پادشاهان و ارتحالعلما و حوادث مهم و سوانح میباشد و برای هر یک مسلهتاریخی متناسب متین و شیوا تالیف شده است .

بقعه سید میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر تاریخدان بزرگ ایرانی به علت عدم رسیدگی در حال نابودی است.



داستان بنای شهر میلاجرد(میلاگرد)


 
 
میلاجرد شهری است در بخش میلاجرد شهرستان کمیجان استان مرکزی ایران.   طبق مطالعات انجام شده بر روی تپه‌های باستانی قلعه تپه میلاجرد تاریخچه این شهر به ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح یعنی دوره حکومت مادها در محدوده هگمتانه بر می‌گردد. قلعه تپه میلاجرد در مجاورت شهر میلاجرد و در ۱۱۰ کیلومتری شمال غربی اراک بر روی تلی بزرگ قرار گرفته که از سوی اهالی به «قلعه تپه میله گرد» که نام محلی شهر میلاجرد است، معروف است. حسن بن محمد قمی در کتاب تاریخ قم بانی این شهر را میلاد گرگین می‌داند که به امر شاه کیخسرو آن را بنا نهاده‌است. این آبادی یک بار در حمله مغول و بار دیگر در فتنه افغان ویران شده‌است. زبان مردم میلاجرد ترکی می‌باشد ولی پیش از آن به زبان تاتی که فارسی اصیل می‌باشد تکلم می‌کردند، که هنوز هم تعدادی از روستاهای منطقه مانند وفس، چهرقان، گورچان، به دلیل واقع شدن در منطقه کوهستانی و دور از دسترس بودن این زبان را حفظ کرده‌اند و با این زبان صحبت می‌کنند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه آورده ‌است که در زمان عدالت دارنده فره ایزدی، "کیخسرو" فرزند گرانمایه "سیاوش" از ولایت آذربایجان خبر رسید که گرازهای وحشی امان از دل مردم آن دیار گرفته و جان مردم را به خطر انداخته‌اند.

کیخسرو شاهزاده پهلوان "بیژن" را مامور بازگردانیدن امنیت به آذربایجان کرد تا گرازهای وحشی را از بین مردم دفع کند، اما چون بیژن جوانی بی تجربه بوده و راه آذربایجان را بلد نبوده، پهلوانی پیر و جهان دیده به نام "میلادگرگین" یا "گرگین‌میلاد" را راهنمای بیژن کرد و به آن دیار فرستاد. گرگین‌میلاد و بیژن پس از سرکوبی گرازها و امن نمودن شهر، به گشت و گذار در سرزمین ایران پرداختند و به اشتباه وارد سرزمین توران که پادشاهش دشمن ایرانیان بود شدند و بعد از شکارهای فراوان، بیژن را به دلیل خستگی خواب ربود و میلادگرگین در آن حوالی به گشت و گذار پرداخت.

در این احوال میلادگرگین متوجه حضور گروه بزرگی شد که در میان او و محلی که بیژن در خواب بود در حرکتند، دختران رامشگر از پیش و پس به نوازندگی و خوانندگی مشغول و سربازان به حراست ماه‌پاره‌ای در بالای تخت مشغول می‌باشند.

میلادگرگین بلافاصله رهبر گروه را شناخت، او منیژه دختر افراسیاب، پادشاه توران، دشمن خونی ایران و ایرانی بود. دیگر فرصتی برای بیدار کردن بیژن نبود، به ناچار به امید اینکه خوابگاه بیژن از گشت و گذار منیژه دور بماند و او بعداً خود را نجات دهد پا به فرار گذاشت، اما سربازان او را تا مرز ایران تعقیب کردند ولی او وارد خاک ایران شد.

اما منیژه از بالای تخت متوجه بیژن شده و از اطرافیان نام و نشان او را پرسید، و آنها نخست او را چوپانی بیابانگرد معرفی کردند، اما لباسهای فاخر و چهره زیبای بیژن نشان از شاهزاده بودن او داشت. پس منیژه دستور داد تا او را بیدار کنند تا اینکه علت حضورش در تنهایی صحرا را جویا شود. از قیافه او فهمیده بود که او تورانی نیست.

از سخنان و حرکات منیژه می‌شد فهمید که او در همان نگاه اول دلباخته جوان رشید و شاهزاده ایرانی شده، پس حسودان در گوش او زمزمه کردند که این شخص، دشمن شماست که اگر اجازه بدهید او را در خواب بکشیم، چون اگر بیدار شود کسی حریف او نیست، اما عشق منیژه جان بیژن را نجات داد، به دستور منیژه بیژن را در خواب طناب پیچ کردند و بی سر و صدا به قصر منیژه بردند.

بیژن هنگامی که بیدار شد میلادگرگین را صدا کرد، اما به جای او زیبارخی را در کنار خود یافت و خود را در قصری ناشناس. منیژه تمام ماجرا را برای بیژن تعریف کرد و بخصوص از عشق و علاقه خود سخن به میان آورد و بیژن هم به این عشق الهی جواب مثبت داد و دو دلداده در قصر منیژه همنشین گردیدند.

خبر به افراسیاب پدر منیژه رسید که چه نشسته‌ای که دخترت دشمنت را به قصر خویش آورده و در نهایت عشق و احترام، پذیرای اوست. افراسیاب منیژه را خواست و مورد عتاب قرار داد و سرزنشها نمود، اما دل منیژه چیز دیگری می‌گفت، اطرافیان افراسیاب به این حیله دست زدند که بیژن را چندی از چشم منیژه دور کنیم، شاید فراموش کند به همین جهت بیژن را در چاهی انداختند و سنگ بزرگی که منیژه نتواند تکان دهد بر سر چاه گذاشتند. اما منیژه به قدرت عشق با پنجه‌های لطیف تر از گل آنقدر زیر سنگ را کَند تا محل عبور هوایی را برای بیژن باز کرد و از همان جا آب و غذا برای او می‌فرستاد... در نهایت افراسیاب نتوانست این ننگ را تحمل کند و دستور داد که منیژه را نیز به همان چاه کنار بیژن انداختند.

اما خبر از این طرف که میلادگرگین بدون بیژن بازگشت و به دیدار کیخسرو آمد، وقتی از او درباره بیژن پرسیدند به حالت غمگین و گرفته، به دروغ گفت: هنگام جنگیدن با گرازها، گرازهای خشمگین زره بیژن را دریدند و تکه پاره اش کردند. با این خبر شوم دربار شاه پر از غم و اندوه و عزا شد و چندین روز به سر و سینه کوبیدند، اما کیخسرو دلش به زنده بودن بیژن گواهی داده بود و به همین خاطر جام جم را طلب کرد. وقتی جام را نگریست بیژن را داخل چاهی در توران زمین دید که دختری پرستاریش می‌کند پس مرد مردان رستم دستان را ماموریت داد که بیژن و پرستارش را بدون جنگ و خونریزی به ایران بیاورد.

تهمتن نیز با تنی چند از بازرگانان به توران رفته و هر دو را شبانه از چاه به در آورده و به ایران بازگشتند و برنامه به ازدواج دو شاهزاده ختم شد.

اما در ایران باستان، دروغ بزرگترین گناه محسوب می‌شد که سزای گوینده آن فقط مرگ بود و حکم مرگ میلادگرگین صادر شد، ولی با پا درمیانی پهلوان رستم دستان، که این دروغ باعث پیوند دو شاهزاده گردید و همین مسئله موجب آن خواهد شد که افراسیاب به خاطر دخترش منیژه شاید دست از کینه بردارد؛ پس به پاس خدمات چندین ساله میلادگرگین از کشتن او صرف نظر کنیم و اگر شاه عدالت پرور تحمل دیدن او را ندارند او را به جایی دور از پایتخت تبعید کنیم و چنین گردید که میلادگرگین از پایتخت که نزدیک دماوند بود به طرف جنوب تبعید شد و در بین راه از کنار دریاچه ساوه راهش را به طرف جنوب غربی ادامه داد و از طرف تفرش کنونی گذشت و کوههای وفس را پشت سر گذاشت و در کنار رودخانه قره‌چای سرزمینی آباد یافت و خیمه‌هایش را آنجا برپا کرد و رحل اقامت افکند. محل اقامت او و فرزندانش کم کم به روستایی تبدیل شد که کاروانیان آن را "میلادگرد" نام نهادند.

این روستا هر ساله به علت طغیان رودخانه قره‌چای، مقداری به طرف سراشیبی شرقی کشیده می‌شد و هر ساختمانی که از غرب روستا تخریب می‌شد به جای آن ساختمانی در طرف شرق که کمی بالاتر از سطح غربی بود بنا می‌گردید و این عمل هنوز هم ادامه دارد، اما میلادگرد به میلاگرد (نام ترکی هم اکنون) تغییر نام داد و بعد از ظهور اسلام و حکومت اعراب بر ایران، میلاگرد به "میلاجرد" تبدیل شد.
 
