شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

داستان بنای شهر میلاجرد(میلاگرد)


 
 
میلاجرد شهری است در بخش میلاجرد شهرستان کمیجان استان مرکزی ایران.   طبق مطالعات انجام شده بر روی تپه‌های باستانی قلعه تپه میلاجرد تاریخچه این شهر به ۶۰۰ سال قبل از میلاد مسیح یعنی دوره حکومت مادها در محدوده هگمتانه بر می‌گردد. قلعه تپه میلاجرد در مجاورت شهر میلاجرد و در ۱۱۰ کیلومتری شمال غربی اراک بر روی تلی بزرگ قرار گرفته که از سوی اهالی به «قلعه تپه میله گرد» که نام محلی شهر میلاجرد است، معروف است. حسن بن محمد قمی در کتاب تاریخ قم بانی این شهر را میلاد گرگین می‌داند که به امر شاه کیخسرو آن را بنا نهاده‌است. این آبادی یک بار در حمله مغول و بار دیگر در فتنه افغان ویران شده‌است. زبان مردم میلاجرد ترکی می‌باشد ولی پیش از آن به زبان تاتی که فارسی اصیل می‌باشد تکلم می‌کردند، که هنوز هم تعدادی از روستاهای منطقه مانند وفس، چهرقان، گورچان، به دلیل واقع شدن در منطقه کوهستانی و دور از دسترس بودن این زبان را حفظ کرده‌اند و با این زبان صحبت می‌کنند.

حکیم ابوالقاسم فردوسی در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه آورده ‌است که در زمان عدالت دارنده فره ایزدی، "کیخسرو" فرزند گرانمایه "سیاوش" از ولایت آذربایجان خبر رسید که گرازهای وحشی امان از دل مردم آن دیار گرفته و جان مردم را به خطر انداخته‌اند.

کیخسرو شاهزاده پهلوان "بیژن" را مامور بازگردانیدن امنیت به آذربایجان کرد تا گرازهای وحشی را از بین مردم دفع کند، اما چون بیژن جوانی بی تجربه بوده و راه آذربایجان را بلد نبوده، پهلوانی پیر و جهان دیده به نام "میلادگرگین" یا "گرگین‌میلاد" را راهنمای بیژن کرد و به آن دیار فرستاد. گرگین‌میلاد و بیژن پس از سرکوبی گرازها و امن نمودن شهر، به گشت و گذار در سرزمین ایران پرداختند و به اشتباه وارد سرزمین توران که پادشاهش دشمن ایرانیان بود شدند و بعد از شکارهای فراوان، بیژن را به دلیل خستگی خواب ربود و میلادگرگین در آن حوالی به گشت و گذار پرداخت.

در این احوال میلادگرگین متوجه حضور گروه بزرگی شد که در میان او و محلی که بیژن در خواب بود در حرکتند، دختران رامشگر از پیش و پس به نوازندگی و خوانندگی مشغول و سربازان به حراست ماه‌پاره‌ای در بالای تخت مشغول می‌باشند.

میلادگرگین بلافاصله رهبر گروه را شناخت، او منیژه دختر افراسیاب، پادشاه توران، دشمن خونی ایران و ایرانی بود. دیگر فرصتی برای بیدار کردن بیژن نبود، به ناچار به امید اینکه خوابگاه بیژن از گشت و گذار منیژه دور بماند و او بعداً خود را نجات دهد پا به فرار گذاشت، اما سربازان او را تا مرز ایران تعقیب کردند ولی او وارد خاک ایران شد.

اما منیژه از بالای تخت متوجه بیژن شده و از اطرافیان نام و نشان او را پرسید، و آنها نخست او را چوپانی بیابانگرد معرفی کردند، اما لباسهای فاخر و چهره زیبای بیژن نشان از شاهزاده بودن او داشت. پس منیژه دستور داد تا او را بیدار کنند تا اینکه علت حضورش در تنهایی صحرا را جویا شود. از قیافه او فهمیده بود که او تورانی نیست.

