شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

زبان و گويش مردم تفرش و فراهان

زبان و گويش مردم تفرش و فراهان

به نقل از ميراث خبر، يكي از گويش هاي رايج در منطقه تفرش در استان مركزي «بوره بشو burabaso» به معناي بيا و برو ناميده مي شود. اين گويش تا بيست سال پيش در محله مشهد شهر تفرش نيز رواج داشت، اما اكنون تقريبا از بين رفته و فقط در روستاي كهك، مردم با اين گويش تكلم مي كنند. بور بشه مخفف عبارت «بوره بشيمان» است كه معناي بيا برويم مي دهد.

«محمد ميرشكرايي»، مردم شناسي كه در ارتباط با شهرستان تفرش تحقيق كرده است، درباره اين گويش مي گويد: «زبان اهالي روستاي كهك، گونه اي از «تاتي» و به اصطلاح خودشان «باباطاهري» يا «كيكي Kiyaki» و به اصطلاح مردم تفرش «بوره بشو» است. در حوزه مركزي تفرش، كهك تنها روستايي است كه مردم آن به زبان تاتي كه به نظر من لايه زيرين زباني اين منطقه است، صحبت مي كنند.»

- امروزه اهالي شهر تفرش، فارسي را با لهجه اصيل حرف مي زنند.
- در شهر فرمهين (يكي ديگر از شهرهاي منطقه) نيز زبان رايج، فارسي است. تنها مهاجرين روستايي ترك و خلج در اين شهر به زبان خود صحبت مي كنند.
- زبان اهالي روستاهاي نقوسان و ابره‌در نيز فارسي است ولي از چند دهه قبل تعدادي عشاير ترك زبان در روستاي ابره‌در ساكن شده اند كه اين افراد به زبان تركي حرف مي زنند.
- اهالي روستاهاي فريسمانه،‌ كهلو عليا، وسمق، دستجان و فشك، ترك زبان هستند اما به زبان فارسي نيز آشنايي دارند.
- تنها در روستاي كهلو عليا كه از شهر فاصله زيادي دارد زنان و مردان كهنسال زبان فارسي را نياموخته اند.
- تنها نقطه اي كه در اين منطقه مردم آن به زبان خلجي صحبت مي كنند، روستاي سفيداب است. با اينكه گويش اصلي اهالي اين روستا، خلجي است اما كودكان اين منطقه به زبان فارسي حرف مي زنند و با گويش خلجي آشنايي ندارند. در ميان بزرگسالان نيز تكلم به زبان فارسي به گويش خلجي ترجيح داده مي شود. از روستاي سفيداب به سمت آشتيان روستاهاي خلج زبان، قرار گرفته اند.
منبع: http://merkezi-az.blogspot.com/2004/12/blog-post.html


ب : اصطلاحات، کلمات و لغت هاي رايج بين مردم

در بين مردم تفرش (Tafresh)، اصطلاحات، کلمات و لغت هاي رايج است که کمتر در مناطق ديگر کشور به کار برده مي شود. گاهي اوقات همشهريان تفرشي از عبارتي استفاده مي کنند که در بين خودشان بسيار رايج است ولي ممکن است در ساير شهرها معني آن را ندانند.
به عنوان مثال: گوريدن . اين عبارت معني "درهم و برهم" يا "قاطي پاتي" است . مثلا مي گويند "اين کاموا يا نخ ها به هم گوريده".

براي اينکه هم با اين عبارت آشنا شويد و هم در آينده اين کلمات از بين نروند سعي خواهيم کرد تا منيع کاملي از اين موارد در اينجا جمع آوري نماييم. ولي مطمئناً بدون کمک هاي شما نمي تواند منبع کاملي باشد. لذا اگر شما نيز از اين کلمات مي شناسيد معرفي کنيد تا در اين قسمت درج گردد.

توضيح:
- بعضي لغات ديگر استفاده نمي شوند.
- بعضي لغات در شهرهاي ديگر هم رواج دارد. مانند اجاق كور


افزودن کلمه جديد
شما هم اگر عبارتي را مي شناسيد که در جدول بالا درج نشده در اين قسمت اضافه نماييد:
عبارت
شرح
email