 
میلاجرد و حوالی آن به یقین از اوّلین سرزمینهای زندگی مادها بوده است.
میلادگرد از لحاظ لغوی : میلاگرد از دو واژۀ میلاد + گرد تشکیل شده ،
گرد یعنی آبادی و میلادگرد یعنی جایی که میلاد بنا کرد ، میلاد نام یکی ازپهلوانان ایران است که چون
 کیکاووس به مازندران رفت ایران را به او سپرد و پسرش گرگین نیز از پهلوانان است.
آقای دکتر پرویز ازکایی در کتاب «در گزین تا کاشان» چنین می نگارد :
که پساوند کِرد ، گِرد ،  جِرد ، غالباً در گویشهای مادی و پهلوی جبالی تداول داشته مانند دارابگرد ، دستجرد و ...
میلاجرد یکی از قدیمی ترین شهرهای مرکزی ایران است که یکی از سرداران ایرانی به نام میلادگرد
آن را بنا نهاد ، تاریخ قم بنای این شهر را به «میلادگرگین» نسبت داده و آنگونه که برمی آید شهری
بوده است بین اصفهان و همدان و ساوه که با این شهرها برابری می کرده.
صاحب کتاب «تاریخ قم» می فرماید :
بانی آن میلادگرگین این شهر را به امر کیخسرو بنا نهاد.
گویند چون کیخسرو به همدان فرود آمد غیر از همدان و ری شهری ندید پس ساوه و میلاجرد را
بنا کرد.(2)
و در شمارش رستاقهای اصفهان گوید :
مراد از رستاق شهر ساوه نیست که از کوره همدان است ، بلکه غیر آن است و الیوم شهریست که آن را میلاجرد می خوانند.(3)
صاحب کتاب «تاریخ قم» تاریخ بنای این شهر را اینگونه بیان می کند :
میلاد بن جرجین «میلادگرگین» میلاجرد را بنا کرده و آنچنان بود که : میلاد به آن موضع فرود آمد و
 در آن وقت رودخانه ای بوده است ، کیخسرو از او پرسید کجا فرود آمدی ؟
او به زبان پهلوی گفت : به لایی فرود آمدم ، یعنی به رودخانه ای وجای سیل فرود آمدم .
پس کیخسرو او را گفت که اینجا شهری بنا کن .
میلاد آن را بنا کرد و به نام خود نهاد.
میلادگرد بعدها به صورت میلاگرد با حذف دال میلاد و تبدیل «گاف» فارسی به «جیم» عربی تلفظ و
 در مکاتبات وارد شده است .
جناب حمدالله مستوفی مورخ قرن هفتم در کتاب «نزهة القلوب» صفحه 72 از میلاجرد نامی برده و آن را از قراء معظم ناحیت سوم همدان شمرده است .(4)
صاحب فرهنگ معین گوید :
اين شهر تاريخي در هجوم مغول و فتنه افغان مورد تاخت و تاز و تخريب قرار گرفته و مجدداً بازسازي شده است ، خرابه هاي آبادي قديم و آثار برج و بارو و علائم خندق اطراف آن هنوز باقيست.(5) این تپه از آثار باستانی با عظمت منطقه به شمار می رود و در هیچ نقطه ای از منطقه چنین تپۀ بزرگی دیده نشده و هرگاه قسمتی از این محل حفاری شده آثاری از جمله سفالهای شکسته وسکه های قدیمی یافت شده است .
در سال 1382 هجری شمسی با اعزام اکیپی پژوهشی از طرف میراث فرهنگی استان مرکزی دراطراف این تپه به گمانه زنی و تحقیق پرداخته و نتیجتاً به سه هزار سال پیش نسبت داده شده است وهمچنین در این حفاری یک سیستم سفالی آب و فاضلاب نیز کشف شد . از دیگر آثار باستانی شهر میلاجرد در قسمت شرقی شهر در بین کوه ساری داغ است که در اطراف
چشمه ای به نام ایدلی قرار دارد و به طوری که شایع است مسکن گبرها «آتش پرستها» بوده است .
در خلال سالهای 1226 هجری قمری تا سال 1231 هجری قمری یوسف خان گرجی «سپهدار»
بانی اراک فعلی از طرف فتحعلی شاه قاجار مأموریت می یابد تا در این حدود شهری را بنا کند و بدین مناسبت ابتدا در نظر می گیرد که میلاجرد را با داشتن سابقۀ تاریخی و موقعیّت جغرافیایی مناسب شهر نماید لذا باغی به مساحت شش هکتار احداث می نماید که این باغ هم اکنون نیز باغی است و به باغ سپهدار معروف است و بین کشاورزان تقسیم گردیده است و انگور آن در سر تا سر استان مرکزی بی نظیر است.   
  سپهدار در آن زمان خیابانها و کوچه های میلاجرد را طبق اصول شهرسازی درآورده و میادین و خیابانهایی مستقیم احداث می نماید ، معلوم نیست که به چه جهت از ادامه کار و اتمام این طرح
منصرف گشته و با مقداری فاصله شهر اراک فعلی را که هیچ سابقه ای در گذشته نداشته را بنا
می نماید و آن همه سابقۀ شهر میلاجرد را نادیده می گیرد .
ناصرالدّین شاه در کتاب «سفرنامۀ عراق عجم» می نویسد :
وقتی به رودخانه شراه رسیدیم و از پل گذشتیم قریۀ میلاجرد در سمت چپ از دور پیدا بود وNمی گفتند هزار خانوار جمعیّت دارد و ده بسیار معتبری است .(6)
کهنسالان میلاجرد حمله روسها به میلاجرد را در دهۀ 1290 شمسی به خاطر دارند . در سال
 1316 هجری شمسی شهر باسابقه و تاریخی میلاجرد جزء بخش وفس قرار گرفت و لذا چندان به عمران و آبادی آن پرداخته نشد .
ميلاجرد در كنار رودخانه شراه واقع است و در اطراف آن خرابه هاي زيادي واقع است كه دليل بر عظمت سابق آن است ، دست هر حفاري در آنجا رفته تهي برنگشته و ار آثار گذشتگان پاره اي چيزهاي ذيقيمت يافته اند .(7)
لازم به ذکر است بخشداری منطقه در سال 1316 شمسی برای بار اوّل به میلاجرد داده شد ولی
متأسفانه بنا به عللی به وفس انتقال یافت .
در سالهای قبل شهر دارای چهار برج و دروازه ورودی بوده است طبق تقسیمات کشوری و سیاسی شهرداری و بخشداری میلاجرد متأسفانه با سالها تأخیر به ترتیب در سالهای 1379 و 1382 هجری
شمسی افتتاح گردیدند .
1-فرهنگ معين ج 1 ص 2071                                        2-تاريخ قم ص 84-85
3-تاريخ قم ص 57                                                       4-نزهة القلوب ص 72
5-فرهنگ معين ج 1 ص 2077                                        6-سفرنامه عراق عجم ص 169
7-تاريخ اراك ج
 

۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه

بقعه میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر نویس

بقعه میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر نویس تاریخدان بزرگ ایران:

درمحله استادیوم تفرش قبرستان قدیمی بنام سماق بنه وجود داشت که بواسطه گسترش شهردیگرتقریبا اثری ازآن نیست فقط در جنب ساختمان مدرسه شبانه روزی سابق بقعه ای بجای مانده است که مدفن عالم برجسته وجلیل القدر سید (میرعلام تفرشی)میباشدکه قدمت آن به قرن یازدهم هجری و اواخر دوران صفویه می رسد.
همچنین دراین بقعه اسماعیل خان لشکر نویس تفرشیصاحب کتاب نُخَبتُه التواریخ معروف به دبیر نیز مدفون میباشد وی استاد بی نظیر در تاریخ میباشد .

نخبته التواریخ تاریخ جامعی است در نظم و نثر که از آغازاسلام تا آخر سلطنت مظفر الدین شاه قاجار نگاشته شدهوگزارش ائمه و رجال و جلوس و وفات پادشاهان و ارتحالعلما و حوادث مهم و سوانح میباشد و برای هر یک مسلهتاریخی متناسب متین و شیوا تالیف شده است .

بقعه سید میرعلام تفرشی و اسماعیل خان لشکر تاریخدان بزرگ ایرانی به علت عدم رسیدگی در حال نابودی است.

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

مسجد ششناو - تفرش












۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

ژاله عالمتاج قائم مقامی!



ژاله عالمتاج قائم مقامی!
در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یک قرن پیش از این می‌زیسته است. 

٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا!
بسیار کم می‌شناسندش.

آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمی‌آورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت.
از کجا و از کدامین روزنهای همه به هراسناکی‌ها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود

باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن
کهنه شد افسانه‌ات ای آدم! آخر گوش کن داستانی تازه می‌خواند تو را حوای من
گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ست زانچه در آیینه بیند دیده بینای من

اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی می‌د، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر!
کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود.

این دختررا به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند ویا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:
تاج عالم گر منم بی‌گفتگوی خاک عالم بر سر عالم کنی

چه کسی باور می کند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!
ای ذخیره کامرانی‌های مرد چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟ 

جان سپاری باشد این یا زیستن؟

و یا باز در جای دیگر:
مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهر است مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
آن که زن را بیرضای او به زور و زر خرید هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است

عالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ....هر آنچه که باقیمانده است ....توسط ایشان د
ر سال 1345 به چاپ رسیده است.

یک سوال....
آیا او را می‌شناختید؟
و یا حتی اسمش را شنیده بودید.؟
برای اکثر ما شعری که احساس زن بودن در آن آشکارا آمده باشد از فروغ فرخزاد است ولی در حقیقت ژاله قائم مقام پیش کسوت این ابداع در شعر فارسی بوده است.
روانش شاد باد


از کتاب سخنوران نامی معاصر ایران - نويسنده: برقعی، محمد باقر
موضوعات:مجموعه ها ؛ سرگذشتنامه ها - ناشر: نشر خرم
محل و سال نشر: قم ؛ ۱۳۷۳


۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

روستاي خانك




چهار طاقی نام یک بنای به جا مونده از خانک کهنه است که به خاطر نوع معماری زیبایی که داشته رو کوهپایه به یادگار گذاشته ،سوی این بنا به سمت باغ‌هایی که در پایین کوه شکل گرفتند که در نوع خودش منظره زیبایی داره ،
البته می گن قبرستان خانک کهنه همین حوالی بوده که هنوز جای دقیقش رو نمی دانم،شاید هم این بناهای به جا مانده نوعی مقبره برای گذشتگان بوده.


مردمان زحمت کش روستاي ما در اين فصل سال مشغول چه کار هايي هستند و چطوري امرار معاش مي کنند.

يکي از فعاليت مردم اينه که حالا کم و زياد هر محصولي رو که دارن به طرق متفاوت به بازار و به دست مصرف کننده مي رسونند و کار خانم ها هم اينه که اونايي که هنوز گردوهاشونو پوست نکندن يا به زبون خود مردم ده پاتلک نکردن،يه جوري با اين کار وقت خودشونو مي گذرونند.

اما يه کاري که مردها انجام ميدن، بريدن چوب هاي خشک درختان و سوزوندن آنها و تبديلشون به زغال که اين کار با کندن چاههاي حدودا 5-6 متري و پوشوندن روي آن با گل و خاک که هميشه از قديم هم رايج بوده انجام مي شه.

فقط قشنگي اين کار اينه که يه دفعه اين همه چوب با هم ديدن يه منظره ي قشنگي مي سازه اما جاي تاسف بارش اينه که ،اين همه چوب که با زحمت و به اصطلاح با گذاشتن عمر مردم ساخته شده چرا نبايد بيشتر از اين ها عمر کنه .

اينم يه عکس زيبا از اين کار...
چند سال پیش تو یکی از این مراسم های شب نشینی شب عید و این جور برنامه ها بودیم که یکی از مهمون هایی که اومده بود خونه بابابزرگ من،از بابا بزرگ من خواست که داستان آل آروادو یا همون به فارسی زن جن رو برامون تعریف کنه که با اسرار زیاد و تفره رفتن بابا بزرگ،در آخر برامون داستان رو تعریف کرد...
چشتون روز بد نبینه اون سال عید ،خانک سیل اومده بود و از اون جایی که شب ها یه سکوت قشنگی همه جا رو فرا می گرفت،این صدای سیل ، سکوت رو به طور خشن تر یا بهتر بگم که با موضوع داستان بخونه،به طور وحشتناکی می شکست .خلاصه داستان شروع شد و ما کاملا گوش می کردیم...
مشت حمدالله بابا بزرگمو می گم می گفت:من وقتی تو آسیاب کار می کردم گاهی اوقات مجبور بودم که شب ها بمونم اونجا،بعد این جن ها می اومدند و منو با صدای وحشتناکی صدا میزدند ."مشت حمدالله - مشت حمدالله"بیا عروسی ما و شروع می کردن به ساز و دهل زدن و منم از ترسم جرات این که از آسیاب بیام بیرون و نداشتم ...
از قضا روزی یواش یواش داشت هوا تاریک می شد که راه افتادم بیام ده که همین که نزدیک سه راهی رضابه شدم یه دفعه دیدم که یه جن قد بلند پاشو از این ور دیوار گلی باغی گذاشت اون طرف و رفت تو باغ و اون جور که بابابزرگم میگفت این جن ها که از اسمشون هم معلومه زن ودند و چشمای به سمت پاین کشیده شده ای داشتند و قد بلند ...
خلاصه اون شب ما از ترس هر طرفی می رفتیم گمان می کردیم که الان آل آروادو می آد و الان ما هم از ترس پس می افتادیم.
این موضوع ذهنمو خیلی مشغول کرد و منو فرستاد به دنبال پرس و جو از اهالی ده.از چند نفر دیگه هم پرسیدم ،اوناهم تایید کردند و یکی شون هم می گفت حتی یک از این بچه هاشونو ،ما وقتی که می اومدند ده این جوری بگم بهتره چرخی بزنند با ریختن کمی قیر روی پالون الاغ گرفتیم ...
حالا جالب این جاست اون زمان قیر رو از کجا اوورده بودن بماند و ما هم فرض می کنیم یه چیزی شبیه چسب.
اما من نتیجه ای که واسه خودم گرفتم این بود که شاید قدیما چون نوری نبوده و با یک چراغ فتیله ای دستی که تکون تکون می خورده تو دستش ونو مسیرش ونو پیدا می کردن شاید از سایه های خودشون و ترکیب اون با صدای طبیعت، آل اروادوی فرضی هم به وجود اومده باشه.
------------
این گزارش تصویری مربوط می شه به برف و باد بی سابقه ای که روز دهم فروردین تو خانک شروع شده بود که ازجمله خسارتی که وارد کرد می توان به برق رفتگی به مدت دو روز،قطعی تلفن ها به مدت دو روز،یخ زدگی لوله های آب ،افتادن درخت ها،خراب شدن جاده به دلیل سیل ،ریزش سقف بعضی از خونه های چوبی خیلی قدیمی و ... نام برد.

