شهر من تفرش

شهر من تفرش

۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

روستاي خانك




چهار طاقی نام یک بنای به جا مونده از خانک کهنه است که به خاطر نوع معماری زیبایی که داشته رو کوهپایه به یادگار گذاشته ،سوی این بنا به سمت باغ‌هایی که در پایین کوه شکل گرفتند که در نوع خودش منظره زیبایی داره ،
البته می گن قبرستان خانک کهنه همین حوالی بوده که هنوز جای دقیقش رو نمی دانم،شاید هم این بناهای به جا مانده نوعی مقبره برای گذشتگان بوده.


مردمان زحمت کش روستاي ما در اين فصل سال مشغول چه کار هايي هستند و چطوري امرار معاش مي کنند.

يکي از فعاليت مردم اينه که حالا کم و زياد هر محصولي رو که دارن به طرق متفاوت به بازار و به دست مصرف کننده مي رسونند و کار خانم ها هم اينه که اونايي که هنوز گردوهاشونو پوست نکندن يا به زبون خود مردم ده پاتلک نکردن،يه جوري با اين کار وقت خودشونو مي گذرونند.

اما يه کاري که مردها انجام ميدن، بريدن چوب هاي خشک درختان و سوزوندن آنها و تبديلشون به زغال که اين کار با کندن چاههاي حدودا 5-6 متري و پوشوندن روي آن با گل و خاک که هميشه از قديم هم رايج بوده انجام مي شه.

فقط قشنگي اين کار اينه که يه دفعه اين همه چوب با هم ديدن يه منظره ي قشنگي مي سازه اما جاي تاسف بارش اينه که ،اين همه چوب که با زحمت و به اصطلاح با گذاشتن عمر مردم ساخته شده چرا نبايد بيشتر از اين ها عمر کنه .

اينم يه عکس زيبا از اين کار...
چند سال پیش تو یکی از این مراسم های شب نشینی شب عید و این جور برنامه ها بودیم که یکی از مهمون هایی که اومده بود خونه بابابزرگ من،از بابا بزرگ من خواست که داستان آل آروادو یا همون به فارسی زن جن رو برامون تعریف کنه که با اسرار زیاد و تفره رفتن بابا بزرگ،در آخر برامون داستان رو تعریف کرد...
چشتون روز بد نبینه اون سال عید ،خانک سیل اومده بود و از اون جایی که شب ها یه سکوت قشنگی همه جا رو فرا می گرفت،این صدای سیل ، سکوت رو به طور خشن تر یا بهتر بگم که با موضوع داستان بخونه،به طور وحشتناکی می شکست .خلاصه داستان شروع شد و ما کاملا گوش می کردیم...
مشت حمدالله بابا بزرگمو می گم می گفت:من وقتی تو آسیاب کار می کردم گاهی اوقات مجبور بودم که شب ها بمونم اونجا،بعد این جن ها می اومدند و منو با صدای وحشتناکی صدا میزدند ."مشت حمدالله - مشت حمدالله"بیا عروسی ما و شروع می کردن به ساز و دهل زدن و منم از ترسم جرات این که از آسیاب بیام بیرون و نداشتم ...
از قضا روزی یواش یواش داشت هوا تاریک می شد که راه افتادم بیام ده که همین که نزدیک سه راهی رضابه شدم یه دفعه دیدم که یه جن قد بلند پاشو از این ور دیوار گلی باغی گذاشت اون طرف و رفت تو باغ و اون جور که بابابزرگم میگفت این جن ها که از اسمشون هم معلومه زن ودند و چشمای به سمت پاین کشیده شده ای داشتند و قد بلند ...
خلاصه اون شب ما از ترس هر طرفی می رفتیم گمان می کردیم که الان آل آروادو می آد و الان ما هم از ترس پس می افتادیم.
این موضوع ذهنمو خیلی مشغول کرد و منو فرستاد به دنبال پرس و جو از اهالی ده.از چند نفر دیگه هم پرسیدم ،اوناهم تایید کردند و یکی شون هم می گفت حتی یک از این بچه هاشونو ،ما وقتی که می اومدند ده این جوری بگم بهتره چرخی بزنند با ریختن کمی قیر روی پالون الاغ گرفتیم ...
حالا جالب این جاست اون زمان قیر رو از کجا اوورده بودن بماند و ما هم فرض می کنیم یه چیزی شبیه چسب.
اما من نتیجه ای که واسه خودم گرفتم این بود که شاید قدیما چون نوری نبوده و با یک چراغ فتیله ای دستی که تکون تکون می خورده تو دستش ونو مسیرش ونو پیدا می کردن شاید از سایه های خودشون و ترکیب اون با صدای طبیعت، آل اروادوی فرضی هم به وجود اومده باشه.
------------
این گزارش تصویری مربوط می شه به برف و باد بی سابقه ای که روز دهم فروردین تو خانک شروع شده بود که ازجمله خسارتی که وارد کرد می توان به برق رفتگی به مدت دو روز،قطعی تلفن ها به مدت دو روز،یخ زدگی لوله های آب ،افتادن درخت ها،خراب شدن جاده به دلیل سیل ،ریزش سقف بعضی از خونه های چوبی خیلی قدیمی و ... نام برد.

نقل از
روستاي خانك
خانك بهشت گمشده


پنجشنبه 1385/08/04
تفرش
تفرش یکی از شهرستانهای استان مرکزی است. معدن مس ایران. سرزمین گردو و بادام .مدفن دکتر حسابی .
شهری کوهستانی با آب و هوای سرد کوهستان پر از دار و درخت که هر فصلش طبیعتی زایدالوصف را همراه دارد.
پاییز هزار رنگ با درختان بلند سرو و بید و چنار و زمینی که پر از برگ های زرد و نارنجی گردو است. کوچه های باریک و صمیمی. خانه های قدیمی با درهای چوبی جوی های پر از آب زلال نم نم باران سکوت حاکم بر شهر و...
بازار کوچک مسگر ها که از گرانی مس دیگر صدای تق تق چکش پرده گوش هیچ کس را تکان نمی دهد.
مزار ابوالعلی از دوره ایلخانی در این شهر به چشم می خورد که نشان از قدمت آن دارد.
روستاهای اطراف تفرش مکان جالبی است برای مردم شناسی. جاهایی که هنوز دست بشر به آن نرسیده و از پلیدی های شهری به دور است و مردم زلال و صاف در کنار هم بدور از دغدغه های شهری زندگی می کنند.
خانک روستایی که حتی رنگ گل خانه های آن طراوت باران را یاد آور می شود. مردمی که از کنار هرکدام می گذری از سر لطف در خانه شان را برایت باز می کنند و نان محلی و توت و بادام است از آنها برای سوغات هدیه می گیری.
در این روستا خانه ای برفراز خانه های دیگر قرار دارد که چون قلعه ها اتاقک نگهبانی دارد که نمای آن با آجر به طرح گلیم محلی مزین شده و داخل این ساختمان پیرزن و پیرمردی زیبا رو سکونت داشتند که به ما اجازه دادند از داخل خانه اشان دیدن کنیم . اتاقک این برج از سه طرف در و پنجره داشت و هرکس که در آن اتاق می نشست خیلی راحت تمام ده را زیر پای خود داشت علاوه بر آن آسمان و درخت و پرواز پرنده ها را هم از دست نمی داد.
سفر به تفرش و لذت از این طبیعت زیبا را از دست ندهید.