کد کلمه شرح
1 گنگ تنبوشه گلي
2 گم و گور مفقود
3 گل و شل گلاب
4 نم رطوبت
5 نن ياننه مادر
6 ملومه ميلاب
7 نمور نم دار نم ناک(اتاق)
8 هونگ هاون
9 هولي کره خر
10 نوا درآوردن تقليد صدا
11 هواخوا مخفف هواخواه، طرفدار
12 نوبر ماده گا سه ساله
13 لوده کسي که سخنان شيرين و خنده آور مي گويد
14 نودان چر آبشار
15 مورمورشدن بدن لرزش کم که به بدن وارد مي شود
16 مورچانه مورچه
17 منداب آب مانده و ساکن درجايي
18 همداستان متفق
19 لندر برهنه
20 مليچك بچه گنجشک
21 همقول هم پيمان، هم عهد
22 ماچ خره خرماده
23 مال خر و گاو گوسفند
24 نان آور کسي که خانواده اي يا کسي را نان ميدهد
25 نان خور زن و فرزند افراد تحت تکقل - عيالوار
26 نان خورش آنچه با نان ميخورند
27 نان خالي نان بي خورش
28 نان رسان آدم خيرخواه
29 نان كور خسيس و فرومايه
30 ماله کرمهاي قرمز زنگ که در باغچه وگلدان توليد مي شود
31 مامان ماما، قابله
32 گلاندن غلتانيدن
33 ماندگار ماندني
34 ناخوار ناهموار دشوار
35 لاروب عمل لاي روبي
36 نارس نارسيده کال
37 لاسه لاي سيل و جز آن
38 مازه پشت
39 ناشكر کافر نعمت
40 لت تخته
41 آب استل كردن آب به استخر انداختن
42 آب جستن شنا يا آب تني کردن
43 ول رها ، آزاد ، سخن ياوه
44 گون بوته گياهي که از آن کتيرا مي گيرند
45 گوگلوان گاوبان گاوچران
46 وول زدن آهسته جنبيدن و تکان خوردن
47 واج رفتن سرگرم شدن
48 گويل مدفوعي که گوسفند در بهار باخوردن گياه تازه مي اندازد
49 وخم وقف
50 ويج پارويي است که تنها براي برف روبي بکار مي رود و آن را تخته اي است که بر دو چوب راست و موازي نهاده شده و به دسته بلندي پيوسته است
51 وجين جستن و از ريشه کندن علفها
52 وروركردن پي در پي حرف زدن بيهوده
53 ورك خاري که گل زرد مي دهد برگ آنرا به گوسفند مي دهند و پوسته آنرا در سوخت بکار مي برند
54 وركردن شخم زدن زمين
55 وشن باران و شن نمي ياد
56 گوشبر کسي که با نيرنگ از ديگري پول يا چيزي بگيرد
57 وسي دنباله آبي که آن را ا منبع بسته باشند
58 گوشكو گوشت کوب
59 وعده گيران عمل دعوت اشخاص به مجالس مهماني يا عزا
60 گنده درشت
61 گندله کوفته
62 چندمان چندش، لرزش
63 نخودچي نخود بوداده
64 نخور خسيس
65 نيمگر نيم باز
66 ميان بام سوراخي است ک در وسط بام به منظور تهويه هوا مي گذارد
67 مجري صندوقچه براي نگهداري وسايل زنانه
68 آردويز آدربيز يا آردويز الکي است که سوراخ هايش اندکي از الک معمولي ريزتر است و با آن آرد را الک مي کنند
69 هرزرفتن بيهوده جاري بودن
70 مرغ گياهي است که شتران مي خورند
71 آرغ گنده زدن غلو کردن
72 مرغزار چمن زار
73 مزگو هاون سنگي - هاون ، هونگ
74 نسا سويي از کوه يا سختمان که آفتاب بر آن نمي تابد
75 نزا نازا سترون
76 نشد تراوش
77 مشده مشت
78 آسدامه ابزاري است آهنين مانن کفگيرک که دسته دارد و در نانوايي بکار مي رود
79 مشك کيسه اي که با آن کره مي گيرند
80 لكه جرعه
81 لق شل
82 مقراض قيچي
83 آغوز شير گوسفند
84 آغاسته آگنده ، پر
85 آغاسته كردن پر کردن، مثل آغاسته کردن جوال با کاه
86 معجر نرده محجر
87 نفربه نفر يکي يکي
88 ال شعله
89 چپال چپ دست
90 انگورجه انگورچه برگهاي ريزي است که به صورت انبوه روي درخت بادام مي رويد و صورت انگل درختي دارد
91 اوجار اوجار يا اوژار نام چوب بلندي است در خيش که عمود بر يوغ و ميان دو گاو قرار مي گيرد
92 گاوياري راندن گاو آهن براي شخم
93 اورو مرغ کشته و پرکنده