از سخنان و حرکات منیژه می‌شد فهمید که او در همان نگاه اول دلباخته جوان رشید و شاهزاده ایرانی شده، پس حسودان در گوش او زمزمه کردند که این شخص، دشمن شماست که اگر اجازه بدهید او را در خواب بکشیم، چون اگر بیدار شود کسی حریف او نیست، اما عشق منیژه جان بیژن را نجات داد، به دستور منیژه بیژن را در خواب طناب پیچ کردند و بی سر و صدا به قصر منیژه بردند.

بیژن هنگامی که بیدار شد میلادگرگین را صدا کرد، اما به جای او زیبارخی را در کنار خود یافت و خود را در قصری ناشناس. منیژه تمام ماجرا را برای بیژن تعریف کرد و بخصوص از عشق و علاقه خود سخن به میان آورد و بیژن هم به این عشق الهی جواب مثبت داد و دو دلداده در قصر منیژه همنشین گردیدند.

خبر به افراسیاب پدر منیژه رسید که چه نشسته‌ای که دخترت دشمنت را به قصر خویش آورده و در نهایت عشق و احترام، پذیرای اوست. افراسیاب منیژه را خواست و مورد عتاب قرار داد و سرزنشها نمود، اما دل منیژه چیز دیگری می‌گفت، اطرافیان افراسیاب به این حیله دست زدند که بیژن را چندی از چشم منیژه دور کنیم، شاید فراموش کند به همین جهت بیژن را در چاهی انداختند و سنگ بزرگی که منیژه نتواند تکان دهد بر سر چاه گذاشتند. اما منیژه به قدرت عشق با پنجه‌های لطیف تر از گل آنقدر زیر سنگ را کَند تا محل عبور هوایی را برای بیژن باز کرد و از همان جا آب و غذا برای او می‌فرستاد... در نهایت افراسیاب نتوانست این ننگ را تحمل کند و دستور داد که منیژه را نیز به همان چاه کنار بیژن انداختند.

اما خبر از این طرف که میلادگرگین بدون بیژن بازگشت و به دیدار کیخسرو آمد، وقتی از او درباره بیژن پرسیدند به حالت غمگین و گرفته، به دروغ گفت: هنگام جنگیدن با گرازها، گرازهای خشمگین زره بیژن را دریدند و تکه پاره اش کردند. با این خبر شوم دربار شاه پر از غم و اندوه و عزا شد و چندین روز به سر و سینه کوبیدند، اما کیخسرو دلش به زنده بودن بیژن گواهی داده بود و به همین خاطر جام جم را طلب کرد. وقتی جام را نگریست بیژن را داخل چاهی در توران زمین دید که دختری پرستاریش می‌کند پس مرد مردان رستم دستان را ماموریت داد که بیژن و پرستارش را بدون جنگ و خونریزی به ایران بیاورد.

تهمتن نیز با تنی چند از بازرگانان به توران رفته و هر دو را شبانه از چاه به در آورده و به ایران بازگشتند و برنامه به ازدواج دو شاهزاده ختم شد.

اما در ایران باستان، دروغ بزرگترین گناه محسوب می‌شد که سزای گوینده آن فقط مرگ بود و حکم مرگ میلادگرگین صادر شد، ولی با پا درمیانی پهلوان رستم دستان، که این دروغ باعث پیوند دو شاهزاده گردید و همین مسئله موجب آن خواهد شد که افراسیاب به خاطر دخترش منیژه شاید دست از کینه بردارد؛ پس به پاس خدمات چندین ساله میلادگرگین از کشتن او صرف نظر کنیم و اگر شاه عدالت پرور تحمل دیدن او را ندارند او را به جایی دور از پایتخت تبعید کنیم و چنین گردید که میلادگرگین از پایتخت که نزدیک دماوند بود به طرف جنوب تبعید شد و در بین راه از کنار دریاچه ساوه راهش را به طرف جنوب غربی ادامه داد و از طرف تفرش کنونی گذشت و کوههای وفس را پشت سر گذاشت و در کنار رودخانه قره‌چای سرزمینی آباد یافت و خیمه‌هایش را آنجا برپا کرد و رحل اقامت افکند. محل اقامت او و فرزندانش کم کم به روستایی تبدیل شد که کاروانیان آن را "میلادگرد" نام نهادند.