نقل از
روستاي خانك
خانك بهشت گمشده


پنجشنبه 1385/08/04
تفرش
تفرش یکی از شهرستانهای استان مرکزی است. معدن مس ایران. سرزمین گردو و بادام .مدفن دکتر حسابی .
شهری کوهستانی با آب و هوای سرد کوهستان پر از دار و درخت که هر فصلش طبیعتی زایدالوصف را همراه دارد.
پاییز هزار رنگ با درختان بلند سرو و بید و چنار و زمینی که پر از برگ های زرد و نارنجی گردو است. کوچه های باریک و صمیمی. خانه های قدیمی با درهای چوبی جوی های پر از آب زلال نم نم باران سکوت حاکم بر شهر و...
بازار کوچک مسگر ها که از گرانی مس دیگر صدای تق تق چکش پرده گوش هیچ کس را تکان نمی دهد.
مزار ابوالعلی از دوره ایلخانی در این شهر به چشم می خورد که نشان از قدمت آن دارد.
روستاهای اطراف تفرش مکان جالبی است برای مردم شناسی. جاهایی که هنوز دست بشر به آن نرسیده و از پلیدی های شهری به دور است و مردم زلال و صاف در کنار هم بدور از دغدغه های شهری زندگی می کنند.
خانک روستایی که حتی رنگ گل خانه های آن طراوت باران را یاد آور می شود. مردمی که از کنار هرکدام می گذری از سر لطف در خانه شان را برایت باز می کنند و نان محلی و توت و بادام است از آنها برای سوغات هدیه می گیری.
در این روستا خانه ای برفراز خانه های دیگر قرار دارد که چون قلعه ها اتاقک نگهبانی دارد که نمای آن با آجر به طرح گلیم محلی مزین شده و داخل این ساختمان پیرزن و پیرمردی زیبا رو سکونت داشتند که به ما اجازه دادند از داخل خانه اشان دیدن کنیم . اتاقک این برج از سه طرف در و پنجره داشت و هرکس که در آن اتاق می نشست خیلی راحت تمام ده را زیر پای خود داشت علاوه بر آن آسمان و درخت و پرواز پرنده ها را هم از دست نمی داد.
سفر به تفرش و لذت از این طبیعت زیبا را از دست ندهید.

مشاهیر تفرش


خاندان قائم مقامی نسب خود را به سلطان سید احمد میرسانند. 
سلطان سید احمد در نیمهٔ اول قرن چهارم در فرار از حکومت عباسیان به تفرش هجرت کرد و در هزاوه درگذشت. مزار او در ساروق زیارتگاه مردم منطقه فراهان است. سه تن از اجداد آنها به ترتیب در دستگاه شاه صفی، شاه عباس و شاه سلیمان صفوی به شغل حساس مُهرداری مشغول بودند. اولین شخصیت معروف این خاندان میرزا عیسی قائم مقام (متوفی 1237ق) است. او علاوه بر منصب وزارت در دربار قاجار، از مایه علمی برخوردار بود. این خاندان به خاطر انتساب به میرزا عیسی، به خاندان قائم مقامی مشهور است.
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی : نام پدر: میرزا عیسی وزیر قائم مقام اول
تخلص: ثنائی
تولد و وفات: (۱۱۹۳ -۱۲۵۱) قمری
پدر وی از رجال سیاسی و از مفاخر علمی و ادبی ایران بود که مدتی مقام وزارت و قائم مقامی را به عهده داشت. میرزا ابوالقاسم پس از فوت پدر به منصب قائم مقامی رسید و در دربار عباس میرزا نایب‌السلطنه مصدر کارهای بزرگی شد. او پس از وفات فتحعلی‌شاه ، محمدشاه او را مستقر کرد و خود اقدام به سرکوب شورش‌ها و آرام کردن اوضاع نمود. قائم مقام در زمینه‌های ادبی نیز صاحب استعداد بود و به سرودن شعر می‌پرداخت. سبک نثر فارسی که همچنان عجیبی راه تقهقر و انحطاط می‌پیمود از اوایل قاجاریه تغییر پیدا کرد و اول کسی که در این دوره به احیاء آن پرداخت مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بود که نثر را فصیح و روان می‌نوشت و می‌توان گفت بعد از سعدی کسی به‌خوبی او ننوشته است.

میرزا محمد تقی‌خان فراهانی - امیرکبیر






منشات قائم مقام فراهانی

میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی وزیر محمدشاه قاجاراست که به دستور هموبه قتل رسید.وی درنثرنویسی سبکی تازه داردومنشآت اومعروف است.اوباتکیه برذوق وفضل خودمسائل عصرخودرابازبان واصطلاحات رایج دردوره‌ی خوددربافتی ادبی به سبگ گلستان سعدی ارائه کردونثراو بسیارشیرین وآمیخته به شعروضرب المثل های مردمی وعربی های لطیف است.عبارت کوتاه وجاندارداردکه بعضاموزون است ومسجع است،مخصوصا استفاده ازمصطلحات مردمی به نثراووجهه ای پویاوزنده داده است ودریک کلام قائم مقام سعدی عصرخوداست

این کاغذ(نامه)را معلوم نیست به چه کسی نوشته

ناگفته پیداست که نامه عاشقانه است

مهربان من دیشب که به خانه آمدم خانه راصحن گلزار وکلبه راطبله عطاردیدم کسی که مایه‌ی نازومحرم رازبودگفت قاصدوقت ظهرکاغذی سربه مهر آورده که سربست به طاق ایوان است وگلدسته باغ رضوان

باکمال شعف وشوق

مهرازسرنامه برگرفتم

گوئی که سرگلابدان است

ندانستم نامه خط شماست،یا نافه مشک خطا،نگارخانه چین است یانگارخانه عنبرین

دل میبردآن خط نگارین

گوئی خط روی دلستان است

پرسشی ازحالم کرده بودی ازحال مبتلای فراق که جسمش اینجا وجان درعراق است،چه میپرسی تانه تصورکنی که بی توصبورم بخداکه بی آن جان ِعزیزشهرتبریزبرای من تب خیزاست بلکه ازملک آذربایجان آذرها به جان دارم.ازجان وعمر بی آن جان بیزارم

گفت معشوقی به عاشق کی فتی

توبه غربت دیده ای بس شهرها

پس کدامین شهرازآنها خوشتراست

گفت آن شهری که دروی دلبراست

بلی فرقت یاران وتفریق میان جسم وجان بازیچه نیست.درددوری هست تاب صبوری نیست رنج حرمان موجوداست راه درمان مسدود

یارب توبه فضل خویش باری

زین ورطه هولناک برهانم

همین بهترکه چاره این بلااز حضرت جل وعلاخواهم تابه فضل خدائی رسم جدائی ازمیان برافتدوبخت بیداروروزدیدارباردیگرروزی شودمنشات قائم مقام فراهانی

میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی  درنثرنویسی سبکی تازه داردومنشآت اومعروف است.اوباتکیه برذوق وفضل خودمسائل عصرخودرابازبان واصطلاحات رایج دردوره‌ی خوددربافتی ادبی به سبگ گلستان سعدی ارائه کردونثراو بسیارشیرین وآمیخته به شعروضرب المثل های مردمی وعربی های لطیف است.عبارت کوتاه وجاندارداردکه بعضاموزون است ومسجع است،مخصوصا استفاده ازمصطلحات مردمی به نثراووجهه ای پویاوزنده داده است ودریک کلام قائم مقام سعدی عصرخوداست

این کاغذ(نامه)را معلوم نیست به چه کسی نوشته - احتما لا به همسرش

ناگفته پیداست که نامه عاشقانه است

مهربان من دیشب که به خانه آمدم خانه راصحن گلزار وکلبه راطبله عطاردیدم کسی که مایه‌ی نازومحرم رازبودگفت قاصدوقت ظهرکاغذی سربه مهر آورده که سربست به طاق ایوان است وگلدسته باغ رضوان

باکمال شعف وشوق

مهرازسرنامه برگرفتم

گوئی که سرگلابدان است

ندانستم نامه خط شماست،یا نافه مشک خطا،نگارخانه چین است یانگارخانه عنبرین

دل میبردآن خط نگارین

گوئی خط روی دلستان است

پرسشی ازحالم کرده بودی ازحال مبتلای فراق که جسمش اینجا وجان درعراق است،چه میپرسی تانه تصورکنی که بی توصبورم بخداکه بی آن جان ِعزیزشهرتبریزبرای من تب خیزاست بلکه ازملک آذربایجان آذرها به جان دارم.ازجان وعمر بی آن جان بیزارم

گفت معشوقی به عاشق کی فتی

توبه غربت دیده ای بس شهرها

پس کدامین شهرازآنها خوشتراست

گفت آن شهری که دروی دلبراست

بلی فرقت یاران وتفریق میان جسم وجان بازیچه نیست.درددوری هست تاب صبوری نیست رنج حرمان موجوداست راه درمان مسدود

یارب توبه فضل خویش باری

زین ورطه هولناک برهانم

همین بهترکه چاره این بلااز حضرت جل وعلاخواهم تابه فضل خدائی رسم جدائی ازمیان برافتدوبخت بیداروروزدیدارباردیگرروزی شود