94 اندا اندازه
95 پاتني ظرفي است چوبين و مدور که غله را با آن پي مي زنند و پاک مي کنند
96 پاپتي پا برهنه ، برهنه پا
97 اياز باد خنک در عبارت بگذار اياز بخورد
98 گايي گذاري گهگاه
99 چارقد پارچه اي است چهار گوش که زنان سرخود را با آن مي پوشانند
100 اسگليدن پاره شدن
101 اسگليده پاره شده
102 اسپار كردن بيل زدن
103 چاشته مقدار بسيار اندک از خوردني در ضرب المثل چاشته خور بدتر از ميراث خور است
104 استل يا استلخ استخر
105 استل كشيدن استخر را خالي کردن
106 پت پوزه ، گرداگرد دهان
107 پتله گندم پخته و دستاس کرده
108 تنورمال پارچه اي است موئين که پس از گرم شدن تنور و پيش از بستن نان به ديواره تنور مي کشند و آن را پاک مي کنند تا پشت نان سياه نشود
109 بنگاه جاي انشعاب جويبار از جوي اصلي
110 تون حمام گلخن گرمابه
111 بواكور جغد
112 بوده برشته گندم و شاهدانه توام با مغز ميوه ها که بو داده و برشته شده باشد. مخفف بو داده و برشته شده
113 توس تفس ، تف ، گرماي آتش
114 تنده هسته ، دانه درون ميوه مثل تنده زردآلو ، تنده سنجد يعني هسته سنجد
115 تندگيره نوعي زردآلو
116 بهرش در رفته در بافتني دانه اش در رفته
117 تلس كردن کندن پوست بادام و گردو
118 بلغور گندم پخته دستاس کرده
119 تاچه کيسه اي بافته شده از پشم گوسفند يا ريسمان که در آن آرد يا دانه هاي خوراکي را نگاه مي دارند
120 بام گلان بام غلتان
121 بالاچسينه سرگين گردان ، نام حشره اي است ، گلانک
122 بالاكشو کشف ، لاک پشت ، سنگ پشت
123 بانكه دبه
124 باباار شوهر مادر
125 بچار هرگز ، هيچ گاه
126 باربند باره بند ، جايي که اسب و استر را مي بندند
127 تازه زا زن و يا جانوري که تازه بچه زاييده است
128 بتاخت آمدن زود آمدن
129 تي يان ديگ مسين بزرگي است که ته خزينه گرمابه مي گذاشتند و زير آن آتش مي کردند تا آب خزينه گرم شود - ظرفي است که در آن صابون، حلوا و حليم مي پزند
130 بدگل زشت
131 بدو بدو (دال با تشديد بيان مي شود)
132 تخته ترنج سنگ صاف بزرگ
133 بيخ بر بريده از بن ، بکلي از بين رفته
134 تيك تيغ، خار
135 ترسوك ترسو
136 بستو کوزه
137 بسكي بس که
138 ي يک
139 چخ آوازي که براي دور گردانيدن و راندن سگ از دهان بر مي آورند
140 پين حفه در عبارت پين مو يا بادام
141 جل پارچه کهنه و مستعمل ، پالان - جل ظرفشويي، جل خر
142 خل سوراخ
143 گيوه كش کسي که تخت گيوه درست مي کند
144 جوال کيسه هاي بزرگ براي حمل کاه و گندم و نظاير آن
145 جوان گاو گاو نر جواني که تازه مي خواهند بکار بگيرند
146 يواشن چند شاخه ايست مانند پنجه که روستائيان غله خرمن کرده و کوفته شده را با آن باد مي دهند
147 دوروبر پيرامون، اطراف، حوالي
148 دوغ گرمه کله جوش
149 گيليچ دم کژدم عقرب
150 خند و خل ور رفتن - توي خانه يا انباري وول رفتن
151 گيليوار مارمولک
152 خنك سرد، خنک
153 دان دفعه، بار
154 جان ازاد روان بدون تشويش و فاقد پريشاني خيال
155 دانگو مغز بادام تلخ يا هسته هلو و زردآلو که در آب خيسانده و پوستش را کنده و چند بار آب آن را عوض کرده اند تا تلخي را از دست داده است و آنگاه آن را بو داده اند
156 دامبك دمبک، تنبک
157 دارتك پرنده دارکوب
158 دبه آوندي که جاي ريختن و نگهداري روغن است
159 گيجگاه شقيقه
160 جدازا ناتني
161 جيگيل دادن حوصله ، ژاغر
162 خيك مشک
163 خيكي چاق