این روستا هر ساله به علت طغیان رودخانه قره‌چای، مقداری به طرف سراشیبی شرقی کشیده می‌شد و هر ساختمانی که از غرب روستا تخریب می‌شد به جای آن ساختمانی در طرف شرق که کمی بالاتر از سطح غربی بود بنا می‌گردید و این عمل هنوز هم ادامه دارد، اما میلادگرد به میلاگرد (نام ترکی هم اکنون) تغییر نام داد و بعد از ظهور اسلام و حکومت اعراب بر ایران، میلاگرد به "میلاجرد" تبدیل شد.
 
 
میلاجرد و حوالی آن به یقین از اوّلین سرزمینهای زندگی مادها بوده است.
میلادگرد از لحاظ لغوی : میلاگرد از دو واژۀ میلاد + گرد تشکیل شده ،
گرد یعنی آبادی و میلادگرد یعنی جایی که میلاد بنا کرد ، میلاد نام یکی ازپهلوانان ایران است که چون
 کیکاووس به مازندران رفت ایران را به او سپرد و پسرش گرگین نیز از پهلوانان است.
آقای دکتر پرویز ازکایی در کتاب «در گزین تا کاشان» چنین می نگارد :
که پساوند کِرد ، گِرد ،  جِرد ، غالباً در گویشهای مادی و پهلوی جبالی تداول داشته مانند دارابگرد ، دستجرد و ...
میلاجرد یکی از قدیمی ترین شهرهای مرکزی ایران است که یکی از سرداران ایرانی به نام میلادگرد
آن را بنا نهاد ، تاریخ قم بنای این شهر را به «میلادگرگین» نسبت داده و آنگونه که برمی آید شهری
بوده است بین اصفهان و همدان و ساوه که با این شهرها برابری می کرده.
صاحب کتاب «تاریخ قم» می فرماید :
بانی آن میلادگرگین این شهر را به امر کیخسرو بنا نهاد.
گویند چون کیخسرو به همدان فرود آمد غیر از همدان و ری شهری ندید پس ساوه و میلاجرد را
بنا کرد.(2)
و در شمارش رستاقهای اصفهان گوید :
مراد از رستاق شهر ساوه نیست که از کوره همدان است ، بلکه غیر آن است و الیوم شهریست که آن را میلاجرد می خوانند.(3)
صاحب کتاب «تاریخ قم» تاریخ بنای این شهر را اینگونه بیان می کند :
میلاد بن جرجین «میلادگرگین» میلاجرد را بنا کرده و آنچنان بود که : میلاد به آن موضع فرود آمد و
 در آن وقت رودخانه ای بوده است ، کیخسرو از او پرسید کجا فرود آمدی ؟
او به زبان پهلوی گفت : به لایی فرود آمدم ، یعنی به رودخانه ای وجای سیل فرود آمدم .
پس کیخسرو او را گفت که اینجا شهری بنا کن .
میلاد آن را بنا کرد و به نام خود نهاد.
میلادگرد بعدها به صورت میلاگرد با حذف دال میلاد و تبدیل «گاف» فارسی به «جیم» عربی تلفظ و
 در مکاتبات وارد شده است .
جناب حمدالله مستوفی مورخ قرن هفتم در کتاب «نزهة القلوب» صفحه 72 از میلاجرد نامی برده و آن را از قراء معظم ناحیت سوم همدان شمرده است .(4)
صاحب فرهنگ معین گوید :
اين شهر تاريخي در هجوم مغول و فتنه افغان مورد تاخت و تاز و تخريب قرار گرفته و مجدداً بازسازي شده است ، خرابه هاي آبادي قديم و آثار برج و بارو و علائم خندق اطراف آن هنوز باقيست.(5) این تپه از آثار باستانی با عظمت منطقه به شمار می رود و در هیچ نقطه ای از منطقه چنین تپۀ بزرگی دیده نشده و هرگاه قسمتی از این محل حفاری شده آثاری از جمله سفالهای شکسته وسکه های قدیمی یافت شده است .