علی منظوری حقیقی  - جنسیت: مرد
نام پدر: شاه اویس تفرشی
تولد و وفات: (۱۲۶۷ -۱۳۲۹) شمسی
محل تولد: ایران - مرکزی - تفرش
شهرت علمی و فرهنگی: خطاط و شاعر
از کودکی به آموختن خط پرداخت و در جوانی به خوشنویسی شهرت یافت و مورد توجه اولین استادخود ، سیدحسین خوشنویس باشی قرار گرفت. پس از مدتی به تهران آمد و مقیم شد و به کتابت و قطعه‌نویسی و فرمان‌نگاری پرداخت. در ۱۳۰۰ش ، کارمند ادارهٔ مجلس شد و در آنجا با عمادالکتاب آشنا گردید و شیوهٔ خود را به روش او - که خود پیرو میرزا رضای کلهر بود - گردانید. وی علاوه بر نستعلیق ، خط شکستهٔ تحریر را نیز خوش می‌نوشت و در کتیبه‌نویسی هم مهارت داشت. منظوری شعر می‌گفت و غزل‌های عارفانهٔ وی جمع‌آوری شده ولی به چاپ نرسیده است. از شاگردان او ، فرزندش ، عباس منظوری است.
 آثار او: یکدوره رسم‌المشق به‌عنوان "نگارش منظوری" ، که سال‌ها در مدارس ایران مورد استفاده بود؛ یک نسخه "گلستان" سعدی و یک نسخه "رباعیات" خیام ، که به چاپ رسیده است؛ یک نسخه "بوستان" سعدی و "لیلی و مجنون" نظامی و منتخب "تفسیر منظوم" صفی علی‌شاه و جنگ‌های متعدد ...علی منظوری حقیقی - جنسیت: مرد
نام پدر: شاه اویس تفرشی
تولد و وفات: (۱۲۶۷ -۱۳۲۹) شمسی
محل تولد: ایران - مرکزی - تفرش
شهرت علمی و فرهنگی: خطاط و شاعر
از کودکی به آموختن خط پرداخت و در جوانی به خوشنویسی شهرت یافت و مورد توجه اولین استادخود ، سیدحسین خوشنویس باشی قرار گرفت. پس از مدتی به تهران آمد و مقیم شد و به کتابت و قطعه‌نویسی و فرمان‌نگاری پرداخت. در ۱۳۰۰ش ، کارمند ادارهٔ مجلس شد و در آنجا با عمادالکتاب آشنا گردید و شیوهٔ خود را به روش او - که خود پیرو میرزا رضای کلهر بود - گردانید. وی علاوه بر نستعلیق ، خط شکستهٔ تحریر را نیز خوش می‌نوشت و در کتیبه‌نویسی هم مهارت داشت. منظوری شعر می‌گفت و غزل‌های عارفانهٔ وی جمع‌آوری شده ولی به چاپ نرسیده است. از شاگردان او ، فرزندش ، عباس منظوری است.
آثار او: یکدوره رسم‌المشق به‌عنوان "نگارش منظوری" ، که سال‌ها در مدارس ایران مورد استفاده بود؛ یک نسخه "گلستان" سعدی و یک نسخه "رباعیات" خیام ، که به چاپ رسیده است؛ یک نسخه "بوستان" سعدی و "لیلی و مجنون" نظامی و منتخب "تفسیر منظوم" صفی علی‌شاه و جنگ‌های متعدد ...





عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
میرزا هدایت‌الله وزیردفتر (حدود ۱۲۳۴ هجری قمری-صفر ۱۳۱۰ هجری قمری) از رجال دورهٔ ناصرالدین شاه و پدر سیاستمدار و نخست وزیر معروف ایرانی، محمد مصدق
میرزا هدایت‌الله فرزند میرزا حسین آشتیانی و از خاندان مستوفیان آشتیان بود. او در حوالی سال ۱۲۳۴ هـ.ق متولد شد. چون پدرش در جوانی خودکشی کرد، تحت سرپرستی عموی خود، میرزا حسن آشتیانی (مستوفی‌الممالک دوره محمدشاه قاجار) و فرزند میرزا محسن آشتیانی رشد یافت و پس از مدتی با دختر وی ازدواج کرد. در زمان صدارت امیرکبیر مامور تعدیل مالیات صائین قلعه شد و این ماموریت را به خوبی انجام داد. از سال ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۹ هـ.ق سمت وزارت لشکر (ریاست دارایی ارتش) داشت و در سال ۱۲۹۰ هـ.ق به وزارت دفتر (ریاست دارایی) منصوب شد.
 





عکسها:
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏- میرزا هدایت‌الله وزیردفتر
- نوشاتل، سوئیس، ۱۹۱۰. از چپ به راست: عباس نیکبخت، ضیاءاشرف مصدق، ابوالحسن دیبا، محمد مصدق، غلامحسین مصدق، عزت‌الله بیات، احمد مصدق
- وصیت نامه میرزا هدایت الله وزیر دفتر

**میرزا محسن آشتیانی جد اعلای خاندان آشتیانی و از ایل بختیاری می‌باشد.
او از مالکین و فئودال‌های بزرگ آشتیان بود و تعداد املاک رقبات او در آن منطقه از دویست پارچه آبادی بیشتر بود.
در زمان نادر شاه در آن منطقه حکومتی نیمه مستقل داشت و با شکوه و جلال فراوان زندگی می‌کرد.

وی به کریم‌خان زند هنگامی که مغضوب نادرشاه شد، پناه داد و جان او را حفظ کرد و کریم خان پس از آن‌که به سلطنت رسید در برابر محبت‌های گذشته، سه فرزند او را به‌نام‌های میرزا کاظم، میرزا هاشم و میرزا آقاسی، مقامات مهم درباری بخشید.





 عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏
پس از وفات کریم‌خان فرزندانش به دلیل حُسن خدمت در دربارِ قاجار باقی مانند و تا اواخر دورهٔ قاجار، بیشتر نوادگان میرزا محسن مناصب مهم دیوانی داشتند و اغلب از مستوفیان بزرگ بودند.

پنج تن از نوادگان او، به نخست‌وزیری ایران رسیدند که عبارتنداز:

حسن مستوفی
محمد مصدق
احمد متین دفتری
حسن وثوق
احمد قوام

خاندان‌های آشتیانی، مستوفی‌الممالکی، متین‌دفتر، میکده، وثوق، قوام، شکوه، دادور، فرهاد، فرهادمعتمد و مقتدر از نوادگان میرزا محسن هستند.

عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏






خانه میرزا هدایت الله پدر دکتر مصدق در آشتیان













محمدصادق ادیب‌الممالک فراهانی، ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه.

او در روز ۱۴ محرم سال ۱۲۷۷ (مطابق با ۱۱ مرداد ماه سال ۱۲۳۹ خورشیدی) در روستای 
گازران فراهان به‌دنیا آمد. پدرش حاجی میرزا حسین، برادرزاده قائم مقام فراهانی بود.

یکی از معروفترین اشعار او:
برخیز شتربانا بربند کجاوه   کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه   وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه   در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه‌ام آتشکده پارس نمودار
...
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%85%D8%A7%D9%84%DA%A9_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8Cمحمدصادق ادیب‌الممالک فراهانی، ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه.

او در روز ۱۴ محرم سال ۱۲۷۷ (مطابق با ۱۱ مرداد ماه سال ۱۲۳۹ خورشیدی) در روستای
گازران فراهان به‌دنیا آمد. پدرش حاجی میرزا حسین، برادرزاده قائم مقام فراهانی بود.

یکی از معروفترین اشعار او:
برخیز شتربانا بربند کجاوه کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه‌ام آتشکده پارس نمودار
...
 




سیما بینا در شهرستان خوسف از توابع بیرجند از استان خراسان جنوبی به دنیا آمد. 
پدر او احمد بینا از اهالی تفرش و استاد موسیقی سنتی ایرانی بود. 
از همان کودکی و از سن ۹ سالگی خوانندگی را در رادیو ایران آغاز کرد. او ردیف موسیقی ایرانی و تکنیک‌های آوازی را نزد اساتید بزرگی چون موسی‌خان معروفی و نصرالله زرین‌پنجه فرا گرفت. بعد از فارغ‌التخصیل شدن از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته ی نقاشی در سال ۱۳۴۹ تحصیل دانش موسیقی ایرانی و ردیف را نزد معلم یگانهٔ آواز، استاد عبدالله دوامی ادامه داد. او بعد از سال۱۳۵۷ در کنار تدریس موسیقی کلاسیک ایرانی و آواز به تحقیق و جمع‌آوری ترانه‌های محلی ایرانی و بازنویسی آهنگ‌های مردمی و روستائی، به‌خصوص موسیقی‌های محلی زادگاهش، خراسان پرداخته‌است. او نخستین زنی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ کلاس تعلیم آواز دایر کرد. او همچنین نخستین زنی بود که در تالار وحدت کنسرت برگزار کرد. از سال ۱۹۹۳ میلادی تا به امروز به جشنواره‌های جهانی دعوت شده و موسیقی مردمی ایران رابه گوش جهانیان رسانده‌است.




دکتر فریدون میرهادی و میراث ماندگارش برای ونکوور و ایران
فریدون میرهادی - برادر خانم توران میرهادی - از مادری غیر ایرانی و پدری تفرشی متولد شده و در عنفوان جوانی نیز وطن را ترک کرده بود اما دلبستگی و وابستگیش به ایران را تا پایان عمر کنار نگذاشت. او در نهایت با راه اندازی سخنرانی سالانه ایرانشناسی و حمایت مادی و معنوی از آن، یادگاری ارزشمند از خود باقی گذاشت.

شاید اغراق نباشد اگر که دکتر فریدون میرهادی را از اولین ایرانیان مقیم ونکوور بدانیم. او از پدری ایرانی به نام سید فضل الله که ریشه و تبار تفرشی داشت و مادری آلمانی به نام گرتا دیتریش در شمیران به دنیا آمد. این خانواده روی هم پنج فرزند دختر و پسر داشتند. پدرش دانش آموختهٔ مهندسی مکانیک ماشین آلات و راه و ساختمان از آلمان بود و در پروژهٔ ساختمان و راه اندازی راه آهن سرتاسری ایران نقش برجسته ای داشت. مادرش گرتا که دانش آموختهٔ آموزش هنر از دانشگاه مونیخ بود، به نقاشی و مجسمه سازی میپرداخت.
فریدون پس از آنکه یک سال در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران درس خواند، تصمیم گرفت که برخلاف میل پدرش برای ادامه تحصیل به برلین برود. او در بحبوبه جنگ جهانی دوم به زادگاه مادریاش رفت اما در نهایت با شعله ور شدن بیشتر آتش جنگ به وین رفت و دوره پزشکی عمومی اش را در این شهر به پایان رساند.

او در سال ۱۹۴۷ به ایران برگشت و خدمت سربازیاش را در آذربایجان گذراند. چندی بعد فریدون با وجود آن که دیگر پزشک حاذقی بود به انگلستان رفت تا در رشته کودکان تخصص بگیرد. او در بیمارستان اورموند بزرگ لندن با کاترین که از کانادا آمده بود همکلاس شد و بعد هم با او ازدواج کرد.

کاترین و فریدون سپس به کانادا آمدند و ابتدا دو سالی در لندن انتاریو ساکن شدند و در نهایت در سال ۱۹۵۳ به ونکوور مهاجرت کردند. وقتی این زوج پزشک به ونکوور پا گذاشتند تنها شش متخصص دیگر کودکان در این شهر وجود داشت و اولین دوره دانشجویان پزشکی دانشگاه یو بی سی نیز هنوز فارغ التحصیل نشده بودند.
پس از مدتی فریدون مطبش در خیابان گرانویل را افتتاح کرد؛ مطبی که چهل و دو سال بعد را در آن به طبابت پرداخت و خیلی از میانسالان قدیمی ونکوور هنوز آن را به یاد دارند. او در کنار کار کلینیکی به تدریس هم اشتغال داشت و در نهایت با درجه پروفسوری از دانشگاه یو بی سی بازنشسته شد.
در نهایت با حمایتهای مادی ومعنوی کاترین و فریدون، تحقیقات ایرانشناسی در دانشگاه سایمون فریزر بنا نهاده شد. دکتر میرهادی پیش از فوت در سال ۲۰۰۵ شاهد به بارنشستن زحماتش بود و سه سخنرانی سالانه را نیز میزبانی کرد. روحش شاد
!