164 خرمن جا جايي در ملک يا زمين مزروعي که نخست آب بسته و هموار و سفت کرده و گندم و جو و نظاير آن را خرمن مي کنند مي کوبند و باد مي دهند - جاي خرمن کوبيدن
165 خرند فضاي اطراف باغچه در حصار يا حياط
166 خرره لجن ته حوض يا خزينه گرمابه و استخر و مانند آن
167 جرز ديوار مجردي: ديواري که از ستون هاي اصلي ساختمان است
168 خش خشك آهسته آهسته
169 گيس سفيد زني که شب عروسي همرا عرو به خانه داماد مي رود
170 خسنك بختک، کابوس
171 دشت کشتزار، زمين هموار
172 دست بلوره كردن کورمالي کردن، کورمالي کردن براي پيدا کردن راه يا چيزي يا از نابينايي دست به زمين يا ديوار ماليدن
173 دسدار آسياب دستي
174 خشكال شاخه خشک شده درخت
175 دسقاله داس
176 خف گير غافلگير
177 گر کچل
178 رموك رمنده ، رم کننده
179 رود کودک
180 راقش کشت و ميوه اي که زودتر از هنگام خود برسذ
181 گربه تكن گربه وحشي سياه گوش
182 گردن كشي سرکشي نافرماني
183 پردو تخته هاي بريده منظمي که بين تيرهاي چبي سقف اتاق مي اندازند روي برخي از اين پرده ها با خط خوش تاريخ بناي خانه يا چند بيت شعر نغز نوشته مي شده است
184 ريسمان نخ
185 رشمه طناب نازک يا ريسماني است بافته شده از پشم
186 رشنيق عام در برابر سيد
187 رسد بهره، بخش، سهم
188 چرك مرد جانه اي که شسته اند ولي پاک نشده باشد
189 چش آوازي که براي ايستادن خر از دهان بر مي آورند
190 زل زرنگ و چابک و فرز و هوشيار و سرزنده در عبارت زل و زنده
191 شنگ گياهي است خوردني
192 چشم تنگ چشم تنگ، تنگ نظر
193 سنگ سو سنگ ساب، سنگي که کادر و مانند آن را با آن تيز مي کنند
194 سنگ پست سنگ چين، ديواري کوتاهي که با روي هم چيدن سنگ در زمين هاي کوهستاني و ناهموار مي سازند
195 سنگل سرگين
196 گسنه گرسته
197 شلنگ گام بلند و فراخ
198 شله ديزي دسته ديزي از سيم و آهن خم شده
199 صنوبر درخت تبريزي
200 سنت كردن ختنه کردن
201 شولا يک جور نمد را گويند
202 شومشام مانده صاحب مرده
203 سوتك آلت سوت زدن که سابقا ازگل مي ساختند
204 زئير شکم روش، اسهال
205 زئير بريزش افتاده اسهال گرفته است
206 زورخانه مستراح ، توالت
207 سوك کنج ، گوشه
208 صلح كردن آشتي کردن
209 زمين چند زمين لرزه ، زلزله
210 گزليك کارد
211 زلش آب شد زهره اش ترکيد
212 پزا آنچه که زود مي پزد
213 شانه بسر هدهد
214 شاجده شاهراه
215 ساك سياه شور چشم
216 ساقاله سفالين ، سفال
217 شب نشيني مجالس ديد و بازديدهاي شبانه به ويژه به هنگام زمستان
218 شب چره شيريني و ميوه اي که در ديد و بازديدها و ميهماني هاي شبانه خورده ميشود
219 شبيه خواني تعزيه خواني
220 سيله ظرفي ست سفالين که درون آن زبر و خشن است و کشک در آن مي سايند
221 سيله دوغ مال ظرفي که درون آن دوغ مي مالند يعني کشک مي سايند
222 شيت کسي که از کمر فلج است در عبارت کمرم شيت شد يا کمرم شيت است
223 شيروازه نوبت شير: دويا چند خانوار با يکديگر پيمان مي بندند که شير روزانه گاوان و گوسفندان خود را همه هر چند روز يک بار به يکي از خودشان بدهند و بدين ترتيب هر يک از آن ها چند روز در ماه يا هفته شير فراوان داشت و اين چند روز شيرواره او خوانده مي شد
224 سيرايي سيري ، سيرماني
225 سيرسيرك جيرجيرک
226 سيزان طاق اجري يا خشتي کوتاه ، آغل گوسفند
227 شيف درخت شاخه نازک و نورسته درخت
228 گزرو شاخه هاي نورسته درخت که بهم مي بندند و به جاي جارو استفاده مي کنند
229 سرتنور تنورستان، اتاقي در خانه که در آن نان مي پزند
230 سركو پيه و دنبه که با پيازچه کوبيده در آب گوشت مي ريزند