در سال 1382 هجری شمسی با اعزام اکیپی پژوهشی از طرف میراث فرهنگی استان مرکزی دراطراف این تپه به گمانه زنی و تحقیق پرداخته و نتیجتاً به سه هزار سال پیش نسبت داده شده است وهمچنین در این حفاری یک سیستم سفالی آب و فاضلاب نیز کشف شد . از دیگر آثار باستانی شهر میلاجرد در قسمت شرقی شهر در بین کوه ساری داغ است که در اطراف
چشمه ای به نام ایدلی قرار دارد و به طوری که شایع است مسکن گبرها «آتش پرستها» بوده است .
در خلال سالهای 1226 هجری قمری تا سال 1231 هجری قمری یوسف خان گرجی «سپهدار»
بانی اراک فعلی از طرف فتحعلی شاه قاجار مأموریت می یابد تا در این حدود شهری را بنا کند و بدین مناسبت ابتدا در نظر می گیرد که میلاجرد را با داشتن سابقۀ تاریخی و موقعیّت جغرافیایی مناسب شهر نماید لذا باغی به مساحت شش هکتار احداث می نماید که این باغ هم اکنون نیز باغی است و به باغ سپهدار معروف است و بین کشاورزان تقسیم گردیده است و انگور آن در سر تا سر استان مرکزی بی نظیر است.   
  سپهدار در آن زمان خیابانها و کوچه های میلاجرد را طبق اصول شهرسازی درآورده و میادین و خیابانهایی مستقیم احداث می نماید ، معلوم نیست که به چه جهت از ادامه کار و اتمام این طرح
منصرف گشته و با مقداری فاصله شهر اراک فعلی را که هیچ سابقه ای در گذشته نداشته را بنا
می نماید و آن همه سابقۀ شهر میلاجرد را نادیده می گیرد .
ناصرالدّین شاه در کتاب «سفرنامۀ عراق عجم» می نویسد :
وقتی به رودخانه شراه رسیدیم و از پل گذشتیم قریۀ میلاجرد در سمت چپ از دور پیدا بود وNمی گفتند هزار خانوار جمعیّت دارد و ده بسیار معتبری است .(6)
کهنسالان میلاجرد حمله روسها به میلاجرد را در دهۀ 1290 شمسی به خاطر دارند . در سال
 1316 هجری شمسی شهر باسابقه و تاریخی میلاجرد جزء بخش وفس قرار گرفت و لذا چندان به عمران و آبادی آن پرداخته نشد .
ميلاجرد در كنار رودخانه شراه واقع است و در اطراف آن خرابه هاي زيادي واقع است كه دليل بر عظمت سابق آن است ، دست هر حفاري در آنجا رفته تهي برنگشته و ار آثار گذشتگان پاره اي چيزهاي ذيقيمت يافته اند .(7)
لازم به ذکر است بخشداری منطقه در سال 1316 شمسی برای بار اوّل به میلاجرد داده شد ولی
متأسفانه بنا به عللی به وفس انتقال یافت .
در سالهای قبل شهر دارای چهار برج و دروازه ورودی بوده است طبق تقسیمات کشوری و سیاسی شهرداری و بخشداری میلاجرد متأسفانه با سالها تأخیر به ترتیب در سالهای 1379 و 1382 هجری
شمسی افتتاح گردیدند .
1-فرهنگ معين ج 1 ص 2071                                        2-تاريخ قم ص 84-85
3-تاريخ قم ص 57                                                       4-نزهة القلوب ص 72
5-فرهنگ معين ج 1 ص 2077                                        6-سفرنامه عراق عجم ص 169
7-تاريخ اراك ج