 توران میرهادی (خمارلو) (۱۳۰۶-)
توران میرهادی، از پدری ایرانی به نام سید فضل‌الله که ریشه و تبار تفرشی داشت و مادری آلمانی به نام گرتا دیتریش در شمیران به دنیا آمد. توران چهارمین فرزند این خانواده بود که روی هم پنج فرزند دختر و پسر داشتند. پدرش که دانش آموختهٔ مهندسی مکانیک ماشین‌آلات و راه و ساختمان از آلمان بود،‌ یکی از تکنوکرات‌های برجستهٔ ایران در دورهٔ رضا شاه به شمار می رفت و در پروژهٔ ساختمان و راه‌اندازی راه آهن سرتاسری ایران مورد اعتماد شاه بود. مادرش گرتا که دانش‌آموختهٔ آموزش هنر از دانشگاه مونیخ بود، نقاشی و مجسمه‌ساز می کرد. 

او پس از مدتی زندگی در ایران، افزون بر خانه‌داری در هنرستان کمال الملک به کار پرداخت و به هنرجویان مبانی هنر و مجسمه‌سازی آموزش می‌داد. توران میرهادی از هنگام کودکی با دو فرهنگ آلمانی و ایرانی زیست و بزرگ شد.
او استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص آموزش و پرورش یکی از شخصیت‌های برجستهٔ فرهنگی است که بیش از شصت سال در گسترهٔ آموزش و پرورش، فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان کوشیده و در این روند یکی از چهره‌های تاثیرگذار سدهٔ کنونی ایران بوده است. در این راه او به همراه همسر و همراهش محسن خمارلو به مدت ۲۵ سال مجتمع آموزشی تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را از از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاه‌های تجربی و الگووارهٔ ایران بود که هدف‌ها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی می‌شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

حسابی، محمود

پروفسور دکتر سیدمحمود حسابی در سال 1281 از پدر و مادری تفرشی در تهران متولد شد. چهار سال از دوران کودکی را در تهران سپری نموده بود که همراه خانواده عازم شامات شد. در 7 سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت، با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه کشیش های فرانسوی آغاز کرد و همزمان، توسط مادر فداکار، متدین و فاضله خود تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفت، او قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشت. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی، منشات قائم مقام اشراف داشت. پس از ورود به دوره متوسطه، جنگ جهانی اول آغاز شد و به علت تعطیل شدن مدارس فرانسوی، پس از دو سال، برای ادامه تحصیل به کالج آمریکایی بیروت رفت و سپس در سن 17 سالگی موفق به اخذ لیسانس ادبیات گردید. در 19 سالگی لیسانس بیولوژی گرفته و سپس موفق به اخذ مدرک مهندسی راه و ساختمان شد و با نقشه کشی و راه سازی، به امرار معاش خانواده کمک کرد.
به خاطر قدردانی از زحمات وی شرکت راهسازی فرانسوی که در آن مشغول به کار بود، ایشان را برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام کرد و در سال 1924 به دانشکده برق «اکول سوپریور دو الکتریسته» پاریس وارد و در سال 1925 فارغ التحصیل شد. همزمان با تحصیل در رشته معدن در راه آهن برقی فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت سار مشغول خدمت شد. سپس به خاطر روحیه علمی که داشت، تحقیقات خود را در دانشگاه سوربن در رشته فیزیک دنبال کرد و در سال 1927 میلادی در سن 25 سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را با رساله «حساسیت سلول های فتوالکتریک» با درجه عالی دریافت کرد. وی با موسیقی ایرانی و موسیقی کلاسیک غربی به خوبی آشناو در نواختن پیانو و ویولون تبحر داشت. در چند رشته ورزشی کسب موفقیت نمود. دکتر حسابی در طول عمر خود مصدر مشاغل و خدمات علمی و فرهنگی متعددی بود که چند نمونه از آن به این شرح است
1- تاسیس مدرسه مهندسی وزارت راه و تدریس در آنجا
2- نقشه برداری و رسم اولین نقشه مدرن راه ساحلی سراسری میان بنادر خلیج فارس
3- تاسیس دارالمعلمین عالی و تدریس در آن
4- ساخت اولین رادیو در کشور
5- تاسیس دانشسرای عالی و تدریس در آنجا
6- ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی در ایران
7- نصب و راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران
8- تعیین ساعات ایران
9- تاسیس بیمارستان خصوصی گوهرشاد
10- تدوین قانون و پیشنهاد تاسیس دانشگاه تهران و دانشکده فنی مهندسی
11- تاسیس دانشکده علوم و ریاست آن از سال 1321 تا 1327 و از 1330 تا 1336 و تدریس در گروه فیزیک آن دانشگاه تا آخرین روزهای حیات
12- تاسیس مرکز عدسی سازی، دیدگانی، اپتیک کاربردی در دانشکده علوم دانشگاه تهران
13- ماموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس در دولت دکتر مصدق و اولین رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران
14- وزیر فرهنگ در دولت مصدق
15- پایه گذاری مدارس عشایری و تاسیس اولین مدرسه عشایری ایران
16- مخالفت با طرح قرارداد کنسرسیوم و کاپیتولاسیون در مجلس
17- تدوین قانون استاندارد و تاسیس موسسه استاندارد ایران
18- پایه گذاری موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران
19- استاد ممتاز دانشگاه تهران
20- پایه گذاری مرکز تحقیقات راکتور اتمی دانشگاه تهران و تاسیس سازمان انرژی اتمی ایران
21- موسس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان ایران
دکتر حسابی به چهار زبان زنده دنیا فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشته و همچنین به زبان های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی و ایتالیایی اشراف داشت. در زمینه تحقیق علمی 25 مقاله، رساله و کتاب از او به چاپ رسید. تئوری «بی نهایت بودن ذرات» او در میان فیزیکدانان جهان شناخته شده است. نشان «کوماندور دولالژیون دونور» بزرگترین نشان علمی کشور فرانسه به ایشان اهدا گردیده است. حسابی، تنها شاگرد ایرانی پروفسور انشتاین بوده و در طول زندگی با دانشمندان طراز اول جهانی نظیر پروفسور انشتاین، شهرودینگر، بورن، فرمی، دایرک، بوهر و ادبایی چون: آندره ژید، برتراند راسل تبادل نظر داشت. او از سوی جامعه علمی جهانی به عنوان مرد اول علمی جهان در سال 1990 م برگزیده شد و در کنگره 60 سال فیزیک ایران به عنوان پدر فیزیک ایران ملقب گردید. دکتر حسابی در 12 شهریور 1371 در بیمارستان دانشگاه ژنو بدرود حیات گفت. مقبره او بنا به خواسته خودش در زادگاه خانوادگی ایشان در شهر تفرش قرار دارد.

 

 

 

دکتر ابولقاسم بهرامی

دکتر ابولقاسم بهرامی پدر میکروب شناسی ایران در سال 1272 شمسی متولد گردید. ایشان فرزند دکتر ابولحسن خان و برادر دکتر مهدی بهرامی باستان شناس است. تحصیلات ابتدایی را در تهران و متوسطه را در دار الفنون فرا گرفت و رشته پزشکی را در دار الفنون تکمیل کرد و در همان مدرسه و مدرسه دارالمعلمین مرکز به آموزش پرداخت. در سال 1300 شمسی پس ازتاسیس انستیتو پاستور به ریاست دکتر منار با نظر ایشان به معاونت برگزیده شد و در سال 1307 به کفالت آنجا رسید و ضمنا به ریاست بنگاه دفع آفات نباتی و حیوانی را نیز عهده دار شد. در سال 1318 به ریاست کل صحیه (وزارت بهداشت) نایل آمد و چون به میکروب شناسی و باکتری شناسی علاقمند بود دوباره به انستیتو پاستور برگشت و فعالیت های تحقیقاتی و علمی خود را در آنجا ادامه داد و در سال 1329 درگذشت.

سحاب تفرشی، عباس

وی در شهرستان تفرش متولد شد و در مدت 75 سال عمر پربار خود آثار بسیار ارزنده ای از خود بر جای گذاشته و تا کنون نوآوری ها و بدعت هایی نیز در زمینه جغرافیا داشته است.
وی پیش کسوت تاریخ تحول کارتوگرافی در ایران است و تنها بازمانده نسل کارتوگرافان قدیمی در جهان است که صاحب سبک هستند.
وی در علم جغرافیا، سبکی منحصر به فرد دارد. یکی از مشخصات بارز نقشه های وی، استفاده از تصاویر مختلفی است که به صورتی هنرمندانه با قلم هاشور ترسیم شده است.
همچنین حاشیه نقشه های استاد در هیاتی موزون با دستان هنرمند خویش به هنر تذهیب ایرانی مزین شده است.
استاد سحاب در زمینه دانش جغرافیا نوآوری هایی دارد که در نوع خود بسیار ارزنده و نفیس است و عامل مهمی در اعتلای سطح دانش جغرافیا به شمار می رود.
از جمله این موارد ساخت کره جغرافیایی است. استاد سحاب در مورد ساختن کره می گوید
«هنگامی که به کشورهای اروپایی سفر می کردم و پشت شیشه مغازه ها، کره جغرافیایی را می دیدم بسیار ناراحت می شدم که چرا ما چنین چیزی نساخته ایم، تا اینکه در سال 1334 با موسسه ای مکاتبه کردم و گفتند اگر متن کره را تهیه کنید، آن را برای شما تهیه می کنیم و در نهایت هزار شماره از آن را درست کردند، اما من پول پیش پرداخت را نداشتم به همین دلیل با یکی از دوستانم که رئیس بانک ملی ایران در میدان ژاله سابق بود مساله را مطرح کردم و او گفت: خانه ات را گرو بگذار تا بانک پول لازم را به تو بپردازد. که حتی روزنامه ها نیز در آن زمان نوشتند که : خانه ای گرو رفت و نخستین کره جغرافیایی تهیه شد».
استاد همچنین نخستین نقشه جغرافیایی جهان اسلام را در سال 1360 و نخستین کره جغرافیایی آن را در سال 1362 تهیه کرده است. وی همچنین نخستین نمایشگاه کتب، نقشه ها و اطلس های جغرافیایی را در ایران در سال 1339 در دانش سرای تهران برپا کرد.
استاد هم اکنون در سن 75 سالگی با ارزش به نام «موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب» داشت که نخستین موسسه جغرافیایی و کاتوگرافی در ایران است و هم اکنون در ردیف موسساتی مانند «بارتولومو» در انگلستان و «ونشو» در آلمان فعالیت می کند.
این موسسه به گفته استاد با 27 ریال سرمایه اولیه شروع به کار کرد و اکنون فرزندان استاد به راهنمایی پدر دانشمندشان در زمینه پیشرفت کارتوگرافی و دانش جغرافیایی ایران فعالیت می کند.
موسسه سحاب علاوه بر چاپ نقشه، اطلس و تولید کره به چاپ کتاب های جغرافیایی، سفرنامه ها، ترجمه و تکثیر نسخه های منحصر آثار فرهنگی و جغرافیایی می پردازد.
این موسسه یکی از مهمترین کتابخانه های جغرافیایی کشور است که در آن صدها اطلس کوچک و بزرگ به زبان های مختلف و هزارها کتاب، مجله و نقشه جغرافیایی وجود دارد و منبع مهمی برای تحقیقات جغرافیایی است.
موسسه سحاب با 65 مرکز علمی جغرافیایی جهان، روابط متقابل علمی و مبادله نقشه دارد و عامل توزیع آثار بسیاری از موسسات کاتوگرافی جهان در دنیاست و این موسسات نیز نماینده فروش و توزیع آثار موسسه سحاب در کشورهای خود هستند.
استاد سحاب هم اکنون 700 قطعه اثر قلمی و ترسیمی دارد که در موسسه سحاب موجود است. از تالیفات وی در زمینه جغرافیا می توان از اطلس خلیج فارس و اطلس افغانستان نام برد.
استاد سرپرستی تهیه نقشه های دوره های تاریخی ایران را که نوزده دوره تاریخ است برعهده داشت. او همچنین با کمک فرزندانش اطلسی به نام «اطلس شصت سال کارتوگرافی» که تمام آثار نفیس و خطی استاد را که به قلم خودش ترسیم کرده است و شامل نقشه تمام نقاط ایران، نقشه جهان، قاره ها، کشورهای هم جوار و نقشه دوران های مختلف تاریخی ایران و نقشه های تخصصی دیگر است، تهیه کرد.