231 طسوج تسوي، بخش
232 سك آب بيني
233 سكو کسي که از بيني اش آب هميشه روانست
234 سقلمه مشت بسته که در آن شست ميان انگشت دوم و سوم جاي داده شده باشد و با آن ديگري را بزنند
235 ضعف قليان ناشتايي، خوراکي که بامداد مي خورند
236 سفال ساقه گندم که پس از درو کردن روي زمين باقي مانده است
237 كپ سخت، بسته در عبارت گوشه کپ است
238 كل کوتاه در عبارتي نظير کل دم يعني دم بريده
239 كل تنوربه کسرلا کنارتنور
240 كل دست داراي آستين کوتاه
241 كل زدن سرفه کردن
242 كلکليج مرغ فضله مرغ و خروس
243 كله گنده کنايه از آدم بزرگ و ثروتمند يا صاحب مقام و نفوذ
244 كلون چوبي است ترازي در پشت يکي از دو لنگه در چون در را ببندد آرا به پيش مي کشند تا پشت لنگه ديگر در برسد و در سوراخ چوبي عمودي که کلون دان خوانده ميشود درايد
245 كما گياهي است که در کوهستان مي رويد و آنراکنده و به مال مي دهند
246 كمانکشه خميازه
247 كلاچيدن خاريدن
248 كون سرك با باسن حرکت کردن کودک
249 كوله بار باري که بر کول برده شود
250 كولوچ گردويي که مغزشبه سختي در آيد
251 كولاسك توله سگ
252 كوجل خوشه هاي گندم که پس از کوبش هنوز دانه از آن جدا نشده باشد و يکبار ديگر بکوبند - باقي مانده گندم ته خرمن که مي کوبند
253 كور کردن مسدود کردن
254 كوره جده کوره راه
255 كوزه كلوره کوزه بي دسته و سرو گردن
256 كنج نشين گوشه نشين منزوي
257 كليک کليد
258 كندوي گندم آوندي که در آن گندم و جو مي ريزند
259 كمر تخته سنگ بزرگ
260 كنگربوم زمين که کنگرو کمادر ان رسته است
261 كنس خسيس
262 كلفت بار عيالوار
263 كاگل مخفف کاهگل
264 كاه آمبار انبارکاه
265 كبره بسته چرکي که از ناپاکي بسيار بر پوست بدن و ظرف پديدار شود
266 كيسه جيب
267 كيسه بر جيب بر
268 كرپه کشت و ميوه اي که ديرتر از زمان خود برسد
269 كردو تکه زميني است که دور آن را بلند و ميان آنرا همواره کرده و در آن سبزي گندم و چيزهاي ديگر مي کارند
270 كسمه نوعي نان
271 كشت و کار زراعت
272 كك مخفف کوک
273 قنچ کرمي که در برگ درخت تار ميتند و تخم مي گذارد و بصورت پروانه درمي آيد
274 قل قپ گوشه لب گل لپ و گونه
275 قلوه سنگ سنگي مانند قلوه (کليه ) است
276 قلوه كن چون جامه به ميخ يا چيزي گير کند و سوراخ شود گويند قلوه کن شد
277 قلاق کلاغ
278 قلاق چر نوعي پرنده شبيه کلاغ با جثه کوچکتر
279 قولوفه ني -نال
280 قوده دسته مثل دسته گندم
281 قورا مدفوغ
282 قورت ميابد برخود مي بالد
283 قايم پنهان
284 قاصدك ميوه گياهي است به نام علف قاصد که بادآنرا به هوا برد و چون فرود آيد مردم گويند که خبري آورده
285 قاپك پا قاپ پا
286 قبا کت درضرب المثل قبايي که به عيد نرسد براي گل منار خوبست
287 قيچ صفت چشم ، چپ
288 قيچ انداخته چپ چپ نگاه کردن
289 قينه مادر شوهر، مادرزن
290 قيش کمربند چرمي
291 قرم دنگ فحش و اهانت
292 قرهسقال در ترکي ريش سياه زمينهاي سنگلاخ
293 قرپاچين جنبانيدن و تکان دادن کمر و سرين با ناز
294 قرص استوار
295 قرك تاول
296 قزل قورت نام يکنوع بيماري انگل است که گوسفندان مي گيرند
297 قسر نازا ونيز زميني که کشت نکند
298 قزغان کژغان
299 قفاخوابيدن بر پشت خوابيدن
300 چغلي شکايت
301 غربتي کولي
302 فرسخ فرسنگ
منبع:

http://www.tafresh.net/kalamat.asp
- لغات جمع آوري شده توسط آقاي علي مشهدي تفرشي
1
- سيري کوتاه در جغرافياي تاريخي تفرش و آشتيان 2