حاتمی، علی

علی حاتمی فرزند حسن حاتمی تفرشی در سال 1323 متولد شد و پس از پایان تحصیلات در دانشکده هنرهای دراماتیک در رشته تئاتر فارغ التحصیل شد. حاتمی از دوران نوجوانی به تئاتر و ادبیات نمایشی علاقمند بود و نخستین فعالیت های جدی او نوشتن نمایشنامه بود.
طلسم حریر و ماهیگیر، شهر نارنج و ترنج حسن کچل و... از اولین متن های حاتمی بود که نام او را زبانگرد محافل تئاتر کرد. این نمایشنامه ها توسط کارگردانان بلند آوازه ای چون «عباس جوانمرد» و «داوود رشیدی» اجرای صحنه ای شده بود و اغلب نیز مورد استقبال قرار گرفته بود.
حاتمی از همان ابتدا رویکرد به فرهنگ ملی داشت و مضامین آثار خود را از میان قصه های کهن و یا وقایع تاریخی برمی گزیند و در طلب ایجاد تئاتری با هویت ایرانی بود.
حاتمی همچنین نگرش را در فیلم های سینمایی خود نیز پی گرفت و در تمام دوران فیلمسازی به این اصل وفادار ماند. حاتمی در سال های نخست دهه چهل چند فیلمنامه برای تلویزیون نوشت و با ساختن فیلم های کوتاهی چون حماسه عشقی شب جمعه و تعدادی فیلم تبلیغاتی سینما را در عمل آزمود و با تکنیک های آن آشنا شد.
در سال 1348 نمایشنامه حسن کچل به کارگردانی داود رشیدی در تالار سنگالج مورد استقبال کم نظیر مردم قرار گرفت. حاتمی در اندک زمانی به سوگلی تهیه کنندگان سینمای ایران بدل گشت. حالا تهیه کنندگان با اعتماد کامل سرمایه خود را در اختیار حاتمی می گذاشتند.
فیلم های بعدی بابا شمل (1350)، قلندر (1351) موفقیتی به دست نیاوردند. «حاجی واشنگتن» که یکی از بهترین فیلم های حاتمی است درزمان خود اکران نشد و سالها بعد که به نمایش درآمد چندان جلب توجه نکرد.
«کمال الملک» به موقع اکران شد و در دوره ای که اغلب فیلم های ایرانی دچار یکنواختی در مضمون و اجرا بودند و به صورت خامدستانه ای از شعارهای سیاسی روز تبعیت می کردند، به سهم خود هوای تازه ای در سینمای ایران پدید آورد. آخرین فیلم های سینمایی «مادر» و دلشدگان بود.
پس از آن حاتمی گرفتار بیماری سرطان شد و فیلم سینمایی جهان پهلوان تختی را که بسیار به ساختن آن امید بسته بود نتوانست به پایان برساند.

دوامی، عبدالله

عبدالله دوامی در سال 1270 در روستای «طا» از توابع تفرش دیده به جهان گشود، عبدالله دوران کودکی را در این ده سپری کرد و تحصیلات ابتدایی را نزد تنی چند از ملاهای ده فراگرفت. وی پس از چندی به تهران آمد و در مدرسه تربیت نام نویسی کرد و در این مدرسه با رکن الدین خان مختاری همکلاس بود. وی شبی در منزل شخصی به نام مجدالممالک می خواند که مورد قبول علی خان نایب السلطنه قرار می گیرد و او دوامی را تشویق می کند که نزد وی آواز را کار کند و اوین مشق خود را که دستگاه شور بود نزد علی خان اغاز می کند که اولین استاد وی همین شخص می باشد. دوامی پس از چندی نزد استادان: آقامیرزا حسینقلی، حسین خان کمانچه کش، درویش خان، ملک الذاکرین و آقا میرزا عبدالله رفت و بسیاری نیاموخته ها را از آنان آموخت و خود شد استاد عبدالله خان دوامی.
دوامی قبل از انقلاب مشروطیت برای شناساندن موسیقی اصیل و سنتی ایران و برای حفظ و حراست و اشاعه آن قرار شد که به اتفاق اقبال السلطان، باقر خان و مشیر همایون شهردار برای ضبط صفحه به برلن بروند ولی به واسطه جنگ جهانی اول وقفه ای دراین مسافرت پیش آمد که جای آن به تفلیس و قفقاز رفتند. استاد دوامی مدت هفت سال در اداره پست کارکرد و پس از این مدت به وزارت دارایی منتقل و تا پایان دوران بازنشستگی در این وزارتخانه مشغول کار بود. وی از فروردین ماه 1334 ش همکاری خود را با سازمان رادیو و تلویزیون وقت و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران شروع کرد. از شاگردان خوب استاد شاپور حاتمی، پرویز مشکاتیان، داریوش طلایی و... هستند و استادانی چون: نوعلی خان برومند و حاج آقا محمد مجرد ایرانی نزد او تصانیف آموختند. استاد در 20 دیماه 1359 دار فانی را وداع گفت.
مصاحبه ای که تا کنون چاپ نشده و مربوط به خاطره استاد با عارف قزوینی است
در قزوین یک شخص بود به نام نایب الصدر که از ملاکین قزوین بود و عارف قزوینی در منزل او بود و با او دوست بود ایشان عارف را به تهران آورد که مولوی سرش بود عارف هم چون مولوی سرش بود معروف شد به عارف. یکی از خصوصیات عارف این بود که در تمام عمرش هیچوقت منزل نداشت خودش بود و لباس تنش. تا اینکه سیدضیاء صدر اعظم شد و با عارف دوست بود و خانه سپهسالار را به عارف بخشید. عارف خندید و گفت من سالها خانه نداشتم حالا هم که داشته باشم منزل سپه سالار را داشته باشم؟ قبول نکرد. وقتی که ما حرکت می کردیم به طرف تفلیس عارف شب قبل آمد به منزل من و به من گفت که تصنیف شوشتر را در صحنه پر کن.
چون عارف اهل سیاست بود این تصنیف در آن روزها سیاسی بود درویش خان قبول نکرد که اجرا شود. من گفتم که خواهش می کنم این را قبول کنید چون عارف زیاد سفارش کرده است. هر چه اصرار کردیم درویش خان گفت نه. ولی من در موقع ضبط وقتی که آواز تمام شد یک مرتبه تصنیف را خواندم درویش خان زد به سیم و تار، پوست تار را پاره کرد و بعد رفت.

سحاب تفرشی، ابوالقاسم

ابوالقاسم سحاب تفرشی فرزند محمدزمان در روز جمعه 15 رجب 1304 ه. ق مطابق با 20 فروردین 1266 ش در شهرستان تفرش محله عبدکان فم دیده به جهان گشود. او دوران کودکی خود را در کانون گرم و مهربان خانواده طی طریق کرد. تا آنکه آثار هوش و ذکاوت فطری از همان اوان در چهره اش مشهود شد. جهت فراگیری علوم و فنون زمانه آماده تربیت شدو تعلیمات مقدماتی خود را با ورود به مکتب خانه های قدیم آغاز کرد وی در این باره می نویسد: «مکتب قدیمه یا مکانی که بنده را در آنجا تعلیمات مقدماتی فارسی به زحمت میسر و فراهم شد و قریب سه سال تمام در آنجا اتلاف وقت نمودم عبارت بود از یک باب اتاق تاریک و باریک در حیاطی کم وسعت. در این مکتب عده ای بالغ بر هفتاد هشتاد نفر متعلم از شش ساله و کمتر الی شانزده ساله و بیشتر در اطراف بر روی کف اتاق نشسته و فرش آن عبارت از قطعات کهنه و پلاس هایی بود که زیاده مندس بوده و به واسطه تنگی فضا به طوری در مضیقه بودند که مجال نفس کشیدن برای شاگردان نبود... ».
سحاب پس از ورود به مکتب علاوه بر آموختن عم جز، نصاب الصبیان، جامع المقدمات و کتب دیگر در گوشه کنار با مطالعه کتاب های متفرقه، مطالب آنها را به خاطر سپرده و بر معلومات خویش می افزود. پس از فراغت از جامع المقدمات به خواندن سیوطی، شرح جامی، تهذیب المنطق، حاشیه ملاعبدالله و مطول مشغول گردید. به علاوه، اوقات دیگرز خود را با مطالعه و آموختن کتب مختلف احادیث و اخبار و اعتقادات شیخ طوسی و... تنظیم می کرد. به نحوی که از بیهوده گذراندن ایام به شدت پرهیز داشته و روز به روز بر خرمن معرفت و دانش اندوزی خود می افزود.
استاد سحاب دارای ذوق و قریحه شعر بود و به سرودن اشعار ژرف و عمیق علاقه وافر داشت و اشعار مذهبی از خود به یادگار گذاشته است.
وی در اسفند سال 1323 در سن 19 سالگی به تهران رفت و ضمن ملاقات به اشراق السلطنه از محضر وی بهره برد و به ادامه تحصیل پرداخت. در این دوران او هنر خوشنویسی را فراگرفت و تحت تاثیر همن آموزش ها ضمن جمع آوری قسمتی از اشعار و غزلیات اشراق السلطنه شرح حال وی را نیز در کتاب تاریخ تفرش، تدوین کرد.
استاد از زمان آشنایی با میرزا اسماعیل خان دبیر تفرشی و تحت تاثیر آموزش ها و رهنمودهای وی به نوشتن آثار و تالیفات خویش همت گماشت. همزمان با برخورداری از تشویق های دبیر تفرشی به تکمیل و تنظیم یافته های شعری و نثری خویش اقدام کرد و در پی آن نیز، بسیاری از اشعار فارسی و عربی خود را در نشریات مختلف به چاپ رساند. مقارن همین ایام بود که وی علاوه بر مشارکت در تدوین و تنظیم «دیوان دبیر تفرشی» به استانساخ کتاب «نخبه التواریخ» مشارالیه پرداخته و از 21 مرداد 1313 به پاکنویسی و آماده نمودن آن جهت چاپ و نشر اقدام کرد.
آثار منتشر شده: 1- زندگانی حضرت سیدالشهداء حسین بن علی(ع) در 2 جلد
2- زندگانی امام علی بن موسی الرضا(ع)
3- زندگانی امام جعفر صادق(ع)
4- زندگانی امام جواد (ع)
5- زندگانی حضرات عسکرین و تاریخچه سامرا
6- زندگانی شاه عباس کبیر
7- زندگانی امام موسی بن جعفر(ع)
8- تاریخ مدرسه عالی سپهسالار
9- هنر اسلامی
10- جلد هفتم مفاتح الاعلام
از استاد 20 اثر دیگر آماده چاپ وجود دارد. وی نیز آثاری را بدین شرح ترجمه و به چاپ رسانده است
1- ترجمه تاریخ قرآن اثر علامه ابوعبدالله زنجانی، 2- ترجمه اسرار حج و تاریخ و جغرافیای مکه، 3- ترجمه رساله حی بن یقظان، 4- ترجمه رساله السقیفه، 5- ترجمه رساله بیداری امت در اثبات رجعت، 6- تاریخ نقاشی در ایران، 7- ترجمه رساله الثقلان، 8- ترجمه احوال و آثار ابن سینا، 9- خلق و اخلاق غزالی، 10- ترجمه هزار حدیث نبوی، 11- ترجمه منهاج النجاه فیض کاشانی و 8 اثر دیگر در لغت، تاریخ، جغرافیا و اخلاق. ابوالقاسم سحاب در 21 دی 1335 ه. ش بدرود حیات گفت و در آستانه مقدس حضرت معصومه(س) مدفون گشت.

 

فرخ‌زاد، فروغ

فروغ فرخزاد در تهران به سال 1313 از پدر و مادری تفرشی متولد شد. تحصیلات ابتدایی و دوره دبیرستان را به سر برد و سپس در هنرستان کمال الملک به آموختن نقاشی پرداخت. زندگی زناشویی که پسری از او به یادگار ماند چندان طولی نکشید و از شوهرش جدا شد و تا پایان عمر کوتاهش مجرد زیست.
فروغ به کار سینما و تهیه فیلم – بویژه فیلم های مستند- دلبستگی داشت و در این راه با گلستان همکاری می کرد و چند فیلم را خود کارگردانی کرد که از موفقیت بسیاری برخوردار شد و جایزه ای بین المللی کسب کرد. چند سفر به اروپا کرد و در سال 1345، هنگامی که خود مشغول رانندگی بود، در تصادف اتومبیل درگذشت.
فروغ از سال 1333 به چاپ شعرهای خود پرداخت، سپس در سال 1334 مجموعه ای از شعرهایش را با نام «اسیر» چاپ و منتشر کرد. در دنبال این مجموعه، ‌مجموعه «دیوار» را در سال 1336 و «عصیان» را در سال 1337 منتشر کرد. آخرین مجموعه شعرش «تولدی دیگر» بود که در سال 1343 انتشار یافت.
شعر فروغ در هردو مرحله زندگی اش با نوعی تازگی همراه بود. در مجموعه های قبل از «تولدی دیگر» شعرش از نظر محتوی – که در آن به بیان صریح احساسات زنانه پرداخته بود وبرای بسیاری از مردم آن روزگار قابل تحمل نبود- و در مجموعه تولدی دیگر و شعرهای پس از آن شیوه بیان هنری و اسلوب سخن سرایی و تاملات شاعراته تازگی و لطافت خاص دارد همواره مورد توجه خوانندگان قرار گرفته است و او را در اسلوب خاص خودش باید شاعری ممتاز و یگانه به شمار آورد.
رپا براهنی در کتاب طلا در مس درباره او می گوید
«خانم فروغ فرخزاد در سه کتاب اسیر، دیوار و عصیان بیشتر هوس های زنانه را به نظم می کشد ولی تولدی دیگر به سوی ایجاد تصاویر زنانه از زندگی خصوصی و اوضاع محیط خود گراییده است و به عنوان شاعر با تولدی دیگر متولد می شود.
... فرزخزاد هرگز مقدمه نمی چیند و به ندرت نتیجه می گیرد. او شعرش را از وسط شروع می کند و گویی در وسط های همان حالت نیز آن را تمام می کند.
تصاویر او به طرزی ابلهانه مبالغه آمیز نیستند، نه زیاده از حد شفاف هستند تا معمولی به نظر آیند و نه زیاد از اندازه مبهم تا درک نشده بنمایند. تصاویر او با تجربیات عاطفی هستند که می توانند به صورت تجربیات عمومی درآیند و یا تجربیاتی هستند با خصوصیات عمومی که موقتاً به او تعلق یافته اند.
فرخزاد از کلمه شروع نمی کند از شیئی شروع می کند و می کوشد تا اشیاء را به وسیله کلمات خود بیان کند. فروغ چنان نیرویی در عواطف صمیمی و ساده و عمیق خود دارد که نسل های جدید بعد هرگز از تاثیرش گریز و گریزی نخواهد داشت».
دکتر غلامحسین یوسفی دربار او در چشمه روشن می گوید
«فروغ با استفاده آزادنه از کلمات و ترکیبات مورد نیاز در شعر خویشتن، و بیش از آن با تصویرهایی که پدید آورده توانسته است بخصوص برخی مظاهر خشن و ناهموار زندگانی مردم را در شعرش نمایش دهد. بدین سبب واژگان شعری او اگر از کلمات کهن با مصطلحات فصحای پیشین کم بهره است از این سو باور شده و وسعت تعبیر پیدا کرده است». 


 

 

 


دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی، (۱۱ دی ۱۲۸۸ در رشت - ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن) از سرایندگان شعر نو به فارسی است.

پدرش، سید مهدی میرفخرایی زادهٔ تفرش و مدتی فرماندار قم و سبزوار بود. مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشتهٔ فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و در رشتهٔ طب به دریافت درجهٔ دکترا نایل گردید. پس از آن در لندن اقامت گزید و دیگر به ایران نیامد. گلچین از نوجوانی به شاعری پرداخت و کم‌کم اشعارش مورد توجه قرار گرفت و برای اولین بار در ۱۳۰۷ ش در مجلهٔ "ارمغان" و بعدها در مجله‌های "روزگار نو"، "فروغ" و مجله سخن انتشار یافت. شعر "باران" او یکی از معروفترین شعرهایی است که قسمت‌هایی از آن در کتابهای کودکان به چاپ رسید.
 

باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
مى خورد بر بام خانه.
من به پشت شيشه تنها
ايستاده
در گذرها،
رودها را اوفتاده.
شاد و خرم
يک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند اين سو و ان سو.
می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی ...

 


دکتر مظاهر مصفا فرزند اسماعیل مصفا و پدر علی مصفا در سال ۱۳۱۱ در اراک در خانواده‌ای با فرهنگ از اهالی تفرش به دنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش می‌گذشت، خانواده‌اش به قم نقل مکان کردند. پدر وی در اداره «سجل-احوال» (سازمان ثبت احوال) کار می‌کرد. مصفا دوران تحصیلات اولیهٔ خود را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کردو سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشته ادبیات مشغول شد. و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجه دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تاییدیه بدیع‌الزمان فروزانفر به پایان‌نامه وی تحت عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکترای خود را اخذ نماید.
بعد از دفاع از پایان نامه اش(سیر تحول قصیده در شعر فارسی)با معلمی در دانشسرای عالی آغاز به کار کرد. در حال تدریس سمت های اداری و آموزشی را پذیرفت. از جمله دبیری دبیرستان های تهران، دبیری و ریاست فرهنگ قم، ریاست انتشارات و مدیریت مجله ی آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز پس از انتقالش به شیراز، ریاست دبیرخانه ی مرکزی دانشگاه شیراز، مدیریت انتشارات نگاه شیراز. به تهران بازگشت و در دانشگاه تهران استاد تمام وقت و مدیر گروه دانشکده ی ادبیات شد. در آبان ماه 1384 با ناسپاسی مسئولان بازنشسته اعلام شد و با آزرده خاطری از دانشگاه تهران رفت. مدتی استاد تمام وقت دوره های دکتری دانشگاه آزاد بود، اما اکنون خلوت گزینی و سرکشی به زادگاهش، تفرش، را بر کار ترجیح می دهد.

برادر بزرگ‌تر وی ابوالفضل مصفا و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی آهنگساز معروف) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند.
او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد ادبیات دانشگاه تهران) دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر) ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد که از آن جمله‌اند: علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی)، کیمیا مصفا (عروس دکتر [[سید جعفر شهیدی])، گلزار مصفا و امیر اسماعیل مصفا دارای مدرک دکتری فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف (تخصص در زمینه تئوری ریسمان).

مظاهر مصفا یکی از قصیده‌سرایان ایرانی بعد از ملک الشعرای بهار (محمدتقی بهار) است. قصیدهٔ «هیچ» او یکی از شعرهای اوست:
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز و تن از تبار هیچ
من آمده‌ام به بوی علی، به سوی علی، به کوی علی
رخ ازهمه سوی تافته‌ام، شتافته‌ام به سوی علی
دردا که آفتاب مروت به خون نشست
فریاد ای فتی که فتوت به خون نشست
دوشینه به میخانه شدم از تو چه پنهان
مست از دو سه پیمانه شدم از تو چه پنهان
تلخ است روزگار من و روزگار تلخ
امسال ما گذشت چو پیرار و پار تلخ
ز پا فتاده‌ای ای نخل سایه گستر من
به خون نشسته‌ای ای آفتاب کشور من
آن دست که بنوشت هجای تو شکستم
آن خامه که بنگاشت جفای تو شکستم


سایر مشاهیر


1- آقا گلخنی تفرشی

در تذکره « روز روشن » می خوانیم : گلخنی تفرش همشیره زاد شهید قمی است و ناسخ « شمع انجمن »او را گلخن بدون یای نسبت نوشته و وی از ارباب علم و فضل بود و عمر به رندی و هزل و مزاح می گذرانید و با شاه و گدا و فقرا و اغنیا گفتگو به خوش طبعی کرده و کسی از مزاحش آزرده نشدی.

2- آقا صادق تفرشی

دنبلی در نگارستان دارا ازا و با عنوان « از قدمای معاصرین » و « فاضل کامل » یاد می کند و می نویسد او معلم رضا قلی میرزا پسر نادر شاه افشار بود. طبعی روان و ذوقی سیلم داشته و در قالب مثنوی و غزل شعر می سروده است.

3- تائب تفرشی ( قصی )

اسمش فخرالدین و تخلصش تائب نصر ابادی درباره اونوشته است « فخرا نام داشته، بدهند رفته و با ملافرح ا. . مشاعره داشته گویا در آنجا فوت شد ازاین شاعر نیز ابیاتی پراکنده بر جای مانده است که گواه باریکه خیالی اوست.

4- داعی تفرشی

مولانا میرمحمد مومن متخلص به داعی از شعرای نیمه دوم قرن 11 و نیمه اول قرن 12 هجری است واز شعرای معاصر شاه سلیمان صفوی ( 1077 – 1106 ) وشاه سلطان حسین ( 1106-1125 )، شاه طهماسب دوم ( 1135 –1145 ) و نادرشاه افشار ( 1148 –1160) به شمار می رود. وفات وی را در سال 1155 و در سن 90 سالگی دانسته اند اما در کتاب سفینه المحمود وفات او 1167 ذکر شده است.

5- دانش تفرشی

صاحب حدیقه الشعرا درباره اوچنین نگاشته است : اسمش میرزا هادی و از سادات عالی در جات تفرش است. در انشا قادر و در استیفا ماهر در حکومت حاجی محمد ولی میرزا به یزدرفته به انشا و استیفا مشغول شد. بعد از عزل اجباری شاهزاده که از طهران به حکومت خود برگشت و عبدالرضا خان یا نمی شده راهش نداد و اموال اون ضبط کرده و عیالش را برهنه بیرون کرد دانش در آنجا ماند و متاهل شد.

6- دبیر تفرشی

صاحب حدیقه الشعرا درباره او چنین آورده است : اسمش میرزا عنایت ا... . و پدرش میرزا هدایت است که از مستوفیان آقا محمد شاه قاجار بوده و خود دبیر ومنشی خوبی بوده و از این جهت دبیر تخلص نموده چند هم وزارت شاهزاده احمد علی میرزای خاقان را نمود و از خاتمه مالش اطلاعی حاصل نشده است.

7- ذره تفرشی

در تذکره حدیقه الشعرا درباره او می خوانیم : اسمش میرزا عبدالغنی و اصلش از تفرش قم و در آذربایجان مشغول خدمت نایب السلطنه و از ملتزمین مجلس مرحوم قائم مقام بوده خالی از مراتب علم و کمال و خط و ربط هم نبوده شعر هم می گفته است.

8- رفیقی تفرشی

از شاعران قرن 13 می باشد. هر چند زیاد در دریای شعر غوطه ور نبوده اما ابیاتی محکم از او به جای مانده و در نگارستان دارا چنین معرفی شده است. اسمش میرزا محمد علی از طبقه سادات رفیع الررجات طباطبائی تفرشی من اعمال قم است. اغلب اوقات و اکثر عمران در دارالسلطنه اصفهان به درس و بحث به سر برده است.

9- شهری تفرشی

در تذکره نگارستان دارا درباره او چنین می خوانیم: عهدی است که در آذربایجان متوقف می باشد. شهری به کام و شربت و حلاوت کلامش در جام است. همدمی با حقوق و وفاست و پاس آشنایی دارد و سیاحت بسیار کرده و سرد و گرم روز دیده با دوستان مهربانی آرد و در هر حالت عمر به خوشدلی گذارد و صاحب دیوان است.

10- ظهیرای تفرشی

مولانا علی حزین الاهیجی ( 1103-1180 ه. ق. ) از معاصران ظهیرا بوده و محضرش را درک نموده است. در کتاب تذکره المعاصرین خود را از ظهیرای تفرشی بدنیکی یاد می کند و او را به داشتن مرتبتی بلند در دانش ولطافت طبع ستوده است.

11- عراف تفرشی

عبدالرزاق دنبلی در تذکره نگارستان دارا از او چنین یاد می کند : اسمش میرزا هدایت اصلش از تفرش و در سرکان همدان به تعلیم اطفال مشغول است.

12- میرزا ابولحسن تفرشی

در تذکره سخنوران قم به نقل از تذکره خطی خربات آمده است : میرزاابوالحسن تفرشی مشهور به فراهانی از سادات عالی درجات آنجاست و اکثر اوقات در شیراز می باشد و به کشب فضائل و کمالات مشغول است و به غایت فاضل است و الحال که تاریخ در سنه 1015 قمری است در آن دارالملک است طبیعت او از اشعار او معلوم می شود. اصل او از تفرش است اما چون در فراهان نشو و نمو یافته به فراهانی مشهور است.

13- میرزا عبدالحمید تفرشی

از شاعران دوره قاجار است و رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصعا درباره او چنین می نویسد.
اسمش میرزا عبدالحمید و در اخلاق حمیده وحید و از پویندگان فقرا و گویندگان شعراست. از حسن خط صاحب خط اوفی از لطف طبع حاوی خدا علی به دست رنج کتابت وجوه معاش حاصل کند و از قیود ملا رفت ملوک تن زند.

14- میر عبداغنی تفرشی

از لحن کلام حزین لاهیجی درباره میرعبدالغنی بر می آید که او در شعر مقام بلندی نداشته و البته شعر شناس خوبی بوده است. حزین درباره شعر او می نویسد. از احفاد فاصل مرحوم و نوادر روزگار بود. فقیه به شعر فهمی و سخن شناسی او کسی ندیده است. در ذکا و استقامت سلیقه بی نظیر و تحصیل متداول علوم نموده.

15- وفایی تفرشی

صاحب تذکره اختر که معاصر وفایی بوده درباره او چنین نگاشته است « خلف محمد حسین بیگ، از اعیان تفرش است. وی در شیراز از تربیت یافته و چند سال نیز در اصفهان در سلک طلبه بر تحصیل مشغول بود. »عبدالرزاق بیگ در کتاب نگارستان درباره او نوشته است « مودب و پسندیده اطوار و مهذب و ستوده کردار و درویش طبع و غنی دل و خوش مشرب و پاکیزه آب و گل است یک دو سفر او را در دارالسلطنه تبریز دیدم و به صحبتش رسیدم.

16- هجری تفرشی

مولوی محمد مظفر در تذکره روز روشن علت اختلاف اسامی هجری را بیان می کند : هجری میرابوالقاسم ابن آقا محمد صادق در آفتاب عالمتاب و شمع انجمن او را قمی و در نگارستان دارا، تفرشی و بعضی او را اصفهانی نوشته وجهتش آنکه خودش از سرزمین قم و اضلش از تفرش و منشاء و مکسب علم و هنر وی شهر اصفهان بود در ساختن شمشیریه طولانی داشت و خط رشت جلاواجل تیغ هلاک بر سرش گذاشت. واله داعستانی در تذکره «ریاض الشعرا» نوشته است : هجری شمشیرگر قمی چون تیغ غمزه خوبان خونریز و مانند تیرنگاه دلبران فتنه انگیز بوده است. 
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏

خط محمد ابراهیم حسن الکوهنی التفرشی - نستعلیق خوش - ۱۲۶۲ هـ. ق.
ترجمه کتاب تاریخ ناپلئون مترجم: محمد رضا تبریزی
تاریخ ترجمه، ۱۲۵۲ هـ. ق.
این کتاب که از زبان فرانسه به انگلیس ترجمه شده بوده به دستور محمد شاه قاجار توسط مترجم از انگلیسی به فارسی برگردانده شده که در شرح وقایع و احوال ناپلئون و کشور فرانسه است و در صفحه ی ۷۷۵ وصیت نامه ی ناپلئون آمده اشت. مترجم یکی از پنج نفر شاگردانی است که عباس میرزا نایب السلطنه به انگلیس فرستاد و او در آنجا درس مهندسی خواند و در بین رجال به میرزا رضای مهندس باشی تبریزی مشهور است. او طرح ساختن دارالفنون را به امیرکبیر داد.
 
 

 


عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏ خط محمد تفرشی - نستعلیق شکسته - ۱۲۵۷ هـ. ق.
تاریخ سیاقی (= تاریخ پادشاه عجم و غیر عجم که در ملک ایران سلطنت کرده اند) - مؤلف : محتملاً محمد تفرشی.
این کتاب در تاریخ پادشاهان ایران از قبل از اسلام تا آخر دوره ی فتحعلی شاه است. مؤلف کتاب خود را با ذکر پادشاهی کیومرث اولین پادشاه پیشدادی آغاز می کند و تا مرگ فتحعلی شاه قاجار تاریخ شاهان را می آورد. طرز بیان مطالب مختصر و سنوات با عدد سیاقی آمده است.
عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏عکسِ‏‎Mehran Shahhosseini‎‏ویس وفسی فرزند ابوالقاسم در سحرگاه روز چهارشنبه سوم شوال 1350 قمری برابر با 20 بهمن 1310 خورشیدی در تفرش پا به جهان گذاشت. دو ساله بود که به تهران عزیمت کرد. از هیجده سالگی درصدد آموختن خط برآمد و اولین تعلیم را از جد خود شادروان علی منظوری دریافت کرد. بعد از وفات مرحوم علی منظوری در سال 1329 خورشیدی از تعلیمات استاد سیدحسین میرخانی بهره‌‌مند گردید.
... آقای سجادی یکی از همشهریان وفسی گفت: «خوشبختانه تا کنون چندین مرتبه با استاد در تفرش دیدار کرده‌ام. وقتی برای اولین بار به دیدن ایشان رفتم از او در مورد وفسی بودن یا نبودنشان سئوال کردم که استاد در جواب گفتند که نام فامیلی من نشان می‌دهد که من اصالتا وفسی هستم. استاد همچنین گفتند که جد پدری بنده به همراه خانواده خود از وفس به تفرش مهاجرت کرده و در این شهر ساکن شدند... پدر بنده با خانواده منظوری وصلت نمود.... استاد همچنین در مورد پدرشان گفتند که او معرق کار خیلی ماهری بود و درب‌های چوبی "تکیه دولت" تهران از نمونه‌ کارهای برجسته‌ی او
می‌باشد.»
استاد اویس وفسی کار خوشنویسی در دو فیلم «ماه عسل» و «ناصرالدین شاه آكتور سینما» را بر عهده داشتند.

     مرشد ترابی در سال 1315 در ده اسبی‌آب یا همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان‌مرکزی به دنیا آمد. وی کودک بود که همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساکن شدند. در تهران به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را آموخت. پدرش تعزیه‌خوان بود و او هم از همان دوران کودکی، نقش طفلان مسلم را در نمایش‌ها بازی می‌کرد. پس از نقش دو طفلان، وی به ترتیب نقش‌های حضرت قاسم(ع)، حضرت علی‌اکبر(ع) و حضرت یوسف(ع) را خواند ولی پس از مدتی در حدود 20 سالگی، تعزیه خوانی را رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزش‌های رزمی قدیم چون چوب‌بازی، شمشیرزنی، پرتاب نیزه، کارد و... رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلت‌های جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد.
مرشد ولی‌الله ترابی ، نقال و نویسنده بود که چندبار مقام اول نقالی را در کشور کسب کرد.
روحش شاد 

 

    

 

 

یک بار خانم 60 الی 70 ساله‌ای منو تو خیابان دید و گفت که احمدی چرا دولا دولا راه‌ می‌روی؟ من هم گفتم که 70 سال کار هنری کرده‌ام و در این مدت به مردم تعظیم کرده‌ام و دیگر عادت کرده‌ام که به شما مردم تعظیم کنم.....مرتضی احمدی

 

 

 

مهرانه مهین ترابی


 


 

 

آزیتا حاجیان

 

 
  علی مصفا

 

   نیکی کریمی

دیگر شاعران تفرشی

1- ادیب تفرشی
2- باذلی تفرشی
3- پروانه تفرشی
4- حکیم لوری تفرشی
5- تائب تفرشی
6- روحانی تفرشی
7- شرقی تفرشی
8- صفایی تفرشی
9- فاطمه تفرشی
10- قدسی تفرشی
11- هاشمی تفرشی
12- وجهی تفرشی
13- وکیلی تفرشی را نام برد.